سلام دوستان من سعید هستم 23 ساله یه خاطره براتون دارم مربوط به سن 18 تا 21 سالگی من میشه و اونم اولین عشق منآره من عاشق دختری به اسم سولماز شدم که 3 سال از من بزرگتر بود خلاصه باهم دوست شدیم و من هر کاری برای رضایت خانوم کردم که مبادا یه وقت از دستم ناراحت بشهولی از بخت بد من ما از اونجا که تو طالقون باهم آشنا شده بودیم از بدشانسی من خونشون یه شهر دور از شهر ما بود ولی من دیگه عاشق شده بودمخلاصه بعد از اتمام دانشگاه رفتم سربازی وقتی سرخدمتم بودم اینقدر دوسش داشتم که با یه زنگ و شنیدن صداش شارژ میشدمخدمت هم تموم شد و رفتم تبریز دیدنشنمیدونید لذت وصف ناپذیر عشق و معاشقه وای وای از هر سکسی قشنگترزل میزدم تو چشماش راست میکردم این در صورتی بود که یه روز میخواستم جنده لاشی بکنم اصلا کیرم راست نشد. وقتی برای اولین بار سولمازو گرفتم تو بغلم اصلا کمر به پایینشو یادم رفت.وقتی لباشو گذاشت رو لبهام و با ولع شروع به خوردن لبهام کرد و منم پر بودم از حس عشق وشهوت و محبت و لطافت انگار تو این دنیا نبودموقتی لباسهای همدیگه رو در آوردیم شاید دروغ نگم 1 ساعت لخت تو بغل همدیگه بودیم و همدیگه رو نوازش میکردیم تو خونه دوستش بعد من کسشو لیسیدم نمیدونید اونم عاشق من بود حس رویایی رویایی بود کیرمو دادم بهش اصلا با محبت میخوردشوارد جزئیات نمشم ولی همه جا همه جای همدیگه رو خوردیم و لیسیدیمشروع کردم کس سولماز رو مالوندم دیدم دیگه تو حال خودش نیست بهم گفت دقیقا این جمله اشو هیچوقت یادم نمیره سعید جونم بکنش….زود باش….چون دوسش داشتم و میخواستم خانمم بشه برام مهم نبود پرده اشو بزنمانگشتمو کردم تو کسش جیغ زد و خون اونجا رو برداشت فوری از رو میز دستمال کاغذی برداشتم و شاید 10 12 تا مصرف کردیم رفت خودشو شست و اومد بهم لبخند زد و گفت دیگه واسه همیشه سعید من شدی منم گفتم تو هم خانوم ناز و خوشکل من شدی بغلش کردم و ازش لب گرفتم خوابوندمش و پاهاشو دادم هوا کیرمو گذاشتم رو کسش اون موقع هم درست حسابی بلد نبودم یکم خندیدیم و کردم تو کسش وای وای وای عشقم بود نفسم بود بالاخره به وصال عشقم رسیدم حتی یادمه گریه زاری هم کردم از خوشحالیبعد از نمیدونم چقدر طول کشید زیاد بودا ولی به نظرم کوتاه اومد در یک لحظه بدن سولماز مثل سنگ سفت شد و داد کوتاهی زد اولین بارم بود که یه خانوم ارگاسم میکنم آبم داشت میومد سریع کشیدم بیرون چون قرص نخورده بود پاشیدم رو موهاش و صورتشو سینه هاشو شکمشوبعد افتادم روش نمیدونید بچه ها تازه حس عشقم 100 برابر شده بود چون عاشقش بودمچندین بار دیگه هم به همین کیفیت ادامه پیدا کرد تا اینکه به لطف دخالتهای مخرب پدر و مادرهامون که به هیچ وجه با ازدواج ما موافق نبودن سولماز منو ول کرد و رفت از اون تایخ به بعد دیگه هیچ دختری احساسات منو تحریک نکرد منم تنها موندمنوشته سعید
0 views
Date: November 25, 2018