سلام دوستان منمهدی ۲۰ساله از مشهد هستم خاطره که میخام بگم کاملا واقیعه من تو تلگرام با دختری آشنا شدم در گروهی به اسم سارا که ۱۸سالش بود از تهران خیلی دختری خوبی هس ابتدا که با همچت میکردیم میگفت خانوادشو تو تصادف از دست داده و با خالش زندگی میکنه من اول باور نمی کردم دختر باشه ولی وقتی شمارشو بهم داد باهم رابطه صوتی برقرار کردیم شکمبرطرف شدخلاصه مدتها باهمدرد دل میکردیم درمورد مشکلاتش و من واقعا دوسش داشتم ودارم و اونم منو خ دوست داشت و همیشه بهم میگفت میخوام مردم مثل توباشه خلاصه منم میگفتم زنی میخوام که گرم مزاج باشه نه سرد مزاج اونم همیشه بام پا بود من مونده بودم چطور بحث سکس رو باش در میون بذارم که یه روز بهم گفت خوابتو دیدم گفتمچی دیدی گفت خجالت میکشم بگم من با پرروی گفتم بگوگفت خواب دیدم باهامسکس میکردی خلاصه هر روز کارمون شد سکس چت ولی جدا از اونخدوسش داشتم بهم میگفت سینه های سفتی داره سایزش۷۵هست حدود یکسال باهم در رابطه بودیم خبر دار شدم بهم گفت داره واسه ولادت امام رضا میاد مشهد یعنی همینچند روز پیش من ازخوشحالی بال در آوردم که عشقمو برای اولین بار می بینم البته قبلن عکسشوفرستاده بود بگذریمخلاصه وقتی ب اولین بار نزدیک حرم اومدهتا ببینمش دلمهوری ریخت پایین اونم همینطور اون با خالش اومده بود وقتی همدیگر رو دیدیم ۱دقیقه فقط بهمخیره شده بودیم مناون روز فقط تونستم یک ساعت باهش باشم اما بهترین ساعت های عمرم بود بعد بهش زنگ زدم یه جورای به هوای دیدن دوستات بیا خونه ما اخه اون فامیل دوست تو مشهد زیاد داشتن اولش قبول نکرد وقتی گفتمخواهر ومادرهم هستن قبول کرد و واقعا بودن وقتی اومد خونمون خ تعجب کرد که خانوادم اینقدر راحت باشن ما اون روز درمورد ازدواج باهم صبحت کردیم وقرار شد اوایل شهریور برم خواستگاری باهم ازدواج کنیم اونروز خالش خ بهش زنگ زد که خواهر با خالش زنگ زد گفت بذارید سارا پیشمون یک شب باشه باهزار خواهش قبول مادرم یه شام مفصل درست کرد بعد تا اخر شب همه درمورد سلایق خودش و اون حرف میزدیم تقریبا ساعت۳ شب شد من خ خسته شده بودم اونم همینطور مادرم یه لباس راحت بهش داد بپوشه تا اونموقع هنوز با روسری جلوم بود فقط روسری روبرداشت از سرش هوش از سرم پریده موهاش مشکی تا باسنش میومد مادرم یه دامن بلند با یه لباس راحتی بهش داد که سفتی سینه هاش و بزرگیش دیدهمیشد ما سه تا اتاق خواب داریم یک اتاق مال خودمه یکی مال خواهرم یکی هم مال پدرم مادرم سارا پیش خواهرم قرار بود بخوابه. منم رفتمتواتاقم بخوابم هر کار میکردم بخاطر فکر سارا عشقم خوابمنمیومد ولی کم کم داشت چشمام میرفت حس کردم یه نفر سرشو گذاشته رو سینم اول فکر کردم خیالاته وقتی چشمامو وا کردم دیدم ساراس بلافاصله شروع کردم بهخوردن لباش نه من یاد داشتمنه اون بلاخره در اتاق خودم با مادرم وخواهرمو قفل کردمکه مزاحمنشن وقتی برگشتم اتاقم شوکه تر شدم دیدم عشقم با یهشورتوسوتین جلوم ایستاده رفتمجلو بوسیدمش گفتم مطمعنی؟ که سکس کنیمگفت معلمومه که مطمعنم من بهش قول دادم باهاش ازدواجمیکنم وسر قولم هم هستم و هیجمور لباشو میخوردم لبش کبود شد بعد سوتینشودر اوردم وای عجب سینه های بزرگ سفت شروع کردم به خوردن سینه هاش داشتمی مرد از شهوت بداز سینههاش شروع کردم بهخوردننافش ناخون هاشو توپشتم فرومیکرد من هنور لخت کامل نشدم بعد خواستم شورتمودر بیاره اونم در اورد کیر من ۱۵سانته وکلفتی خوبی هم داره گفت عجب کیری کلفتی داری هم دست به کیرم زد ابم اومد پسرا هروقت ب. اول تو زندگیشون سکس کنن لحضه اول ابشون میاد ابم پر فشار ریخت رو سینه هاس تعجب کرد چرا اینقدر زود گفتم ب اولهگفتم ساک بلدی گفتم تو فیلم های سکسی یادگرفتهکیرموکردتو دهنش ولی ز وارد نبود ولی بازمخوب ساکمیزد من هنوز شرتشو در نیاورده بودم و ازش اجازه گرفتم اون قبول کردمن شورتشو در اوردم عجب کوسی جانپفکی بود بدون مو شروعکردم بهخوردن از هوش داشت میرفتوارضا شد گفتم برگرد برگشت کونشو دیدمخقشنگبود گفتممیذاری بکنم توکونت گفت میترسم گفتماولش درد داره بعد عادی میشه بخاطر عشقش بمن قبول کرد ابتدا یکمکیر خودموبا کرم و کوناونوچرب کردماول یک انگشت کردمتوش و دو سه انگشت تا جا باز کردهیچی نمیگف درد داشت بروزنمی دادکیرموگذاشتم رو دز کونش به سختی سرشو کردمتوازش خواستم شل کنه اونمهمینکار رو کرد من فقط سرم توش گذاشته بود جا باز کنه یکم کهگذشت کیرمواروم اروم همشو کردم توکونش نمیدونید چقد درد کشید من شروع کردم به تلمبه زدنو یکم داشت لذت می بردکمکم ابم داشت میومد ریختم توکونش وقتی کیرمو در اوردمکونش خونی شده بود ازش دلجوی کردم اونممنو بوسید بعد لباسشو پوشید رفت پیش خواهرم روز بعد با خالش و شوهر خالش صبحت کردیم وقراره ۳شهریور برم تهران خواستگاری عشقم هتمن خاطره عروسیمون هم میگم واستونبدرود دوستاننوشته مهدی
0 views
Date: March 25, 2019