اول از همه بگم واسم مهم نیس کسی داستانه منو باور میکنه یا نه.چون واقعیه.من تویکی ازشهرهای آذربایجان غربی زندگی میکنم.اون موقع ارومیه دانشگاه بودم(سال89).یه روز که از شهرمون برمیگشتم دانشگاه تواتوبوس تونستم بابلوتوز شمارمو به یکی از دخترای اتوبوس بدم که از چهرش خوشم اومده بود.بعد شب که رسیدم خوابگاه اون اس داد.خلاصه باهم آشنا شدیم.اون مجرد بود32سالش بود و اهل ارومیه،دانشگاه پیام نور شهرستان ما درس میخوند و تازه ترم یک بود.تا آخرای فارغ التحصیلی کافی شاپ میرفتیم وباهم لب میگرفتیم.بعداز فارغ التحصیلی ازم جداشدچون میگفت که ما با هم ازدواج نمیکنیم چرا با هم باشیم یکی منو ببینه واسم بد میشه.خلاصه ازم جداشد ولی من شمارشو تو گوشیم داشتم ولی چون من زیاد دختر باز ماهری نیسم و حتی بعد از جدایی از اون دختر هنوز نتونسم باکسی آشنا بشم البته زیاد هم این ور وانور نمیرم و زیاد پیگیر دختر بازی نیسم و اون هم هنوز به شهر ما رفت وآمد داشت و ازدواج نکرده بود تونستم دوباره باهاش رابطه برقرار کنم و همدیگرو دوباره ببینیم.بعد باهزار بدبختی وخیامالی راضیش کردم بیادخونه ی دوستم که یه اتاق مجردی وبهم ریخته بود.اونجا زیاد خوش نگذشت چون اولین بارم بود که یه دختر رو راضی کردم که ببرمش خونه ومهارت نداشتم.خلاصه بغل هم نشستیم وبعداز مانتو در اوردن وبعد از لب گیری ومالش سینه هاش موفق شدم برا اولین بار سینه بخورم وبعدش من زود ارضاشدم واون تازه تحریک شده بود و حتی آخراش کسشو بهم نشون داد واین اولین باری بود که یک عدد کس جلوی خودم میدیدم ولی با وجود اینکه تمیز بود واقعا حالم بهم خورد واز هر چی کس بود تو اون لحظه بدم اومدنمیدونم چرا.بعدش بااین همه اصرار والتماس راضی نشد واسم ساک بزنه.خلاصه ی دوسری دیگه هم راضیش کردم ببرمش خونه فامیل که خالی بود.دفعه ی آخر هم که بردمش خونه ی فامیلمون.وقتی در رو باز کردم باحالت عادی رفتیم حیاط.اونجا یکم بغلش کردمو ولبش رو خوردم.بعد رفتیم داخل تو حال نشستیم بغل هم.بعد هی باسینه هاش ور میرفتم که یه تاب گوره خری تنش بود خیلی سینه های باحالی داشت.هر چن بوی عرقشون نزدیک بود بیهوشم کنه ولی ازخوردنشون کیف میبردم چون تنها دختری بود که تاحالا به من پا داده بود هر چن بهش قول داده بودم زیاد اذیتش نکنم.بعد از مراسم سینه خوران دست به کسش بردم ومیخاستم تحریکش کنم ولی اون تحریک نمیشد شاید من مهارتشو نداشتم ولی بیتفاوت بود..اخرش مجبور شدم کیرمو به کسش بمالم تاشاید تحریک شه ولی نشد.منم هر جوری بود ارضا شدم.ولی واقعا دختر پاکی بود چون دفعه قبل هم که خواستم کونشو بکنم نزاشت چون میگفت کمر آدم گود میشه وباسن هام هم بزرگ میشن.البته خودمم با کاوشش هایی که روی سوراخ کونش داشتم مشخص بود تاحالا از کون به کسی نداده.خلاصه ی کلام دروغ نگم باتمام التماسها اون واسم ساک نزد وهر بار عذر خواهی میکرد که ازاین حالت بدش میاد ونمیتونه.وهمچنین عقده کردن کونش علاوه برساک زدن تو دلم موند .من اون موقع با سایت داستان سکسی آشنا نشده بودم.هنوز هم فن وفوتهای مخ زنی رو خوب بلد نیسم.البته بگم من تو دانشگاه آدم متشخصی بودم و سرم به کاره خودم گرم بود.ولی الان که وارد بازار کار شدم فهمیدم که آدم تا عیاش باشه کمه.وگرنه بهت میگن منگ.من از دروغ متنفرم چون لزومی نداره آدم واسه ی این چیزا دروغ بگه.اگه انشام بد بود ببخشید.نوشته امیر (مستعار)
0 views
Date: November 25, 2018