سکس با دوست دختر قدیمی

0 views
0%

سلام دوستان امیدوارم از این داستان لذت ببرین من 36سالمه متاهلم 1پسر دارم توسالای جوونی مثل همه دختر بازی میکردم با چند تا دخترم دوست شده بودم تو حوالی 24 یا 25 سالگیم بود که یه اتفاق عجیب تو زندگیم افتاد یه دختر 14 یا 15 ساله عاشقم شد انقدر بهم گرا داد تا خلاصه یه گوشه ای باهاش حرف زدم گفتم تو سنی نداری چرا میخوای با من باشی خلاصه بعد از کلی حرف زدن فهمیدم خیلی دوسم داره شماره دادیم و شماره گرفتیم کم کم خیلی بهش علاقه مند شدم دیگه عشق ارش و سارا افتاد سر زبونا هرچی میگذشت حسادت اطرافیان ما بیشتر میشد خلاصه انقدر بدگویی کردن تا ازش جداشدم بدبخت هرچی گریه زاری کرد هرچی التماسمو کرد من قبول نکردم بعد از مدتی هر دومون ازدواج کردیم ناگفته نمونه که بعدا فهمیدم که چه کلاه گشادی سرم رفته ولی پشیمونیم فایده نداشت. سالها گذشت تا روز اول مهر که پسرمو بردم مدرسه دیدمشو از اونجاییکه قلبامون واسه هم میزد سر حرفو باز کردیم دوباره شمارهامونو بهم دادیم ارتباطمون برقرار شد اما از اونجاییکه هردومون متاهل بودیم خیلی حواسمون جمع بود کسی متوجه نشه اول صحبتامون یا اس ام اسامون رومانتیک بود کم کم سکسی تر شد بعد از مدتی فهمیدم شوهرش نمیوتونه خوب ارضاش کنه دیگه بنده خدا به زبون اومد که یه جا پیدا کن باهم راحت باشیم منم ازیه طرف شهوت بهم فشار میاورد از یه طرف خانم شوهر دار بود بد جوری کلافه شده بودم خلاصه همیشه بهونه میاوردم جور نمیشه ولی این سارا بقدری خوش گلو خوش هیکله همیشه توقکرش بودم تا اینکه یه شب جمعه بهر کلکی بود شوهرشو فرستاد شهرستانو بهم گفت برم پیشش راستش خیلی باخودم کلنجار رفتم ولی اخرش شهوت بهم غلبه کردو رفتم در باز کرددیدم یه تاپ ویه دامن پوشیده دختر کوچولوش بیدار بود یه خورده با دختره بازی کردیم تا خوابید وقتی که دخترش خوابید باچنان هوسی اومد طرف من که نمیتونم وصفش کنم منم قبل ازاینکه برم پیشش باتریاک حسابی خودمو ساخته بودم دستشو گرفتم کشیدمش طرف خودم اون لحظه پایان وجود منو اورو عشق هوس پر کرده بود وقتیکه ازهم لب گرفتیم پایان بدنمون میلرزید حس میکردم بدنامون داره اتیش میگیره همزمان گه داشتیم از هم لب می گرفتیم اشاره کرد بریم اتاق خواب دیدم تشک پهن کرده فضا رو اماده کرده واسه سکس لباسامون سریع دراوردیم لخت لخت شدیم اول یه لب مشتی ازهم گرفتیم شروع کردم به خوردن ممه هاش دیگه طاقت نیاورد میگفت ارش جونم بکن تو کسم پاهاشو باز کردم کیرمو گذاشتم دم کسش بقدری خیس بود سر خورد رفت توش اون لحظه جفتمون رو فضا بودیم چندتا عقب جلو کردم با ناله میگفت جون ارشم بکن عشقم بکن قربون اون کمرت یه دفعه دیدم پاهاشو قفل کرد دور گمرم گفت دارم تموم میکنم منم محکم فشار دادم توکسش همون بدنش لرزید ابم با فشار ریخت تو کسش یه خورده باهمون حالت تو بغل همدیگه خوابیدیم تا یکم سرحال شدیم بعد پاشدیم باهمون حالت یه خورده میوه خوردیم بعدش یه حال جانانه دیگم کردیمو ازش خدا حافظی کردم موقع اومدن ده دقیقه از هم لب میگرفتیمنوشته‌ آرش

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *