از چند سال پیش با یکی از پسرهای فامیل که اون موقع 17 سال داشت و من26 سال بسیار زیبا و خوش اندام و گی بود گاهی سکس داشتم و علاقه زیادی به من داشت و تا اینکه حدود2 سال پیش یکی از دخترهای همسایشون مخشو زدو داستان عشقو عاشقی واز این حرفا که منم کاملا در جریان بودم چون همه چیزو به من میگفتن گاه هم خونه تنها بودم میومدن و با هم خلوت میکردن دختره 17 سالش بود خیلی شیطون و شهوتی دیگه کارشون بالا گرفتو خونوادها فهمیدنو خلاصه 1 سال پیش با هم ازدواج کردن داماد 23 عروس خانم 17 اپارتمانی گرفتنو مستقل شدن اغلب شبها منو دعوت میکردن خونشون و تا دیر وقت با هم بودیم گاهی شب هم میموندم عروس خانم کاملا با من راحت بود میگفتیم میخندیدیم گاهی مشروب میخوردیم میرقصید برامون واقعا زیبا و خوش اندامو شیطون بود. 3 ماه از ازدواجشون گذشت یه شب که حسابی مست بودیم شوهرش زود رفت خوابید و ما هم یکی یه بالش زیر سر گذاشتیم کنار هم ولو شدیم درد دلش شروع شد و گلایه از شوهرش گفتم اذیتت میکنه گفت نه پسر خوبیه دوسش دارم ولی قدر منو نمیدونه و به فکر من نیست گفتم چطور از چه نظر گفت خوب دیگه گفتم خوب راخت حرفتونو بزن من که غریبه نیستم شاید بتونم کمکی بکنم گفت مگه ما چند وقته ادواج کردیم مگه چند سالمونه رغبتی از نظر سکس نشون نمیده گاهی اینقدر اعصابم بهم میریزه. بهش میگم حق دارن بعضی خانوما که خیانت میکنن لبخند میزنه میگه توهم اگه هوس خیانت کردی آشنا دارم. گفت کاش از شما یاد میگرفت گفتم چی رو؟ گفت اخه خیلی از شما تعریف میکنه میگه خیلی سکسی هستین حتما با هم شیطونی زیاد داشتین که میدونه موهاشو نوازش کردم گفتم نه زیاد عزیزم ولی خوب راست میگه من واقعا اتیشم تنده. دستمو گرفت گفت معلومه وای یه وقت منو نسوزونی گفتم توام که از اتیش بدت نمیاد شهوت تو صدامون موج میزد دستمو فشار میداد گفتم تو از اتیشه من میترسی من از اتیش شوهرت یه وقت نیاد ما رو بسوزونه بیشتر بهم نزدیک شد با صدای شهوت الودی گفت خیالت راحت باشه مجوزش صادر شده فقط به روش نیار و لبهامون بهم گره خورد و………این رابطه با صمیمیت بیشتری ادامه داره.نوشته فرید
0 views
Date: November 25, 2018