سلام خدمت همه دوستان سایت داستان سکسی خاطره ای که میخوام براتون تعریف نکم مال 2 ماه پیش اتفاقی که زندگی منو از این رو به اون رو کرد من یه برادر زاده دارم اسمش فریبا خیلی خوشکله اصلا نمیتونم از خوشگلیش براتون تعریف کنم خب از اصل داستان دور نشیم 2ماه پیش عروسی این فریبا خانوم ما بود منم که بد جور تو کف این ملکه زیبایی بودم خیلی دلم میخواست تا تو یه فرصت مناسب جرش بدم ولی هر کاری میکردم نمیتونستم روز عروسی فرار رسید و همه دنبال کارهای عروسی منم یکی از آنها من یه پژو زیر پام بود که با آن اینور اونور میرفتم قرار شد فریبا رو من با ماشین ببرم آرایشگاه از آرایشگاه که اومد بیرون نمیدونید چه جیگری شده بود تو راه همش سعی میکردم زیر چشمی نگاش کنم تا بالاخره گفت چیه عموجون جرا اینقدر نگام میکنی منومیگی رنگم شده بو زرد با تته پته گفتم خیلی خوشکل شدی خوش گفت چشمات خوشگل میبینه گفتم خوش به حال علی (شوهرش ) دیگه چیزی نگفتم گفت منظورت چی بود گفتم خودت که بهتر میدونی امشب قرار چه اتفقی بیفته خودشو زد به اون راه گفت چه اتفاقی گفتم دیگه روم بهش باز شده بود گفتم همون شب حجله و از این حرفا سرشو انداخت پایین گفت خب نوبت تو هم میرسه یه چیزی گفت خشکم زد گفت شب حجله ما خیلی وقته تموم شده گفتم یعنی چی گفت علی 4 ماه پیش طاقت نیاورد پرددمو زد یکم از دردشو این حرفا برام تعریف کرد یه ده کیلومتری مونده بود به روستامون گفتم فریبا گفت جونم دایی جون گفتم از اول آرزوم بود بتونم یدونه لب از لبای خوشگلت بگیرم سرشو پایین انداخت و آخه تو عموی منی گفتم مگه من دل ندارم گفت چرا حرشو قطع کردم و زدم رو ترمز گفتم بگیرم گفت خودت میدونی که بین همه فامیل اتز همه بیشتر به تو علافه دارم از خدام هم هست پس معطلش نکن لبامو بردم جلو چسباندم بهش وای چه لبای داغی داشت داشتم آتیش میگرفتم کم کم خودشم داشت همراهیم میکرد یدفعه دیدم دستشو گذاشت رو کیرم به خودم جرات دادم و منم دستم و گذاشتم رو کوسش یه آخی گفت و شروع کردم به مالوندنش گفت دایی جون زود باش جرم بده که منم آرزوم بود واسه یه لحظه تو بغلم حست کنم بغلش کردم و بردم عقب ماشین شیشه های ماشین هم دودی بود زیاد معلوم نبود جاده روستای ماهم زیاد ماشین رفت و آمد نمی کرد لباساشو در آوردم و افتادم به جون کوسش تا میتونستم خوردمو صداش عالمو بلند کرده بود بلند شدم کیرمو جلوی دهنش گذاشتم و شروع کرد به خوردن نمیدونید با چه ولعی داشت کیرمو میخورد بهش گفتم ایجوری بخواهیم ادامه بدیم دیر میشه گفت راست میگی مفصلشو میذاریم واسه یه روز دیگه الان فقط بذار تو کوسم که دارم آتیش میگیرم منم بدون هیچ حرفی فرو کردم تو کوسش و یه آخی گفت منم تلمبه میزدم کم کم داشت آبم میومد بهش گفتم میخوام کونتم صفا بدم گفت هر جور راحتی دایی جون فقط دیر نکینم نمیشه بذاری واسه بعدا منم به حر عروس خوشگلم گوش دادمو شروع کردم به تلمبه زدن کم کم کم داشت آبم میومد و بهش گفتم گفت روم نریز بو میگیرم بده بخورم از تو کوسش در آوردمو گرفتم جلوی دهنش چها پنج تا واسم ساک زد که آبم با فشار پاشید تو دهنش همشو خورد و بلند شدیمو ازش چند تا لب گرفتم و همه رژ لبشو پاک کرده بودم از تو کیفش رژ شو درآورد و مالید و انگشت کرد به لبشو لباساشو تنش کردم را افتادیم تا اونجا یه سره با کیرم باز یمیکرد میگفت خیلی از کیرت خوشم اومده مال علی هم کوچکتره هم سیاه تر ولی مال تو هم خوشکله هم بزرگتر بالاخره رسیدیمو عوسی شروع شده و بعد مراسمات خاص به پایان رسید فردا واسه پاتختی فامیلامون رفتند خونشون منم رفتم دم در بهش گفتم دیشب با علی خوش گذشت گفت بد نبود ولی به پای سکس بعدازظهر خودمون نرسید بهم قول داد دو سه روز دیگه که علی رفت سر کار دعوتم کنه واسه یه سکس تو پ و مفصل که اگه دوستان شهوانیم بخوان اونو هم واسشون تعریف میکنم ببخشید اگه بد نوشتم .بدرودنوشته سردار
0 views
Date: November 25, 2018