ماجرا از وقتی شروع میشه که من بچه بودم و هنوز فرق خانم و مردو نمیدونستم همون موقع ما تو همسایگیمون یه خواهر و برادر زندگی میکردن که دختره 10 ساله بود و مرده 6 ساله این دختر یه کارایی میکرد که تو محل به کوماندو معروف شده بود در ضمن چون همکلاس خواهرم بود همیشه جلوی خونه ما پلاس بود یه روز که اومد دم خونمون که دفتر خواهرمو بگیره من رفتم درو باز کردم چون خواهرم نبود دیدم کوماندو پایان قد جلوی در وایساده یه چادر گل گلی هم سرش بود خوب که دقت کردم فهمیدم که فقط همون چادر گل گلی سرشه و دیگر هیچ . . . اون روز من چون هنوز برام زود بود هیچی نفهمیدم که خانم یه جورایی دوست داره با پسر رابطه داشته باشه ولی نفرشو اشتباه گرفته چند سال بعد اونا از همسایگی ما رفتن دزفول ما تهران ساکن بودیم سالها گذشت و من به طور کل این خانواده رو فراموش کرده بودم که یه روز اواخر سال 81 تنها تو خونه بودم که در خونه رو زدن رفتم جلوی در تا درو باز کردم خشک شدم یه دختر قد بلند حدود 170 با وزنه تقریبا 65 کیلو با یه آرایش خیلی ملایم و مات که یه شال آبی مثلا رو سرش بود که پایان اجزای صورتش معلوم بود با یه مانتو که اگه میکشیدی پایین زوری روی باسنو میپوشوند و یقش توری باز بود که فهمیدم سوتینش حریر صورتیه یه شلوار لی آبی رنگ که بعضی جاهاش بنا به مد ریش ریش بود پاش بود با یه چکمه مشکی بلند که تا زانوهاش بالا اومده بود تقریبا 5 یا 6 ثانیه طول کشید تا به خودم اومدم یه سلام گرمی کرد بهم و دستشو دراز کرد سمتم که با هم دست بدیم منم با آغوش باز پذیرفتم و با یه حالت گنگ جواب سلامشو دادم و باهاش دست دادم هنوز نشناخته بودمش اسم برادر کوچیکمو گفت که با من اشتباه گرفته بود گفتم نه من سینام که انگار دنیا رو بهش دادن گفت تو هنوز مجردی؟ منم گفتم بله، ببخشید به جا نیاوردم گفت نرگسم دیگه، انگار برق گرفته بودتم این هلو کوماندوی خودمونه؟ بلند داد زدم واااااااااااااااااای خودتی خیلی عوض شدی اصلا نشناختم ازم پرسید خواهرت خونه است گفتم تنهام کسی نیست یهو دیدم بدون تعارف اومد تو گفت خونتون خیلی عوض شده مامانت اینا کی میان منم که پشت سرش بودم داشتم اون باسن خوش تراششو نگاه میکردم گفتم رفتن مسافرت یک هفته تنهام یه دفعه برگشت تو صورتم که راست میگی؟جا خوردم گفتم دروغم چیه شالشو در آورد داد بهم گفت یه جا آویزون میکنی چروک نشه منم گذاشتمش رو رخت آویز هنوز یخم آب نشده بود تعارفش کردم بره تو پذیرایی بشینه تا من براش شربت بیارم کلی از پشت اپن باهاش در مورد قدیم سوال و جواب کردم البته ناگفته نمونه که تا نشست رو مبل مانتوشم درآورد یه تی شرت سفید آستین بلند استرج تنش بود که از کنار یقش سمت راست زیپ میخورد پایین تی شرت سمت چپ چه سینه هایی به هم زده بود ورم کرده خوردنی نگاهم که به سینه هاش افتاد ناخودآگاه کیرم بلند شد شربت و گذاشتم تو یه پیش دستی رفتم گرفتم جلوش برداشت نشستم کنارش تا نشستم گفت دانشجو نشدی؟گفتم چرا یک سالی هست نه گذاشت نه برداشت گفت حسابی با دخترای دانشگاه سرگرم میشیداگفتم تا سرگرمی رو چی بدونی، گفت ناقلا خودتو به اون راه نزن از اون که تو شلوارته معلومه نگاهم خورد به کیرم که دیگه داشت از بالای کمر شلوارم میزد بیرون، تا بخوام سرمو بیارم بالا دستشو انداخت و کیرمو گرفت تو پایان تنم یه موج راه افتاد که انگار یه برق ضعیف گرفته باشتم پایان تنم گز گز کرد بی اختیار دستمو انداختم پشت سرش لای موهاش و لبمو چسبیدم به لبش اولین لبو که گرفتم سرشو کشید عقب گفت دیدی گفتم ناغلایی دست راستمو انداختم دور کمرش کشیدمش جلو گفتم حالا صبر کن سرت که هیچی پایان وجودتو گرم میکنم براتگفت من که از خدامه لباشو آوردم جلو یه گاز کوچیک از لب پایینش گرفتم که یه نفس عمیق کشیدو چشاشو بست دیگه انواع سیستمارو پیاده کردم از لبشو گاز گرفتن بگیر تا لیس زدن لباش و آروم آروم رفتم به سمت پشت گوش و گردنش وقتی رسیدم به زیر گوشش یه بازدم گرم دادم به گردنش تا اینکارو کردم دستش از رو دوشم ول شد انگار از حال رفته باشه اومدم عقب با یه صدای خیلی آروم گفت دو بااا ره ه ه که شوع کردم گردنشو خوردن نفساش داشت تند میشد سخت نفس میکشید انگار داشتم جونشو میگرفتم دستموآوردم کنار گردنش زیپ تی شرتشو گرفتم. آروم در حالی که داشتم گردنشو میخوردم بازش کردم تقریبا به آخرای زیپ رسیده بودم که دستمو گرفت بردزیر لباسش از روی سوتین نرم حریرش گذاشت رو سینه هاش تا حالا سینه به این نرمی لمس نکرده بودم یه فشار کل حجم سینشو دادم یه نفس عمیق کشیدو یه ناله آروم کرد آروم دستمو رو سینش با فشار جمع کردم تا به نوکش رسیدم سوتینش انقدر لطیف بود که راحت دستم روش سر میخورد نوک سینش که اومد وسط انگشتام فشارش دادم دیگه تو حال خودش نبود نفس نفس میزد و وسطاش همش بهم میگفت خیلی حال میده بکون ادامه بده از روی گردنش اومدم سمت وسط سینه هاش چاک وسط سینه هاشو با زبونم خیس کردم دستمو انداختم زیر سوتینشو آروم کشیدم بالا هر دوتا سینه هاش درست مثل ژله از زیر سوتین زدن بیرونوتلو تلو میخوردن با لبام یه فشار به نوک سینش دادم دیگه نفس نفس نمیزد داشت آه و ناله میکرد منم که میدیدم خیلی خوشش اومده بیشتر آبو تابش میدادم دستمو انداختم به دگمه شلوارش بازش کردم بعدشم زیپشو با کف دستم از زیر سینه هاش شروع کردم به لمس بدنش و همینطور پایین میرفتم تا رسیدم به زیر شکمش دستمو نزدیک کسش اینور و اونور میکردم ولی کسشو نمیگرفتم داشت دیوونه میشد همش بهم میگفت بگیرش دیگه تورو خدا بگیرش منم بی توجه به کارم ادامه دادم سینشو میخوردم یه دفعه دستمو بردم لای کسش که حتی یه پرز هم نداشت طوری بدنشو کش آورد که فقط کتفش با پاشنه شاش رو زمین موند یه آه بلندی کشید و آرومم بقیه بدنشو که رو هوا بود چسبوند رو مبل با کسش بازی میکردم و اونم بیشتر و بیشتر شهوتی میشد دستشو انداخت و شلوارمو کشید پایین دستش نمیرسید که درش بیاره به همین خاطر خودم کمکش کردم و شلوارمو در آوردم رفتم عقب و تی شرتمم در آوردم فقط یه شرت پام بود شلوار اونم در اوردم حالا پایان تنش لخت جلوم بود افتادم روش و شروع کردم به خوردن سینه هاش آروم آروم اومدم پایین تا رسیدم به شکمش بدون اینکه سمت کسش برم رونشو لیس میزدمو میرفتم پایین به ساقش رسیدم بعدشم به انگشتای پاش وقتی انگشتاشو میخوردم مدام تکون میخورد و لباشو با زبونش خیس میکرد ادامه دادم و اینبار برعکس از پایین به بالا تا نزدیک کسش شدم زبونمو محکم فشار دادم رو کسش یه آه بلند کشید وچند بار پشت سر هم گفت بخورش. . بخورش . گرمه . بخورش زبونت گرمه بخورش شروع کردم به خوردن کسش دیگه داشت از حال میرفت رفتم از تو کمدم یه ژل سیمپلکس آوردم زدم رو دستم با انگشتم داشتم سعی میکردم بکنم تو کونش یه کم چربش کردم انگشتم دیگه راحت میرفت تو سوراخ کونش باز شده بود بهم گفت تا حالا از پشت ندادم ازش پرسیدم مگه جلو بازه گفت اهم مردم بازش کرد پرسیدم شوهر داری گفت نه مرده ولش کن خودتو عشق است بیا روم بخواد میخوام گرمای تنتو حس کنم دستم ژلی بود مالیدم به کیرم و گذاشتمش جلوی دهنه کسش میخواستم بکنم تو باصدای آروم بهم گفت از پشت نمیکنی؟ گفتم هر چی تو بخوایدوباره ازم پرسید درد نداره؟ گفتم اونش با من بلندش کردم و آوردمش رو فرش دمر به صورس چهار دست و پا نشوندمش حسابی سوراخ کونشو چرب کردم نوک کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش آروم حل دادم یه کم رفت تو نگهش داشتم چون خیلی سفت شده بود بهش گفتم نترس بلدم تنتو شل کن یه کم دیگه دادم تو بازم نگهش داشتم همونجا صدایی دیگه از خودش در نمیاورد یه کم ترسیده بود سوراخش داشت آروم آروم باز میشد باقی کیرم خودش سر خورد و رفت تو منتظر بود یه درد شدید داشته باشه بهش گفتم تموم شد تا تهش رفت گفت راست میگی؟اصلا درد نداشت یه کم تو همون حالت نگه داشتم تا قشنگ کیرم جا باز کنه آروم آروم شروع کردم به عقب و جلو کردن از صداش و حرفایی که میزد فهمیدم که حسابی داره حال میکنه چون مدام بهم میگفت بکن تا تهش بکن تو بکن منو خیلی حال میدی منم ادامه دادم خودم که داشتم دیواانه میشدم از صداهایی که از خودش در میاورد چون من آدمیم که با ارضا شدن طرفم ارضا میشم اون برام آهو ناله میکرد ومنم ادامه میدادم دستمو بردم و سینه هاشو گرفتم نوکشو فشار دادم گفت آره بگیرشون سینه هامو بگیر فشار بده وای چقدر خوبه دستمو آوردم پایین و کشیدم رو کسش دیگه نمیتونست حرف بزنه فقط آه و ناله میکرد همینطور که با کسش بازی میکردم یه دفعه ساکت شد و بعد از دو ثانیه یه نفس عمیق کشید و چند تا تکون خورد که این تکونا وقتی دستمو میکشیدم رو کسش بیشتر میشد تو همون حال بهم گفت آبتو میخوام بریز توش بذار توش باشه منم یه کم سرعت تلمبه زدنمو بیشتر کردم یواش یواش داشتم حس میکردم که آبم داره میاد ادامه دادم تقریبا داشتم ارضا میشدم که خودمو انداختم روش و پایان آبمو خالی کردم تو کونش انقدر بی جون شده بودم که نمیتونستم کیرمو از تو کونش در بیارم خودمو انداختم رو زمین یه دستمال از رو میز دادم بهش گرفت روی سوراخ کونش که آبم نریزه برگشت بهم گفت خیلی خوب بود تا حالا اینطوری ارضا نشده بودم خیلی بهم حال دادی با هم رفتیم تو حمام و دوش گرفتیم دیگه جونی نداشتم وگرنه دوباره میکردمش بعد از اون ماجرا چند بار من رفتم خونشون هر وقت خونشون خالی میشد بهم زنگ میزد که برم پیشش منم سریع خودمو میرسوندم…نوشته جزیره
0 views
Date: November 25, 2018