سلام؛ من سیاوش هستم ۲۱ سالمه و داستانی که می خوام براتون بنویسم، داستان یکی از بزرگترین حماقت های من توی زندگیمه…لازم نیست بگم که این داستان واقعیه، چون از نوع نگارش به سادگی میشه این رو فهمید.من ۴ سال پیش با دختری به اسم کارن آشنا شدم. اولش واسم مثل بقیه دخترا بود و حتی فکرش رو هم نمی کردم که روزی برسه که این جوری بهش دل ببندم. تو رابطه ما دو تا قهر و جنگ و دعوا خیلی زیاد اتفاق افتاد؛ حتی بعضی وقتا کار به جدایی هم ختم میشد. ولی در نهایت بازم با هم آشتی می کردیم. چون واقعا هر دومون هم دیگه رو دوست داشتیم. من تو این مدت که با کارن دوست بودم دختر بازی نمی کردم. واقعا به جایی رسیده بودم که هیچ دختری واسم به اندازه اون جذاب نبود. یه جاهایی یه کم شیطونی می کردم ولی تا می دیدم قضیه داره به شماره بازی و این حرفا میرسه خودمو جمع و جور می کردم. خلاصه دیگه همه اطرافیانم، از پدر و مادرم بگیر تا دور ترین دوستام همه فهمیده بودن که من دوست دختر فابریک دارم. یه روز با یکی از دوستام که اسمش میلاده، رفتیم نیاوران غذا بخوریم، یه دختره اومد کنار میلاد و شروع کرد با میلاد لاس زدن. خلاصه کارشون به شماره بازی کشید ولی چون میلاد پشت فرمون بود من شماره دختره رو توی گوشیم سیو کردم. به میلاد گفتم کسخل اسمشو نپرسیدی؟ میلاد گفت حالا چه فرقی می کنه. منم خندیدم و گفتم پس به اسم جنده لاشی سیوش می کنم تا یاد بگیره وقتی شماره میده اسمشم بگه.از این قضیه حدود یه هفته گدشت و من هم اصلا به کل یادم رفته بود که شماره این جنده لاشی خانوم تو گوشیم سیوه. (اونم با اسم جنده)کارن اومده بود خونمون و گوشیمو برداشت و به شوخی گفت الان چکش می کنم ببینم کیا بهت زنگ زدن. من هم بی خبر از این که چه فاجعه ای در حال رخ دادنه خندیدم و گفتم چک کن. چون داستان داره زیادی طولانی میشه دیگه توضیح نمیدم که چی گفت و چی گفتم فقط همینو بگم که کارن زد زیر گریه زاری و از خونه رفت بیرون و همه چی تموم شد.خیلی زور داره که کاری نکرده باشی و نتونی ثابت کنی که کاری نکردی. شانس تخمی من میلاد هم مثل من دوست دختر فابریک داشت و اگه حقیقت رو به کارن می گفتم ، اونم می رفت به دوست دختر میلاد می گفت و رابطه اونا کیری میشد. از افسردگی داشتم دق می کردم. داغون شده بودم. تا یه مدت تنها تفریحم شده بود مشروب خوردن. حتی بعضی وقتا تنهایی می رفتم مشروب می خریدم و تا جا داشتم می خوردم. تا این که یک روز…توی خلوت خودم داشتم به این فکر می کردم که واقعا من مقصر بودم یا کارن ؟ اصلا فرض کنیم من بهش خیانت کردم؛ اون نباید به حرفم گوش می داد؟ …در نهایت به این نتیجه رسیدم که کارن در حق من ظلم کرده و نشستم ببینم چی کار کنم که این کارشو تلافی کنم. کارن یه دختر خاله داشت که اسمش بنفشه بود. بنفشه حدودا ۲۸ سالش بود و با شوهرش مشکل داشت. بنفشه همیشه واسم مثل یه خواهر بود. مدتی بود که بنفشه و کارن سر یه مسائلی رابطشون خراب شده بود و دیگه با هم رابطه نداشتن. یه دفعه به این فکر افتادم که این بهترین کاریه که می تونم انجام بدم. مخ بنفشه رو میزنم و باهاش سکس می کنم و بعدش هم خیالم راحت میشه که دیگه هیچ راه برگشتی نیست و واسه همیشه قید کارن رو می زنم. (آخ که چه قدر احمق بودم؛ آخه این چه استدلالی بود؟)به بنفشه زنگ زدم…_سلام_سلام، شما؟_دستت درد نکنه خواهر منم دیگه سیاوش_سلااااام چطوری؟ بی معرفت تو هم که مثل کارن دیگه سراغی از ما نمی گیری(اشک تو چشام جمع شد)_بنفشه کارن رفت، واسه همیشه رفت_نگران نباش مثل همیشه بازم بر می گرده_نه بنفشه، دیگه بر نمی گرده یعنی اگر هم برگرده دیگه من نمی خوام_چرا؟ مگه چی کار کرده؟_ولش کن نمی خوام در موردش صحبت کنم. خودت خوبی؟ دلم خیلی برات تنگ شده_مرسی خوبم. من هم همین طور عزیزم. از مهران هم طلاقمو گرفتم. خودم اومدم تهرانپارس خونه اجاره کردم._جدی میگی؟ مبارک باشه پس بالاخره راضی شد طلاقت بده؟_آره راضیش کردم.**** خوب دیگه این مکالمه رو تا آخر بخوام بگم زیادی طولانی میشه. خلاصه اش این که گفتم دعوتم نمی کنی خونه جدیدت؟ اونم گفت همین فردا شب پاشو بیا . فردای اون روز ماشینو برداشتم و رفتم یه شیشه ودکای حرفه ای خریدم و رفتم سمت خونه اش.از در که رفتم تو، گفت این چیه دستت؟ گفتم وقتی آدم میاد خونه کسی نمیشه که دست خالی بیاد… اون هم خندید و گفت پس بذارش تو فریزر که با هم بخوریم. من هم گذاشتمش تو فریزر و هنوز ۵ دقیقه نگذشته بود گفتم بیار بخوریمش. گفت هنوز که گرمه گفتم مهم نیست یخ می ریزیم توش؛ من خیلی دلم مشروب می خواد. خلاصه با هر بدبختی بود یه کم از مشروب رو خوردیم. من رفتم نشستم رو کاناپه و یه کم حرف زدیم. در مورد همه چی، کارن، کار، درس ، زندگی…دیگه فکر این که باید بنفشه رو بزنم زمین داشت مغزمو منفجر می کرد. واقعا هم روم نمی شد حرکتی بکنم. خلاصه همین جوری که رو کاناپه نشسته بودم بهش گفتم، دلم برات تنگ شده بود؛ اونم گفت منم همین طور ، خیلی خوب کردی اومدی.گفتم، دلم می خواد بغلت کنم.بنفشه یه کم شوکه شد ولی سعی کرد به روی خودش نیاره و گفت خوب بغل کن. من که از تو نمی ترسم.(تو دلم گفتم، ولی اگه من جای تو بودم می ترسیدم)روبروی من روی صندلی چرخ دار نشسته بود. دستمو گرفتم به صندلی و کشیدمش سمت خودم و محکم بغلش کردم. دستمو دور کمرش حلقه کردم. کم کم دستمو بردم زیر لباسش و کمرشو لمس کردم. حدس میزنم تو اون لحظه بنفشه با خودش فکر می کرده که من اتفاقی دستم رفته زیر لباسش و خودم بی خبرم.کم کم متوجه شدم که تو این پوزیشن نمی تونم صورتمو به گردنش برسونم؛ چون ارتفاع کاناپه کوتاه تر از صندلی بنفشه بود. همون طوری که دو تا دستم رو پشت کمرش حلقه کرده بودم محکم کشیدمش به سمت خودم. بنفشه تقریبا رو پای من نشسته بود ولی اگر دستامو از پشتش بر می داشتم می افتاد. روم نمی شد تو چشماش نگاه کنم چون مطمئن بودم الان دو تا شاخ در آورده از تعجب. با یک دستم نگهش داشتم که نیفته و با دست دیگه ام پاهاشو دور خودم حلقه کردم. داشت سرشو می کشید عقب تا بهم نگاه کنه ولی من محکم سرشو به سمت خودم کشیدم و صورتمو بردم روی گردنش و شروع کردم به لیسیدن گردنش، بنفشه مقاومت نمی کرد ولی معلوم بود که هنوز مطمئن نیست چه اتفاقی داره می افته. کم کم دهنم رو بردم سمت گوشش و شروع کردم به نفس کشیدن؛ (من همیشه با این روش دخترا رو حشری می کنم) دیگه بنفشه از صدای نفس های حشری من مطمئن شد که چی تو سرمه و در حالی که داشت تلاش می کرد منو پس بزنه می گفت سیاوش، دیوونه شدی؟ ولی من محکم چسبیده بودمش و به کارم ادامه می دادم. کم کم بنفشه سست شد و دیگه مقاومت نمی کرد. اما هنوز با صدای حشری می گفت دیوونه شدی؟ و من هیچ جوابی نمی دادم.وقتی مطمئن شدم که حسابی حشری شده؛ صورتشو آوردم جلوی صورتم و شروع کردم به خوردن لب هاش. اونم دیگه هیچی نمی گفت و مجذوب من شده بود.همون طوری که روی پام نشسته بود آروم بلندش کردم و خوابوندمش روی کاناپه و خودم هم خوابیدم روش. همون طوری که ازش لب می گرفتم دستمو بردم زیر لباسش و از روی سوتینش سینه هاشو فشار دادم. وای سینه هاش فوق العاده بودن. بدن بنفشه واقعا حرف نداشت. می خواستم لباسشو در بیارم اما می ترسیدم اگه لبامو از رو لباش بردارم فرصت کنه باهام مخالفت کنه. همون طور که ازش لب می گرفتم لباسشو تا بالای سینه هاش کشیدم بالا بعد سرمو از روی لبش برداشتم و سریع رفتم سراغ سینه هاش و شروع کردم به مکیدن اونها. تو این فاصله که بنفشه داشت آه و اوه می کرد لباسشو کامل از تنش در آوردم و خیالم راحت شد که حالا دیگه قسمت سختش تموم شد. وقتی داشتم سینه هاشو می خوردم سریع تی شرتمو از تنم در آوردم. وقتی سینه هاشو کاملا لیسیدم و حسابی حشریش کردم سرمو بردم پایین تر و شکمشو لیسیدم. صدای آه و اوهش رفت هوا و فهمیدم که به شکمش خیلی حساسه. حسابی حشری شده بود. البته نا گفته نماند که خودم داشتم از شهوت می ترکیدم. ولی یه دفعه با خودم گفتم نکنه این پریوده که صداش تا الان در نیومده و گذاشته تا اینجا پیش برم؟ نکنه وقتی میام شلوارشو بکشم پایین بگه پریودم و همه چی خراب بشه…تو صدم ثانیه تصمیم گرفتم که اول شلوار خودمو در بیارم تا اگه پریوده اون موقع بگه تا کمتر ضایع بشم. (مسخره نکنید، تو اون شرایط هر کسی باشه استدلال هاش در همین حده)همون طوری که شکمشو لیس می زدم آروم سرمو آوردم نزدیک صورتش و همزمان با دستم سعی کردم تا دکمه های شلوارمو باز کنم. نهایت تلاشمو می کردم که تو این فاصله که من دارم شلوارمو در میارم از شهوتش کم نشه و بالاخره موفق شدم و شلوارم و شورتمو از پام در آوردم. صداش در نیومد. یه نفس راحت کشیدم و خیالم از بابت پریود نبودنش راحت شد. کیرمو از روی شلوار به کسش می مالیدم و اون هم محکم بغلم کرده بود. دستمو انداختم روی شلوارش. خوشبختانه شلوارش نه زیپ داشت نه دکمه ولی تا دلتون بخواد تنگ بود. با هر بدبختی بود شلوارشو تا نصفه از پاش در آوردم . مطمئن شدم که تو این حالت غیرممکنه که بتونم شلوارشو از پاش در بیارم. آروم در گوشش یه نیشخند کوچیک زدم و گفتم شلوارت خیلی تنگه. نمی تونم درش بیارم. بنفشه بلند شد و زود شلوار و شورتشو در آورد. اون هم مثل من روش نمیشد تو چشمام نگاه کنه و بلافاصله محکم بغلم کرد تا صورتمو نبینه. من هم خوابیدم روش و کیرمو گذاشتم روی کسش. نفس هاش تند تر و تند تر می شد. حس می کردم داره التماسم می کنه که کیرمو بکنم تو کسش.آروم کیرمو گذاشتم دم سوراخش . می شنیدم که زیر لب می گفت آروم، تو رو خدا آروم. من هم خیلی آروم کیرمو هل دادم تو کسش و یه آه کوتاه کشیدم. بنفشه آروم در گوشم آه می کشید و محکم منو به سمت خودش فشار می داد. بدنش فوق العاده بود. من هم تا جایی که می تونستم آروم نلمبه می زدم. مشکل اینجا بود که کاناپه ای که روش خوابیده بودیم خیلی کوچیک بود و هر لحظه امکان داشت از اون بالا بیفتیم رو زمین. به این نتیجه رسیدم که این طوری نمی تونیم سکس کنیم. در گوشش گفتم. تخت داری؟ گفت نه گفتم رخت خوابت کجاس ؟ گفت تو اتاق. من هم از ترس این که شهوتمون فروکش کنه با نهایت سرعت پریدم تو اتاقش و یه پتو پیدا کردم و انداختم رو زمین و رفتم بنفشه رو از رو کاناپه بلند کردم و خوابوندمش رو زمین. از حرکت خودم خنده ام گرفته بود. ولی جلوی خندمو می گرفتم.دوباره محکم بغلش کردم و اون هم محکم چسبید به من. پاهاشو دادم بالا و کیرمو هل دادم تو کسش. شروع کردم با سرعت تلمبه زدن. هر دومون صدای آه و ناله مون بلند شده بود. من از این می ترسیدم که همسایه هاش صدامونو بشنون. ولی وقتی می دیدم بنفشه این طوری داره آه می کشه نمی تونستم جلوی خودمو بگیرم. همین طوری که داشتم تلمبه می زدم حس کردم دارم ارضا می شم. به بنفشه گفتم من دارم ارضا میشم. کجا بریزم؟ گفت وایسا بهت دستمال بدم. (آخه آدم عاقل تو اون موقعیت میگه وایسا بهت دستمال بدم؟) من هم به تلمبه زدن ادامه دادم و به محض این که دیدم آبم داره میاد کیرمو کشیدم بیرون و آبمو ریخت رو شکمش. بعد هم افتادم روش و یه بوس کوچیک از گردنش کردم. همین طور که داشتم آروم تر میشدم به این فکر می کردم که حالا چه جوری تو صورتش نگاه کنم. بعد از یه ربع بنفشه بلند شد و گفت پاشو بریم. خندیدم و گفتم کجا؟ گفت کجا؟ حمووووووووووم گفتم چی؟ الان؟ صبح میریم دیگه من دارم می میرم از خواب. اومد دستمو گرفت و منو کشید تو حموم . خندید و دوش رو گرفت رو کیر من و گفت خودتو بشور. گفتم پس تو چی کاره ای؟ خندید و گفت پر رو نشو دیگه خودمو تمیز کردم و گفت حالا برو بیرون من خودمو بشورم. گفتم چی مونده که من ندیدم آخه؟ راستشو بگو چی کار می خوای بکنی؟ گفت حتما باید بگم؟ خندیدم و اومدم بیرون و نشستم رو کاناپه و ژست آدمای برنده رو به خودم گرفتم و یه سیگار روشن کردم.صبح که شد جفتمون از همدیگه خجالت می کشیدیم. انگار رومون نمیشد به دیشبش فکر کنیم. بعد از اون که ازش جدا شدم بهش زنگ زدم. به جورایی دلم می خواست این رابطه رو ادامه بدم. ولی از حرفاش فهمیدم که از کاری که کرده پشیمونه و نمی خواد دوست دخترم باشه( هر چی باشه ۷ سال ازم بزرگتر بود) من هم که نمی خواستم خودمو جلو کسی کوچیک کنم بی خیالش شدم و رفتم به دختر بازی و زندگی عادی خودم ادامه دادم. اما بعد از یه مدت دوباره با کارن آشتی کردم و الان هم کار داره کم کم به ازدواج می کشه و این راز همچنان بین من و بنفشه باقی مونده. مثل سگ از کاری که اون روز کردم پشیمونم. خوشحال میشم توی نظرات غیر ار فحش های همیشگیتون که استثنا هم نداره و شتریه که در خونه هر کسی می خوابه دی راهنماییم کنید که اگه جای من بودید چی کار می کردید.در ضمن من توی اون مدت که کارن نبود از این سکس های عجیب و غریب ۲ تا دیگه هم داشتم که اگه دوست داشته باشید و وقت کنم براتون می نویسم. البته اگر دنبال داستان سکس با خواهر و مادر و خاله و خاله می گردید من از این تجربه ها هیچ وقت نداشتم(خوشبختانه)نوشته سیاوش
0 views
Date: November 25, 2018