سکس با خانم کوتوله

0 views
0%

سلام به بر و بکس شهوانياسم من بهرام هستشتو يکي از شهرهاي جنوبي کشور يه سوپر مارکت دارم زياد اهل زيد بازي نيستم چون هميشه واسه خودم خانم صيغه اي جور ميکنم تا هم تو کف نباشم هم حلال باشه داستان من از يه روز باروني تو ديماه 90 شروع شد که تو مغازه داشتم مگس ميپروندم بارون خيلي شديد بود پایان معابر و آب گرفته بود که يه خانم کوچولو و تپل مپل مثل يه موش آب کشيده اومد داخل چادرش خيس خيس بود جوري که از پايينش شرشر آب ميريخت بهم سلام کرد من جوابش دادم ازم نوار بهداشتي خواست بهش دادم و يه مقدار خرت و پرت ديگه خريد ميخواست بره که بهش گفتم خانم بارون شديده بمونين تا بارون کم بشه گفت آخه خيسم ميترسم سرما بخورم ازش پرسيدم مگه خونتون کجاست گفت که دوره گفتم خودتون ميدونيد ديگه گفت جايي هست که بتونم خودم خشک کنم گفتم آره هست پله نيم طاق مغازه رو نشونش دادم و گفتم اگه سختت نيست بفرما. با کلي بدبختي رفت بالا منم رفتم براش بخاري روشن کردم بر گشتم پايين نميدونم چرا هم شهوت داشتم هم حس ترحم اومد پايين و نشستم يه لحظه کرمم گرفت برم ديد بزنم از پله رفتم بالا ديدم آره داره نوار بهداشتيشو عوض ميکنه منو ديد يه جيغ کوچولو کشيد و گفت تا بالا رو ديدي آره با خجالت گفتم ببخشيد قصد بدي نداشتم براش چايي بردم نشستم کنارش چشمام فقط محو صورتش که مثل عروسکا بود شده بود خيلي باحال بود کوچولو با مزه وتپل .يه يکساعتي پيشم بود بعدش شمارمو گرفت رفت بقيه روز وتمام شب از فکرش در نمي اومدم سه چهار روزي گذشت خبري نشد ساعت ده شب بود که بهم زنگ زد بعداز احوال پرسي بهم گفت مياي دنبالم واست غذا درست کردم ميخوام بيام پيشت من از خدا خواسته در قفل کردم نشستم پشت پيکانم و رفتم اوردمش نزديک مغازه پيادش کردم ماشين و گذاشتم پيش دوستم به خونه هم خبر دادم که شب نميام درو باز کردم اومد داخل اون رفت بالا منم جمع کردم رفتم پيشش چشمم که بهش افتاد کفم بريد يه دامن پر چين گشاد تا زير زانوهاش جوراب سفيد کوتاه پاش بود يه تي شرت سرمه اي موهاشم کوتاه مدل مصري واي خدا عروسک مثل يه جاکليديحرف زديم گفتيم خنديديم پيش هم دراز کشيدم روبروي هم ديگه داشتم از شهوت ميمردم…تو نيم طاق مغازه پيشم دراز کشيده بودم که دستشو گرفتم و بوسيدم اينکارم باعث شد تا اونم روش باز بشه دستمو گرفتو بوسيد دستاش تپل بودو کوتاه ميخواست بغلم کنه اما نميتونست بغلش کردم وبهش گفتم تو خيلي بانمکي يه لبخند زد و خودشو از تو بغلم کشيد بيرون و نشست رفتم پشت سرش و آوردمش رو پاهام صورتشو بر گردوندم تا ببوسمش ديدم داره به پهناي صورت نازش اشک ميريزه به گفتم چرا گريه ميکني اشکاشو پاک کرد و گفت همه مسخرم ميکنن که چلزنم کوتوله ام مردم هم مرد و تنهام گذاشت حال تو هم بهم ميگي با نمکي گفتم بخدا من چه خريم که بخوام رو آفريده خدا عيب بذارم به جان مادرم منظوري نداشتم گفتم پس بيا يه کاري کنيم گفت چکار بيا باهم محرم شيم بيا صيغه ميکنيم و حلال هم شيم قبول کرد خودم صيغه رو خوندم واون جواب داد قرار شد منم مخارج زندگيشو بدم هر چند که احتياجي به پول من نداشتلبمو گذاشتم رو لبش چشماشو بستو بهم لب ميداد تي شرتشو در آوردم ديدم سوتین نبسته دو سینه کوچيک که تو دهن جا ميشد نوکشون ديگه نگو باور کنيد ارتفاع هر نوک سينش بالاي يکو نيم سانت بود تا به حال همچين نوک سينه اي نديده بودم با ولع پایان سينه هاشو ميخوردم اونم فقط بلند نفس ميکشيد هيچ صدايي جز نفساش نميومددامنشم در اوردم شرتش بزرگ بود آخه باسنش هم بزرگ بود کم کم شرتشم در آوردم واي يه کس کوچولوي قهوه اي خيلي کوچيک شايد همش دو بند انگشت نبود کيرم داشت منفجر ميشد لباسامو درآوردم بهش اشاره کردم بخورش بادست رو صورتشو گرفت فهميدم که نميخواد بخورتش واسه همين کيرمو خيس کردم که بکنم تو کوسش خيلي تنگ بود و کير منم بدجور شق شده بود که هنوز سرش رو داخل نکرده بودم که حس کردم آبم اومد سريع کيرمو گذاشتم رو شکمشو خاليش کردم خنديد گفت پس چرا نکرده اومد بهش گفتم تو بايد جاي من باشي تا بفهمي چقدر بدنت آدمو ديونه ميکنه خنديدمو بازم عشق بازي تا از دوباره کيرم بلند شد خيسش کردم و با زور سرشو کردم تو کوسش بهم گفت بهرام يواش آفرين دارم پاره ميشم منم يواش يواش تا ته کردمش داخل ..کيرمو تا ته کردم تو کوسش نفسش بالا نميومد نفساش به شماره افتاده بود و منم ميکردم بهم گفت قربونت برم درش بيار دارم ميميرم درش آوردم گفت خيلي مونده تا آبش بياد گفتم نه باشه زود تمومش کن من هفت ساله ندادم مردم هم کيرش نصف تو بود خيلي درد داره جون من زود تمومش کن بازم کردمش داخل 5.6باري تلمبه زدم تا آبم اومد و رو شيکمش خاليش کردم تا صبح دو بار ديگه هم سکس کرديم که يه بارش لاپايي بود از او شب حدودا يکسال ميگذره هنوزم با هم هستيم ميدونه ماجراي خودمون رو تو شهواني گذاشتم براي اسم داستان از دستم ناراحت شده و جوابمو نميده من خيلي دوسش دارم ميدونم داستانو ميخونه شما هم با نظرهاتون اونو با من آشتي بدين ممنوننوشته بهرام

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *