سلام اسم من رضا است 30سالم و توی یکی از شهرهای آذربایجان زندگی می کنم داستانی رو میخوام براتون بنویسم برمیگرده به2سال پیش از طرف اداره رفته بودم ماموریت 4روز اونجا بودم خانوم بنده هم کارمنده یک پسر 5ساله هم دارم که اون موقع 3 سالش بود برای اینکه تنها نمونن دختر خاله اش رو که 22سال داشت اورده بود پیش خودشون اسمش نازیلابود روز پنجم برگشتم خونه می دونستم خانومم خونه نیست و احتمالا بچه رو هم برده بود مهد وچون خسته بودم برنامه ریزی کرده بودم کمی استراحت کنم خونه ما دو طبقه بود که طبقه اول مستاجر داشتیم کلید انداختم رفتم تو رفتم توی آشپز خونه از یخچال یه آب میوه برداشتم رفتم به طرف اتاق خواب در اتاق باز بود دیدم یه نفر رو تخت ما با شورت وکرست خوابیده ودستش توی شورتشه برگشتم رفتم اتاقبچه دیدم خوابیده رفتم بیرون و در زدم تا خودشو جمع جور کنه در رو باز کرد رفتم تو دیدم خیلی پریشونه سلام کردم گفتم نازی خانوم چیزی شده گفت نه خواب بوده و تازه بیدار شده گفتم ببخشید اگه بیدارتون کردم گفت نه دیگه کم کم میخواستم بیدار شم لباساشو پوشیده بود ولی کمی از سینه سفیدش معلوم بود فکر اونی که دیده بودم داشت دیونه ام میکرد که یه دفه با صداش به خودم اومدم که میگفت آقا رضا بفرمایید آب میوه دیدم خم شده وتعارف میکنه لای دو تاسینه هاش معلوم بود زوم کردم اونجا که خودشو جمع جور کرد باصدای گوشیم به خودم اومدم خانومم بود میگفت کجایی گفتم توی راهم و ساعت 2 میرسم دیدم نازی جوری نگام میکنه گفتم چیه گفت چرا دروغ گفتی گفتم حوصله ندارم بهم شک کنه که با تو تنها توی خونه ام گفت مگه چی میشه که ما تنها باشیم گفتم چرا اونجوری خوابیده بود شوکه شده بود گفت چه جوری گفتم لخت گفت مگه دیدی گفتم آره ولی برگشتم سرشو انداخت پایین رفتم روی تخت دراز کشیدم یه دفه یه چیزی روی لبم حس کردم چشممو باز کردم دیدم نازی داره لبمو میک میزنه منم باهاش همراهی میکردم در حین لب گرفتن هم دیگه رو لخت کردیم سینه های نسبتا بزرگی داشت داشتم میخوردمشون یواش یواش رفتم پایین رسیدم به کسش صداش در اومده بود خیلی حشرش زده بود بالا 69شدیم همچین ماهرانه ساک میزد که آدم میگفت چند ساله اینکاره است بلند شدم از کمد یه کمی اسپری زدم بعد با پستوناش مشغول شدم تا اسپری اثر کنه بعد 5 دقیقه پاهاشو انداختم رو شونه هام دستشو گذاشت رو کسش وگفت که دختره منم باورم نشد قسم خورد که بار اولشه وازاون اول که با دختر خاله ازدواج کردی تو نخم بوده ودنبال موقیت میگشته خلاصه یه کم کیرمو که تقریبا20سانته رو کسش بازی دادم بعد گفتم برگرد بالش گذاشتم زیرش کونش اومد بالاکمی کرم زدم دور سوراخ کونش که از رنگ صورتیش معلوم بود که بار اولشه بادستم بازی کردم شروع کردم به گشاد کردن بعد کیرمو گذاشتم دم کونش کمی فشار دادم که ازدرد به روتختی چنگ میزد ولی چیزی نمی گفت یواش یواش شروع کردم به تلمبه زدن درد تبدیل شده بود به حال کردن و میگفتآاااااااااااااااااااااااااااااااایییییییی بکن رضا جرم بده خیلی وقته منتظره این لحظه ام آاااااااااااااااااااااااه بکن تا ته بکن بعد 10دقیقه تلمه زدن یک دفعه دیدم پاهاش لرزید وسست شد فهمیدم که ارضا شده من ادامه دادم لامصب اسپری زیاد اثر کرده بود20دقیقه ای تلمه زدم بیچاره دیگه حال نمی کرد درد میکشید که گفتم داره میاد گفت در بیار میخوام بخورم درش آوردم با فشار خالی کردم توی دهنش تا قطره آخر خورد و میگفت اوووووووووووووووووم چه طعمی داره تموم شد و رفتیم یه دوش گرفتیم واومدیم بیرون گفتم نازی راستشو بگو اگه بار اولت بود چرا این همه در سکس مهارت داشتی گفت بیشتراز 100 فیلم سکس دیده وخودشو ارضا میکرده از خونه زدم بیرون وحول وحوش ساعت3 رفتم خونه دیدم خانومم اومده یه نگاه به نازی کردم خندید و یک چشمک زد بعد یک ماه برای نازی خواستگار پیدا شد و عروسی کرد شب عروسی منو یه گوشه کشید وقسمم داد که فراموش کنم منم فراموش کردمببخشیداگه طولانی شد امیدوارم خوشتون اومده باشهارادتمند شما رضا البته مستعار
0 views
Date: November 25, 2018