سکس با دوست خواهرم

0 views
0%

سلام من ابی هستم 18 ساله می خواهم یه داستان بنویسم داستان یه دختر که خیلی دوست دارم…10 ماه پیش صبح سایت 7 بود همه خانواده من می خواستن برن شمال به جر من پریروز که تصمیم گرفتن برن شمال خونه داییم من یه بهونه هایی آوردم که درس دارم می خوام به کنکور نگاه کنم حوصله مهمونی ندارم بخصوص تو خونه داییم که یه تکونی بخوری میگه پسر جان درست بشین. بسیجیه که نگو و نپرس از اون بسیجیا…بگذریم خلاصه بهونه های آوردم که راضی شدن تو خونه بمونم. می خواستم خوش بگذرونم همه جوره. خبری هم نداشتم که دوست خواهرم می آد خونه پریروز شد امروز ساعت 7 همه که نگم بهتر کیا کل خانواده آماده شدن که برن. ساعت 11 از خواب بیدار شدم صبحونه آماده بود خوردم نشستم پای ماهواره ولی برادرم همه شبکه های سکسی رو قفل کرده بود فکر می کرد از همه زرنگ تره نمیگه که سایتوو حالش کافیه یه vn داشته باشی دیگه همه چی ردیفه از ماهواره هم بهتر به کامپیوترم نمی زارم هیچ کس نزدیک بشه بگم باور نمی کنین هارد من یک تراس بیشتر از 150 گیگ پر از فیلم ، عکس خلاصه سکس تو سکسه حدودن بیشتر از 500 تا سایت سکسی می شناسم که اگه بخواین براتون می ذارم ، تا اون موقع یه موقعیت سکسی برام پیش نیومده بود ولی خدا شانس بده به همتون که من ندارم فیلمی رو گذاشتم که اگه نگاه کنین آب کیرتون خود به خود می ریزه. همین موقع ها که حشري شده بودم به هیچ چی فکر نمی کردم یهو زنگ خونه بزنگید. پاشدم گفتم چه زود برگشتن قرار بود فردا بیان گیرم بزرگ شده بود خلاصه لباسم رو درست کردم رفتم که در رو باز کنم درو که باز کردم یه فرشته جلوم ظاهر شد صورتم قرمز شد بجای سلام همین جور بهش نگاه می کردم صدام می کرد آقا ابی آقا ابی گفتم جــانم خجالت کشید سرشو انداخت پایین گفت ببخشین سپیده خونه است؟ گفتم نه خونه نیس رفته بیرون.کی می آد . نمی دونم شاید یه 10 ، 20 دقیقه ای طول بکشه نمی دونستم که چجوری بیارمش خونه مانتو کوتاه پوشیده بود دلم آب افتاد نگاهم به زانوهاش بود اولین باری نبود که میدیدمش خونه ما اومده بود که با خواهرم درس بخونه دوم دبیرستان بود منم خیلی سعی کرده بودم که رابطه دوستانه باهاش برقرار کنم موقعیت درست درمون پیش نیومده بود ولی با هم یه جورایی صمیمی بودیم. گفت که میره و باز بر میگرده بهش گفتم رویا خانوم می تونی بیای خونه دیگه باید پیداشون بشه رفتن بیرون. گفت مگه خونه کسی نیس گفتم نه نه ولی خیلی وقته که رفتن الان میان . گفت نه میرم خونمون می آم دوباره. گفتم چه کاریه این همه راه رو بری میگم که الان میان تا وقتی که بیان یه قهوه مهمون من و اگه خواستی هم کامپیوتر کار می کنیم آخه به کامپیوتر علاقه زیادی داره هر چند وقت یک بار با هم کار می کردیم. انگار که یواش یواش داش رازی می شد گف خیله خوب ولی اگه تا 20 دیقه دیگه نیان من میرم باشه هر چی شما بگین اگه نیان برو.امد خونه . وای چه حالی داشتم زربان قلبم فکرکنم 100 شده بود داشتم حال می کردم در حد تیم ملی یه دختر خوشکل تو خونه، منم شهوتی رفت نشست تو اتاق خواهرم منم رفتم که قهوه درست کنم وقتی که برگشتم رفته بود اتاق من به سرم زدم که وای سایت های سکسیو پوشه های فیلم ها باز هستن نا امید شدم که الانه که پاشه و بره ولی به روی خودم نیاوردم رفتم تو اتاق اینم یه قهوه برا رویا خانوم پوز خندی زد گف سپیده کجا رفته؟؟ دیدم که همه پوشه ها رو بسته نمی دونستم چی بگم با یه عه او رفتـــن رفتن بازار که خرید کنن داشتم سکته میکردم گف آها که این طور . آره حالا قهوتونو میل کنین الانه که برسن .قرمز شده بود که نگو رفتم کنارش بفرما قهوه به خودم می گفتم که این اون همه سکسی رو دیده می خواد چی کار کنه نفس نفس می زدم که گف ببین یه چیزی می گم بهم نخندی گفتم نه هر چی دلت می خواد بگو .گفت که من من من تا حالا دوس پسر نداشتم اگه که … اصلا ولش کن گفتم نه بگو با کمی مکث گفت من خیلی دوس دارم که یه پسر بغلم کنه می خوام بودنم چه حسی داره بغلم می کنی انگار که خواب می دیدم واقعا اون داشت به من می گفت منم که از خدام بود گفتم آره ه هبپر بغل دایی … با خنده ازروی صندلی دستمو گرفت پاشد وقتی که بهش چسبیدم بهترین حس دنیارو داشتم بدنش که بهم خورد با فشار دادن سینه اش تو سینم انگار که تو بهشت بودم توصیفش خیلی سخته . که اون موقع چه حالی داشتم بدنش خیلی گرم بود صدای قلبش رو حس می کردم دیگه چی بگم براتون که بهترین لحظه زندکیم بود یه یه دقیقه ای بغلش کردم خواستم ازش لب بگیرم لبمو که نزدیک لبش بردم خودشو عقب کشید گفتم نترس پدر چیزی نیس گازت نمی گیرم بیا؟ لبم که به لبش خورد انگار یه شک 220 ولت به گیرم زدن تو 2 ثانیه بزرگیش کامل شد حشری شد بودم که به کل لباش زبونش رو آوردم تو دهنم نمی تونستم نفس بکشم اونم همین طور ، نا گفته نماند که براتون بگم شاید بدونین تو سکس دخترا 80 درصد حالشو می برن پسرا 20 درصد . حالا بگزریمدستاش دور کمرم بود یواش یواش می خواست که بیاره سمت گیرم منم دستمو بردم دور مانتوش تا دکمه هاش رو باز کنم معلوم بود که بار اولشه چه لذتی داشت سعی می کردم که مث فیلم های سکسی که دختر و پسر چه کارای می کنن که خودتون آشنایی دارین خوردن گردن از این جور چیزا . نفس نفس زدنش حشری منو چند برابر می کرد دیگه طاقت نداشتم می خواستم سریع مانتوش رو باز کنم سریع همه دکمه هاش رو باز کردم وقتی که مانتوشو در آوردم نمی دونم چی شد گفت بسه دیگه …گفتمچیکفت دیگه بسه می خوام برم خونهگفتم که چی داری می گی حالت خوبه سعی کردم که لباسش رو در بیارم ولی نشد. این دیگه چه جور دختری بود حالمم خیلی بد بود چنان كيرم راست شده ‌بود كه سرش داشت شلوارمو پاره می کرد . داشتم فکر می کردم که شوخی می کنه ولی جدی بود فکری به سرم زد از اون فکر های شیطونی که به زور لباسش رو در بیارم که هر کاری دلم خواست باهاش بکنم مانتوشو برداشت مو هاشو درست کرد وقتی که بهش نگاه می کردم شیطون می امد سوراغم خیلی زیبا بود فرستو نمی خواستم از دست بدم ولی چه کنم چه کنم که اگه به زور نگهش می داشتم فکر می کردم که چه بالای به سر من می آد اگه باباش بیاد سراغ من اگه به پدرم بگه وای که چی میشه خیلی اگه اگه های دیگه که دیگه زنده نمی مونم اگه خانوادم بفهمن …هـی به چه کنم چه کنم افتاده بودم واقعا داشتم بهش یه چورای التماس می کردم هر چی که بهش گفتم نرو ولی …ازش پرسیدم که چرا داری این کارو می کنی چرا داری می ری هچی نگفت دیگه دیر شد بود رفتو گفت به سپیده بگو اومدم نبودیشما فکر می کنید که چرا نمود و رفت چرا ها چرااا؟؟؟این داستان من بود این روزاهم که می بینمش وقتی که بهش نگاه می کنم نمی دونم نمی دونم …چه احساسی بهش دارم بهش علاقه دارم هر کاری می کنم که بهم علاقه مند بشه خیلی دوسش دارم خیلینوشته ابی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *