باسلام خاطره ای که براتون میذارم کاملاواقعی و در سال 85 اتفاق افتاد..ماجرا به این صورت رقم خوردمن یک فیلم نامزدی اقوام رو تو کامپوتر پسر دایی ام به طور اتفاقی دیدم ودر اون رقص خانم پسر داییم توش بود….لامذهب از اون لباس های ناف بیرون پوشیده بود….خلاصه رفتم تو کفش ونخش گفتم چطور میشه بهش نزدیک شد………توی دفترچه تلفن خونه ی مادربزرگم تونستم تلفن خونشونو پیدا کنم….خلاصه کار ما شده بود روزی چند دفعه زنگ زدن بهش خیلی کنجکاو شده بود بدونه من کی ام…..بعد از سه ماه تازه کمی راه افتاد چسته گریخته جوابمو میداد اما هنوز براش سکرت بودم…….بعداز گذشت چار ماه یکدفعه گفت اگه معرفی نکنی خودتو دیگه بهت جواب نمیدم حالا فکرشو بکن همه چی رو داره خراب میکنه خلاصه یه هفته رومخش کار کردم تا بفهمه من آشنای عاشق پیشه ام …………خیلی سخت بود اما دلشو به دست آوردم …….تافهمید من کی ام خیلی جا خورد…….اما معلوم بود از طرف شو شوش خیلی ناراحت بود……..چند ماه باهاش حرف زدم که بعد بهش پیشنهاد دادم بیاد مغازه ام…..اول قبول نمی کرد اما به هزار زور راضیش کردم…….وقتی اومد اصلا باورم نمیشد دست پاچه شده بودم …..درو بستم واسه اطمینان…..دستاشو گرفتم اون لحظه باورکردنی نبود …..بعد از کمی صحبت به زور لباشو گرفتم هی هولم میداد اما محکم سینه هاشو چسبیدم اشک حشرتو چشماش حلقه بسته بود. حشری حشری شده بودمنم طاقت نیوردم خوابوندمش روی موکت مغازه لختش کردم خیلی زود….زمان مثله برق میگذشت کوسشو خوردم کمی تلخ بود طبع ام نگرفت کیرو دراوردم کردم تو کسش ….خیس بود توش راحت رفت اما زود ابم اومد چون هم استرس داشتم هم باورم نمیشد که دارم کیومیکنم زود اب رو ریختم توش البته قبلش اجازه گرفتم ازش……..خیلی حال داد بعد از اون ماجرا نمی دونم کدوم خانم بی پدر مادری رای شو زد دیگه بامن رابطه نداشته باشه شانس ما می رفت جلسه مثل اینکه توبه کرد و مارو تو کف گذاشت الان چند ساله بعضی وقتها به عشقش کف می زنم…..نوشته امیر
0 views
Date: November 25, 2018