سکس با خانم کارگرمون

0 views
0%

سلام به دوستان من علی 21 سالم هستش میخوام داستان خودمو خانم کارگرمون رو براتون بگم امیدوارم خوشتون بیادیه روز از سر کار امدم خونه یه چیز یادم رفته بود به کارگر شیف شب بگم مجبور شدم به تلفنش زنگ بزنم که متاسفانه جا مونده بود خونش همسر ش جواب داد که گفت جا مونده بعد قطع کردم بعد چند لحظه زنگ زد تا جواب دادم قطع کرد پیام داد میشه اهنگ پیشوازتون رو برام ارسال کنید منم براش ارسال کردم که از اونجا شروع شد اس دادنمون گفت میتونم باهات راحت باشم گفتم شما شوهر دارید اخه به من چه نیازی دارید گفت مردم اذیتم میکنه همش به فکر خودش هستش حالشو میکنه ولم میکنه البته بدری جون 30 سالشه 13سالگی ازدواج کرده الان یه دختر یه ساله داره .بعد من گفتم راهنمایی میکنم که چطوری خودتم حال کنی البته اولش قبول نمیکردم چون اگه میفهمیدن ابروم میرفت پیش همه از اون شب شروع کردم توضیح دادن یه چند تا کتاب مشاوره خونده بودم شب بعدیش برگش گفت من تو دوست دارم از اون مموقعه که دیدمت عاشقت شدم میترسیدم بهت بگم تا این که خودت زنگ زدی گفتم مهلت خوبی هستش خلاصه ما چند بار با شوهرشو میرفتیم اینو اونور اونم زنشو میورد.شبا به هم اس میدادیم علاقه منم بیشتر میشد بهش از سکساش با شوهرش بهم میگفت باهم دردل میکردیم تا این که رسید به سکس تلفنی بدجور حشریم کرده بود دلم میخواست باهاش سکس داشته باشم اما نمیشد شوهرش روزا همش خونه بود شبا فقط میتونستم یه شب قرار دیدن گذاشتیم خونه مامانش ساعت 12 شب بود بهم گفت بیا طرف خونمون رفتم تا ساعت 1 الاف بودم زنگ زد گفت زود بیا تو کسی نبینه منم رفتم تو گفت همه خوابن خواهر بزرگم مراقبه بریم تو انبار رفتیم تو انباری یه ده دقیقه ای با هم حرف زدیم بعد دیگه حرف پیدا نمیکردیم به هم بگیم یه کم از هم خجالت میکشیدیم بعد دستشو گرفتم بعد بهش گفتم امشب میخوام با هم حال کنیم گفت از خدامه بعد دستمو انداختم دور گردنش شروع کردیم به لب گرفتن دیوانه وار داشیم لب میخوردیمو همدیگرو میمالوندیم سینه هاش 70 البته با شیر بود نمیذاشت زیاد به سینه هاش دست بزنم نمیدونم بهم گفت گناه داره شیر میدم تو ذهنم گفتم این کار ما حتما گناه نداره خلاصه تا یه ساعت لب خوردیم دوتامون حشری شده بودیم ساعت شده بود 2 بهش گفتم لباساتو در بیار اونم در اورد وای نگو چه بدنی داشتم از حال میرفتم میخواستم سینه هاشو گاز بگیرم نمیذاشت حتی سوتینشم باز نکرد قدش 165 بود هیکل زیبایی داشت بعد شلوارشو در اوردم یه چیزی انداختیم زمین دراز کشیدم منم لباسامو در اوردم همش لب میخوردیم بهش گفتم ساک میزنی گفت برا عشقم هر کاری میکنم شروع کرد ساک زدن وای چه حالی میداد قسم میخورد برا شوهرشو یه بار نخورده حتا لبم نگرفتن تا حالا راست میگفت چون مشکل سکس داشت بعد گفتم من میخوام بخورم شروع کردم به خوردن یه مزه خاصی داشت بعد خوابیدم گفتم بشین روش به راحتی رفت داخل فکر نمیکردم که با سن کمش اینجوری بره تو خلاصه داغونش کرده بود. بدری بدجور صداش در امده بود که یعدفه خواهرش امد تو من هنگ کردم گفت یواش صداتون داره میاد هر چی حال کرده بودیم پرید ما همون جور مونده بودییم بعد رفتنش کلی خندیدیم به خودمون یواش یواش شروع کرد منم قصی چیزی نخورده بودم کلا دیر میاد مال من گفت خسته شدم بلند شدم به صروت سگی شروع کردم به تلمبح زدن باز صداش در امد این بار ابش امد ولو شد رو زمین بدنشو میمالوندم بعد یواش یواش شروع کردم تلمبح زدن هر کاری میکردم نمیومد تا اینکه به زور امد عرق کرده بودم انقدر تلمبه زده بودم وقتی میخواست بیاد کشیدم بیرون ریختم رو صورتش ولو شدم روش از سینه هاش داشت شیر مییومد بلن شدیم لباسمونو پوشیدیمو شروع کردیم لب گرفتن ایندفعه خواهرش در زد امد تو گفت ساعتو نگاه کنید نگاه کردم دیدم ساعت 5 صبح هستش بلند شدم وایسادم دیدم پیرهنم خیسه خواهرش گفت یه دو کیلو شیر هم ببر بعد بدری ازم تشکر کرد گفت بهترین شب امشب بود البته چند بار موقعه حرف زدن شوهرش دید به یه بهانه ای پیچوندمش و خواهرش طلاق گرفته بود اون موقعه فهمیدم با یکی از فامیلامون رابطه داره چند بار بهم پیشنهاد داد ولی بدری نذاشت گفت برا خودمه الان یه ماهی هستش سر یه مشکلاتی دیگه باهاش حرف نمیزنم که اون مشکلات را خواهرش برامون ایجاد کرد سر لج بازی اگه جایی کم کاری شده معذرت میخوامامیدوارم خوشتون بیاد منتظر نظرتون هستمنوشته علی

Date: January 21, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *