سلام.من سمیرا هستم ۲۳ سالمه طی تجربیاتی که به دست اوردم فهمیدم که ۱۰۰٪بازدید کننده های سایت پسرا هستند وعلت این که چرا دخترا وارد سایت نمیشن رو نمی دونم شاید دسترسی به سایت براشون سخته یا از سایت اطلاع ندارن خلاصه میرم سر داستان عجیب و غریبم بین سروش.من یه دختر ۲۳ساله هستم که به نظرم اندام کاملا سکسی و ایده عالی دارم از همون ۱۵،۱۶سالگی چشم همه پسرا ی فامیل به من بود منم خودمو با زور و خود ارضایی تا این سن نگه داشتم و همه ی پسرا رو ارزو به دل گذاشتم تا روزی که با سروش اشنا شدم من تازه درسمو تو رشته حسابداری تموم کرده بودم و داشتم دنبال یه شغل درست و حسابی تو یه شرکت درست و حسابی می گشتم چندتا از این روزنامه های کاریابی خریدمو شروع کردم به زنگ زدن به شرکتا.خلاصه چند روزی گذشت و یه شرکت مهندسی پیدا کردم که حسابدار می خواست منم رفتم واسه مصاحبه دقیق یادمه یه مانتو تنگ با شلوار لی چسبون پوشیده بودم و یکم هم ارایش ساعت ۹صبح بود که رسیدم به شرکت یه نیم ساعتی معطل شدم و منشی گفت برم داخل منم رفتم طرف در یه نفس عمیق کشیدم و وارد شدم همین که وارد شدم دیدم که پسر خوشتیپ و جذاب و خوش هیکل پشت میز نشسته با اعتماد به نفس سلام کردم اونم جواب داد ولی سرش پایین بود همین که سرشو بالا اورد و منو نگاه کرد فکر کنم به کلی خودشو گم کرد با دستپاچگی بلند شد و گفت بفرمایین بشینین منم رفتم نشستم همون جا بود که فهمیدم باید از فرصت استفاده کنم و خودمو حسابی بهش ثابت کنم از تحصیلات و سن و … پرسید و البته مجردم یا متعهل همین که گفتم مجردم انگار چشاش برق زد و از شادی تو پوست خودش نمی گنجید بعد از این که یکم سوال های تخصصی پرسید گفت تبریک میگم شما استخدام شدید همین و که گفت مات و مبهوت موندم فهمیده بودم خودشو گم کرده ولی نه تا این حد که سریع بگه استخدامید خلاصه سر حقوق به توافق رسیدیم که یکم از حد انتظارم بالا تر شد بعد از یکم گفت و گو در باره شرایط کار قرار شد از فردا شروع کنم خدا حافظی کردم ولی یک دفعه بلند شد و گفت تا بیرون همراهیتون میکنم از در که اومدم بیرون منشی گفت من خودم به شما زنگ میزنم و نتیجه رو میگم همینو که گفت سروش برگشت گفت نه خانوم ایشون استخدام شدن از این حرف سروش منشی هم تعجب کرد و با یه حالتی تبریک گفت.ساعت ها گذشت و گذشت تا شد ساعت هشت صبح فردا با هزار فکر و ایده رفتم شرکت و اتاقی که برام اماده کرده بودند در رو که باز کردم دیدم یه دسته گل خیلی قشنگ رو میز هست رفتم کیفمو اویزون کردمو نشستم پشت میز که شروع کنم که یه دفعه صدای در اومد گفتم بفرمایید .بله دیدم اقا سروش خودمونه که از دیروز خوشگل تر و س ک س ی تر شده بود .همین که وارد شد زل زده بود تو چشمای من و منو نگاه میکرد منم همین طور یک دفعه احمد اقا(ابدار چیمون) این سکوت رو شکست و اومد و دو فنجون قهوه اورد قهوه ها رو که خوردیم سروش گفت خواب دیگه مزاحم نشم بلند شد که بره گفتم اقای سلطانی میخواین فال قهوتونو بگیرم اونم برگشت گفت مگه بلدین گفتم اختیار دارین دکترای فال قهوه دارم اونم اومد نشستو منم دست به کار شدم و یکسری حرفای خوب زدم که خلاصشو می نویسم(شما زندگی ارومی دارید و خواهید داشت .تو زندگیتون زیاد سختی کشیدین ولی بعد از این دیگه راحت زندگی خواهید کرد تو این وضعیت بودیم که با خودم گفتم یکم مخلفاتو زیاد کنم گفت تو زندگی با یه دختری اشنا شدین که خیلی شما رو دوست داره و شما هم همین طور این دختره اینطور که فالتون نشون میده خیلی شما رو میخواد مخصوصا اندامتونو و البته اندام زیر شکموتون رو )همین رو که گفتم یکم تجعب کرد منم گفتم تعجب نداره شما با این قیافیه جذابتون معلومه که اندام زیر شکمتون چیههههههه.زیاد پیش رفته بودم ولی چاره ای نبود دیگه رفته بودم بهش گفتم که بهتره با اون دختره یکم صمیمی تر شید اونم یه لبخند زد و بلند شد که بره از در که خواست بره بیرون برگشت گفت فکر کنم با اون دختره دیروز اشنا شدم همینو که گفت یه لبخند زد و منم یه لبخند زدمو در و بست و رفت اخر وقت منشی رو فرستاده بود که بهم بگه اقای سلطانی کارتون داره موقعه رفتن یه سری بزنید بهشون.منم بعد از این که کارا رو راست و ریست کردم رفتم پیشش وارد که شدم گرم تر از همیشه تحویلم گرفت یکم از وضعیت پرسید و گفت که یکم کارامون زیاد شده و باید حتما برای فردا گذارش مالی شش ماه اول رو برای هیت مدیره اماده کنیم پس ساعت ۷بیاید شرکت که دو نفری گزارشو اماده کنیم بعد گفت که کار که ندارید منم گفتم نه گفت پس به خانواده خبر بدین شاید امشب نتونید برید خونه چون کارامون واقعا زیاد هست منم گفتم باشه و رفتم تو مسیر خونه گفتم سمیرا جون امشب کارت ساختس مثل این که باید حسابی خودمو واسه امشب اماده میکردم رسیدم خونه و غذا خوردم و استحراحت کردم تا شب خوابم نیاد .خواب عزیزان داستانو دو بخش کردم اگه از بخش اول خوشتون اومده تو نظر ها اعلام کنید تا بخش دوم که بخش اصلی هست رو براتون تعریف کنم
0 views
Date: November 25, 2018