سکس با سارا

0 views
0%

سلام.من محمد هستم 18 سالمه. یه دختردایی به نام سارا دارم که میخوام باهاش سکس داشته باشم ولی موقعیت جور نمیاد.خلاصه یه روز رفتم خونه ی مامانبزرگم و دیدیم اونم اونجاست.17 سالشه و خیلی سکسیه.ما3 تا فقط خونه بودیم.همین طور نشسته بودیم که یهو به مادر بزرگم زنگ زدنو گفتن بچه ی خانم دایی دیگم داره به دنیا میاد.مادربزرگم زود لباساشو پوشید وبه ما گفت که تا دو ساعت دیگه برمیگرده.منم گفتم ایول انگار فرصتش گیر اومده.ماما بزرگم رفت و من و سارا تنهایی موندیم خونه.گفتم ساراجون از درسا چه خبر.گفت خوبن و این حرفارو ولش کن.گفتم پس چی بگم.گفت خودت که بهتر میدونی شیطون.گفتم اهان از اون لحاظ. گفت بیا نزدیکتر و اینجامو ماساؤ بده منم با کمال میل رفتم پیشش و ماساؤ دادمش.وقتی داشتم ماساژش میدادمیه دفعه دستم خورد به پستوناش و کرستش. یه اه کوچولوتو ته دلش کشید.با خودم گفتم این یه فرصت طلاییه نباید از دستش بدم و خیلی حشری شده بودم. یه دفعه شرتمو در اوردم و لخت شدم وگفت چی کار کردی محمد؟ گفتم کاری رو که میخوام باهات بکنم. سریع شرت و کرستشو دراورد.وای چی میدیدم.چه پستونای سفید و چه کس وکون بدون مویی.یه لب طولانی از هم گرفتیم و بعدش اونم کیرمو ساک زد.احساس کردم داره ابم میاد ولی به سارا چیزی نگفتم یهو ریختم وسط پستوناش.خوب منم یکم کوسشو قلقلک میدادم. بعدا کیرمو توی کوسش کردم و زود زود تلمبه زدم.بعدش دراوردم و بهش گفتم که میخوام تو کونش بکنم گفت جرم میاد.من که حسابی حشری شده بودم کیرمو یواشکی داخل کونش کردم گفت اه دردم اومد.منم شروع به تلمبه زدن کردمو یههو دیدم ابم اومد و ریختم تو دهنش اونم همشو خورد.خلاصه همینطوری داشتم میگائیدمش که دیدم الانه که مادر بزرگم بیاد. سریع خودمونو جمع و جور کردیمو یه لب از همدیگه گرفتیم تا اینکه مامانبزرگم اومد.خلاصه فهمیدم که هر وقت که دلم خواست میتونم با سارای عزیزم حال کنم.امیدوارم از داستان من خوشتون اومده باشه.نوشته‌ محمد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *