سکس با زینب درباغ پرندگان

0 views
0%

سلام دوستان آرمان هستم واین دومین داستانیه که مینویسم البته متفاوته.همیشه از سکس توی مکانهای عمومی وماشین بدم میاد چون آدم همش حول واسترس داره که مبادا یکی سربرسه وموی دماغ بشه اما در دسترس نبودن مکان مناسب گاهی وقتها چاره ای واسه آدم نمیزاره.1ماهی بود که با زینب توی چت روم دوست شده بودم اون به ظاهر خیلی دختر منطقی و متشخصی بود وقتی تلفنی باهاش صحبت میکردم خیلی خشک ورسمی جواب میداد البته اینم بگم که زینب 30 سالش بود ومن 26 سالم اما من سنمو بهش دروغ گفته بودم گفتم 29 سالمه آخه رو این مورد خیلی حساس بود خیلی سعی میکردم رو مخش کار کنم وبکشمش تو فاز سکس اینم بگم که صداش حشری کننده بود یه جور خاصی بود هر وقت باهاش تلفنی حرف میزدم کیرم راست میشد هنوز چهرشو ندیده بودم وپیش خودم میگفتم صداش که اینقدر مجذوب کنندس قیافش دیگه الله اکبراوایل راه نمیداد وهمش بهم میگفت خیلی شیطنت میکنی وهر وقت میخواستم بکشمش تو فاز سکس طفره میرفت منم زیاد کشش نمیدادم خلاصه همه جور لبندی میکردم واطفار میومدم اینم بگم که زینب از ملاقات حضوری طفره میرفت ومیگفت تا بهم اعتماد نکنه باهام قرار ملاقات نمیزاره.یه روز که تلفنی باهاش صحبت میکردم سعی کردم بکشمش تو فاز سکس که یه دفعه ناراحت شد وگفت اگه ادامه بدم دیگه جوابمو نمیده منم دیدم اینجوریه زدم به نه نه من غریبم بازی که من تنهام افسرده شدم و بهت علاقه دارم واز این کس وشعرا یه دفعه لحنش عوض شد فکر کنم دلش به حالم سوخت گفت که من نماز میخونم ومذهبیم نمیتونم با تو رابطه خاصی داشته باشم سعی کن درک کنی واز من انتظار بی خودی نداشته باشی گفتم یعنی هیچ راهی نداره که ما به هم نزدیک تر بشیم عشقم که یه دفعه اون چیزیو گفت که انتظارشو نداشتم گفت چرا فقط یه راه داره اونم اینه که محرم بشیم وای نمیدونید همین یه کلمه کافی بود بهش گفتم زینب خانم کی با هم محرم بشیم وچه جوری؟ گفت تو باید صیغه محرمیتو بخونی ومن هم قبلتو بگم فهمیدم که خانم این کارس وتهش باد میده وتا حالا جا نماز آب میکشه.گفتم پشت تلفن ؟گفت اشکالی داره گفتم نه 5 دقیقه دیگه تماس میگرم وصیغه رو میخونم.رفتم سراغ کتاب توضیح المسائل وفصل ازدواج موقت پیش خودم میگفتم حالا اگه این چهارتا کلمه کس وشعر عربی کس کش نخونیم نمیشه؟بهش زنگ زدم وگفتم آماده ای گفت آره گفتم چقدر مهریه میخای گفت 1 شاخه گل اونش مهم نیست میخام معذب نباشم در ضمن شرط کرد که محرمیتمون بدون رابطه جنسی باشه گفتم باشه مطمئن باش اما تو دلم گفتم میخوریش زینب خانم. صیغه محرمیتو خوندم واونم قبلتو گفت ومن موقتا متاهل شدمدو سه روز بعد قرار گذاشتیم همدیگرو ببینیم صبح میدان انقلاب قرار گذاشتیم ومن با ماشینم که پراید بود رفتم دنبالش بهش زنگ زدم گفتم رسیدم اونم رسیده بود مشخصات ماشینو دادم پیدام کرد تا منو دید خیلی جا خورد گفتم چی شده زینب خانم چرا اینجوری نگام میکنی گفت خیلی بچه ای چرا دروغ گفتی راستشو بگو چند سالته بهت نمیخوره 29 سالت باشهگفتم سن 1 عدده چه فرقی میکنه مهم عشق ومحبته واز این کس شعرا سرهم میکردم اما فایده نداشت خیلی گیر بود همش قر میزد و شاکی بود که چرا دروغ گفتم زینب یه مانتوی تنگ وکوتاه باشلوار لی چسبون پوشیده بود تا دیدمش کیرم بلند شد من از داشتن رابطه با خانمهای بزرگتر از خودم خیلی خوشم میاد.قیافشم معمولی بود لباش غنچه بود و ماتیک کمی زده بود پوست صورتشم برنزه بود وصورتش لاغر.گفت کجا بریم گفتم باغ پرندگان خوبه؟ گفت بریم منم گازشو گرفتم به سمت باغ پرندگان .ماشینو پارک کردم تو پارکینگ باغ پرندگان که به نظرم خیلی دنج وخلوت میومد به سرم زد که همونجا تو ماشین وقتی ظهر شد موقع برگشت ترتیبشو بدم.خلاصه رفتیم باغ پرندگان اول صبح بود و چون وسط هفته بود باغ نسبتا خلوت بود توی باغ پرندگان دستشو گرفتم یه لبخندی زد وسرشو انداخت پایین گفتم چیه مگه الان ما به هم محرم نیستیم هیچی نگفت همینطور که اونجا گشت میزدیم شروع کردم به قربون صدقه رفتن و کس وشعر سر هم کردن والبته دستم هم کار میکرد با احتیاط از روی مانتو میمالیدمش واون میگفت زشته اینجا دوربین مدار بسته هست اگه گرفتنمون چی بگیم؟خلاصه تا سر ظهر میمالیدمش وزیر آلاچیق وسط باغ که نشسته بودیم دستم همش لای پاش بود.سانس بازدید پایان شد واز باغ بیرون رفتیم توی راه گفت چون سنتو دروغ گفتی این اولین وآخرین دیدارمونه هرکاری میخای بکن چون دیگه منو نمیبینی .رسیدیم پیش ماشین وگفت چکار کنیم گفتم میریم توی ماشین گفت اینجا؟ دیوانه ای میگیرنمون گفتم پارکینگ خلوته تو برو تو ماشین من چادر میکشم روی ماشین ومیام پیشت قبول کرد .صندلیهای ماشینو خوابیندیم و شروع کردم به خوردن لباش خیلی حال میداد دکمه های مانتو شو باز کردم زیرش یه تاپ قرمز پوشیده بود دادم بالا و سوتینشو باز کردم سینه هاش معمولی بود نه بزرگ نه کوچیک شروع کردم به خوردن سینه هاش و زینب خانم چشماشو بسته بود.حالا نوبت اصل کاری بود دکمه شلوارشو باز کردم وتا زانو کشید پایین وقتی شورتشو کشید پایین خندم گرفتجلو کسش یه دستمال کاغذی گذاشته بودگفتم این دیگه چیه گفت چون مرطوب میشم این دستمالو میزارم که همیشه خشک باشم.گفتم لای پاتو باز کن میخوام کستو بخورم عزیزم اونم تمکین کرد و مشغول لیسیدن کسش شدم ولی از این کار زیاد خوشم نمیاد وبه خاطر اون این کارو کردم زینب آه میکشید و موهام تو دستش بود ……خودمو انداختم روش وکیرمو گذاشتم لای پاش وبرای چند دقیقه ای لا پایی عقب وجلو میکردم چون زینب دختر بود ونمیتونستم بکنم توش ازش خواستم برام ساک بزنه قبول کرد کیرمو گرفته بود تو دستش وانگار تردید داشت گفتم بخور دیگه قربونت برم من یه مقدار دیر ارضام تند تند ساک بزن کیرمو کرد تو دهنش وای چه لذتی داشت اون دهنش کوچیک بود وکیر من کلفت شروع کرد به ساک زدن بعد چند دقیقه متوقفش کرد وگفت خسته شدم چرا رضا نمیشی گفتم من که گفتم دیر ارضام دوباره کرد تو دهنش و با لبندی خاصی کیرمو میخورد…………احساس کردم آبم میخاد بیاد گفتم داره میاد درآورد و یه کم مالشش داد وآبم با فشار فراوان پاشید به تیشرتم و پنجره ماشین وای تیشرتم با آب منی یکی شده بود.توی راه برگشت گفت میخام صیغه رو فسخ کنم دیگه به هم محرم نیستیم گفتم باشه خیلی حال داد ولی تو ماشین اذیت شدیم گفت تقصیر خودته خواستی خونه خالی داشته باشی.این بود داستان من امیدوارم خوشتون اومده باشه اگه ایرادی داشت به بزرگی خودتون ببخشید چه کنم صادق هدایت نیستم که بتونم حرفه ای بنویسم همش مستند بود و عین واقع.نوشته آرمان

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *