سلام الان که داشتم داستانهای شما رو میخوندم به سرم زد که داستانی رو برام اتفاق افتاده تعریف کنم امیدوارم حلشو ببرید من الان سی سالمه داستان مال دو سال پیش که برام اتفاق افتاده من یه خانم برادر دارم که از نظر زیبایی ظاهری زیاد مال نیست یعنی بدون ارایش میگه دو زار نمیارزه ولی استیل بدنی که داره بیش از اندازه توپ سینه های اناری بدن برنزه باسن سه تیکه وقد حدود 175 کمر باریک این خانم برادر ما ازقدیم همه جوره به من چراغ سبز نشون میداد چون من با اونا زیاد عیاق بودم ورفت وامدم زیاد بود بیشتر مواغع خونه اونا بودم وقتهایی که با آیدا(اسم مستعار)تویخونه تنها بودیم اون به عناوین مختلف شروع میکرد به دلبری کردن حتی یه روز که باهاش توی خونه تنها بودم بهش گفتم یه فیلم بده نگاه کنم اونم نامردی نکرد و یه فیلم سوپر داد گفت بشین نگاه کن حالشو ببر منم از همه جا بیخبر تا فیلمو گذاشتم داخل دستگاه شروع به پخش کرد دیدم سوپر صداش زدم آیدا این فیلمو درست دادی؟گفت آره مگه بافیلمای اینجوری مشگل داری؟گفتم نه تازه خوشمم میاد منم که اون زمان بیست سالم بیشتر نبود حیرون این جور داستانا بودم از خدا خواسته دراز کشیدم جلوی تلوزیون و شروع کردم به نگاه کردن دستمم ناخوداگاهرفت توی شرتم که سیخ کرده بودم داشتم با خودم ور میرفتم که دیدم آیدا اومد توی حال اونطرفتر از من دراز کشید و شروع کرد نگاه کردن فیلم منم یه جورایی این جور وقتا ببو بازی در در میارم اون زیر چشمی داشت منو میپایید منم که حشریت زده بالا ولی از ترسم جرات گفتن حرفی رو نداشتم کلا انگار لال شده بودم فیلم تموم که شد من رفتم به بهانه دستشویی یه جلق زدم وسریع برگشتم داشتم وارد اتاق که میشدم دو سه بار آیدارو صدا زدم ولی جوابی نشنیدمتا وارد اتاق که شدم دیدم ایدا لخت وانگار داره لباساشو عوض میکنه من تا وسط اتاق که اومدم بااین که متوجه اومدنم شده بود وهیچ عکس عملی نشون نداده بود یه گفت ااامهرشاد وبعد یه دستشو گرفت جلو سینه هاش یه دستشم گرفت جلوی کسش من که گیج شده بودم ونمیدونستم اون لحظه باید چکار کنم گفتم شرمنده صدات زدم ولی انگار حواست نبود ببخشید که برگشت گفت نشنیدم حالام که چیزی نشده یه نگاه که دیگه حلال من اسکلم که نمیدونستم چکار باید بکنم وداشتم از شق درد میمردم از اتاق اومدم بیرون وبه این چلمنگی خودم هزارو یک تف ولعنت فرستادم این جریان گذشت ومن تو کف آیدا جونم مونده بودم ولی نمیدونستم چکار باید بکنم و طی چند سالی که از این ماجرا گذشت چند بار دیگه داستانای مختلف پیش اومد و من هربار از ترسم نمیدونستم چکار باید بکنم تااینکه سال 88 برادرم بازنش به مشکل برخوردن وکارشون به طلاق کشید داداشمم همه زندگیرو به زنش داد وخودش شروع به زندگی داخل شرکتش کرد با وجود این که برادرم آیدا رو طلاق داده بود ولی رفت وامد ما قطع نشده بود که هیچ بیشترم شده بود طوری که اگه میخواست جایی بره زنگ میزد به من که برم دنبالش تقریبا چهار پنج ماهی از طلاق اینا میگذشت که یه روزبهم زنگ زد وگفت مهرشاد سریع خودتو برسون خونه من من اولش هول کردم تافهمید هول کردم گفت نترس اتفاقی نیفتاده فقط باهات کار خیلی واجب دارم گفتم الان بزار به مادر بگم ببینم اونم میاد که گفت نه به مادر حرفی نزن که داری میای اینجا فقط خودت تنهایی پاشو بیا هرچی اصرار کردم نگفت چکار داره منم از خونه زدم بیرون وبه سمت خونه اونا راه افتادم وقتی رسیدم تا درو باز کرد دیدم با یه لباس خواب. جلوی من اولین بار بود که همچین لباسی میپوشید رفتم تو تانشستم گفتم خب با من چکار داشتی که به این سرعت خواستی بیام گفت هیچی دلم گرفته بود میخواستم باهات دردو دل کنم منم توی دلم به خودم گفتم اگه بتونم بکنمش دیگه پیر نمیشم ولی حیف که جرات گفتن این حرفو بهش نداشتم تا اومد نشست پهلوی من جوری که پاهاش چسبیده بود به پاهام شروع کرد به کس وشعر گفتن که ای بدون شوهر زندگی کردن سخت برام فلان بهمان بهش گفتم تو که درامدت خوب شوهر میخوای چکار گفت من شوهر رو برای پولش نمیخوام یه لحضه کپ کردم گفتم منظورش یعنی چیمیتونه باشه بهش گفتم پس برای چی میخوای ؟که گفت برای محبت نیازایی زنونگی که دارم تازه داشت دوزاریم میفتاد که جریان چیه.که بهش گفتم خب چرا شوهر نمیکنی ؟گفت تواین مدت دو سه تا پیشنهاد بهم شده ولی من از هیچ کدوم خوشم نیومده گفتم میخوای چه کنی که حرفش کلمو چسبوند به تاق یه گفت مهرشاد تو منو صیغه میکنی؟داشتم ازتعجب شاخ در میاورد من که از خداخواسته بودم گفتم اره ولی به شرط این که کسی چیزی نفهمه واونم قبول کرد همون لحظه گفت پس پاشو گفتم کجا گفت بریم میفهمی ومنو برد به یه محضرو صیغه من شد داشتم از ذوق میترکیدم وقتی برگشتیم خونه سرع شام درست کرد وخوردیم بعد شام که من حشرم زده بود بالا ونمیدونستم چکار باید بکنم نشسته بودم که یه هو آیدا گفت نمیخوای شب زفاف و راه بندازی من که از خجالت سرخ شده بودم گفتم اخه نمیدونم چکار باید بکنم؟ گفت برو تو اتاق تا من بیام یادت بدممنم که فکر میکردم توی خواب ورویام باورم نمیشد آیدا که این همهسال دنبال کسش بودم خودش بیاد سمتم رفتم توی اتاق که دیدم اومد آرایش خیلی غلیضی کرده بود تا اومد پاشدم جلوش وایستادم که یه هو خودش لباشو چسبوند به لبم وشروع کرد به مکیدن زبون ولبام معلوم بود که خیلی وقته سکس نداشته چون خیلی وحشیانه با حشریت پایان لبامو میخورد ده دقیقه تو این حال که بودیم انداختمش روی تخت من حداقل ده سال بود منطزر همچین روزی بودم تا افتاد روی تخت عین وحشیا لباس خوابش و دراوردم شورت وسوتین تنش نبود خدای من چی داشتم میدیدم خدا هرچی زیبایی استیل تو دنیا وجود داشت به آیدا داده بود شروع کردم به لیسیدن و خوردن گردنش هر زبونی که میزدم یه اه از ته دل میگفت که ادمو دیونه میکرد از گردنش اومدم پایین رسیدم به سینه هاش تامیتونستم سینه هاشو با پایان قدرتم میک میزدم وبا یه دستم اون یکی سینشو میمالیدم همش میگفت تا جایی که زور داری فشارشون بده دیگه هم اون داشت از اوج شهوت دیوانه میشد هم من زبنم رو کشیدم روی سینش واومد پایین ولی نمیخواستم از کسش شروع به خردن کنم پس از ساق پاهاش شروع کردم به مکیدن ویواش یواش اومدم روبه بالا باورم نمیشد که به بزرگترین آرزوم رسیدم یعنی کردن آیدا باورتون نمیشه با این که کسش از شهوت زیاد داشت به شدت ترشح میکرد ولی بیست دقیقه پایان من داشتم از کسش میخوردم توی اون بیست دیقه به اندازه پایان عمرم لذت بردم وقتی سرمو از کسش اوردم بالا صورتم خیس اب کسش شده بود به آیدا نگاه کردم دیدم که اصلا توی این دنیا نیست از شدت لذت انگار تو فضا بود برگشت گفت مهرشاد تورو خدا فقط شروع کن به کردن جوری التماس میکرد که ادم دلش براش میسوخت کسش اینقدر ترشح کرده بود که نیازی نبود کیرمو خیس کنم اونو یه طرفه خوابوندمش واروم گذاشتم تو کسش عین جاروبرقی کیرمو کشید داخل منم که قبل از شروع کار چیزی برای سفت کردن کمرم انداخته بودم بالا ومطمعن بودم به این زودیا ابم نمیاد بعد چند دقیقه سرعت تلنبه زدنمو به طرز وحشیانه ای زیاد کردم اول به خودم گفتم الان که یه چی بهم بگه ولی دیدم آیداجون چون خیلی وقت سکس نداشته از این کار خوشش اومده یه خورده که تلنبه زدم تو کسش کیرمو در اوردم وگذاشتم در سوراخ کونش انتظار نداشتم بذار بکنم توکونش ولی تا گفتم با شوق زیاد گفت اره بکن توی کونم من عاشق اینم که از کون بدم منم نامردی نکردم تا ته یه ضرب جا کردم بیشرف خم به ابرو ش نیاورد اخه کیر من خیلی کلفت من دقیقا یک ساعت وچهل دقیقه آیدا جونمو داشتم از کس وکون میکردم که اون سه بار ارضاء شد وبلاخره ابم اومد تا ابم اومد در اوردم بریزم روی سینش گفت نه بریز توی دهنم منم با پایان قوا ابمو خالی کردم توی دهنش از اون به بعد تا شش ماه منو اون هفته ای چهار پنج بار سکس سنگین داشتیم بعد این مدت بزرگترای فامی اومدن داداشمو با اون اشتی بدن که میگفت به خاطر تو اشتی نمیکنم بهش گفتم تو اشتی کن من خودم تا اخر عمر از کیر بیمت میکنم والانم که اونا برگشتن سر زندگیشون بازم حداقل هفته ای دوبار آیدارو سیر از کس و کون میکنم تازگیام دختر دایی شو که تازه بیوه شده بامن اشنا کرده ومیخواد سکس سه نفری رو راه بندازه.نوشته مهرشاد
0 views
Date: November 25, 2018