من شیما هستم.هیجده سال سن دارم.خواهرم چند سالی بود که ازدواج کرده بود بابک شوهرش هم مرد خوبی بنظر میرسید این نظر خودمه و کاری به نظر دیگران ندارم ناگفته نماند مرد لارجیه و برای خواهرم و خونشون من و دیگران خیلی خرج میکنه.من و خواهر دیگم در خونه راحت میگردیم مثلا با تاپ و دامن یا بلوز و شلوار.من راحت تر از خواهر بزرگترم میگردم.جریان از انجا شروع شد که یه روزتو خونه با برادرم حسین تنها بودیم که بابک اومد خونمون من پای فیلم تلوزیون بودم حسین با کامپیوتر بازی میکرد.مدتی گذشت که با خندیدن و وای وای کردن بابک نظرم بهش جلب شد.به من نگاهی کرد و گفت ببین گفتم چی رو.موبایلشو اورد و چند تا عکس لختی بچه که مونتاژ شده بود به من نشون داد.خیلی خنده دار بود آخه برای اون بچه بجای دودولش دودول یه مرد گنده رو گذاشته بودن.اونقدر خنده دار شده بود بعد چند تا عکس دیگه نشونم داد. من تاحالا از این عکسها ندیده بودم واحساس کردم که تنم داره گرم میشه. نگاهی به اون ور اتاق انداختم و خیالم راحت شد که حسین نمیبینه.بابک هم بالای سر من ایستاده بود گفت مواظبم تو نگاه کن نگاهی بهش کردم و با لبخند باز عکسها رو دونه دونه نگاه کردم.من اونروز یه تاپ و دامن تنم بود که بابک با ایستادنش بالای سرم میتونس راحت سینه هامو دید بزنه آخه یقش باز بود.به حسین گفت که میری بررامون بستنی لیتری بگیری حسین هم از خداخواسته با پر رویی پول رو گرفت و رفت از خونه بیرون.من نمیدونستم که برای چی حسین رو بیرون فرستاد بعد گفت فرستادمش دنبال نخود سیاه تا راحت باشی.بعد دوباره برام عکسها رو گذاشت و من نگاه میکردم.عکسهای زنهای لخت و مردها که بعضیهاشون در حال حال کردن بودن.برای من جالب بود که این چیزهارو میدیدم آخه دوستام فقط تعریف میکردن.بعد گفت دوست داری فیلمشونم ببینی گفت فیلم چی گفت بذار تا باست بذارم نگاه کنی بعد نشونم داد. یه مرده تو ماشین شلوارشو در میاره و زنه براش داره میخوره من رفته بودم تو عمق فیلمه و هیجان داشتم به آخرش برسه.بهم گفت با حاله آره هیچی نگفتم حس کردم اونم همینطور توی تاپم رو نگاه میکنه.من که حال خودمو نداشتم یه نیروی بهم میگفت که ادامه بدم.شل شده بودم. گفت عجب سینه هایی داره و هی دست به کیرش میزد از کنار چشم به شلوارش نگاه کردم معلوم بود که راست کرده باز گفت ببین چه حالی میکنن خوشبحالشون مرده چه کیری داره با حرفاش و مالیدن کیرش منم کنترل خودمو از دست میدادم و حس کردم که یه چیزی ازم زد بیرون ترسیدم که مبادا پریود شده باشم آخه چهار روز پیش پاک شده بودم بلند شدم رفتم دستشویی شرتم رو کشیدم پایین دستمو وسط کسم کشیدم دیدم نه شهوتم اومده و برگشتم روی مبل نشستم بابک باز اومد سراغم و ادامه فیلم رو برام بذاره که گفتم خسته شدم گفت مگه کاری کردی که خسته شدی و موبایلو گرفت جلوی چشمام و گفت بگیرش.من هم باز خیره به فیلم شدم راست میگفت کیره مرده بزرگ بود و زنه هم سینه ها و اندام قشنگی داشت گفتم حسین نیاد بهم گفت حالا حالاها نمیاد و مشغول دیدن فیلم شدم .داشتم نگاه میکردم که دیدم بابک بدون مقدمه از بالای یقم دستشو گذاشت رو سینه هام وگرفتشون من سوتین نبسته بودم و یک باره یه حال عجیبی تنم رو گرفت گفت شیما جان سینه های تو کجا اون کجا نمدونستم تواون لحظه باید چی بگه و بابک میمالید زبونم بند اومده بود فقط با خجالت گفتم میشه دستتون رو در بیارید یقم گشاد میشه.بهم گفت سینه های سفتی داری شیما.گفتم یکی میاد تو زشته گفت کسی نمیاد.همینطور با سینه هام بازی میکرد ولی وجدانی حال میداد.بعد دستشو از یقم بیرون کشد و جلوی تاپمو یواش یواش داد بالا و سینه هام یکی یکی اوفتادن بیرون و اونم با حرس زیاد شروع کرد به لیسیدن و گاز گرفتن که بهش میگفتم نکن یواشتر اخ گاز نگیر دردم میاد و از این حرفها بعد از خوردن سینه هام بلند شد گفتم که خسته شده و دیگه انجام نمیده ولی نشست کنارم رونمو گرفت انداخت روی رون خودش و من عملا پاهام باز شده بودن با این کارش داشتم دیونه میشدم بعد دامنم رو داد بالا و نگاهی به وسط پام انداخت من اونروز یه شرت مشکی پام بود.دستش رو کشید روی کسم یه حال عجیبی داشت خوب بود برای من که تا بحال تجربه نکردم خوب بود.از روی شرت با کسم بازی میکرد و من بی اختیار نفسام تند تر میشد و داشتم لذت میبردم که یه باره فیلمه تموم شد بهش گوشی رو دادم و خودمو جمعو جور کردم و دامنو کشیدم سر جاش و تاپمم پوشیدم گفتم ببین چکارم کردی بهم گفت بیا اینو ببین و یه فیلمه دیگه نشونم داد و گوشی رو داد دستم منم گوشی رو ازش گرفتم و شروع کردم به نگاه کردن.رفت پایین مبل بین پاهام نشست دستش وگذاشت روی رونم و پاهامو از هم باز کرد من هم چهار روزی میشد که از پریود پاک شده بودم و تا دست بهم میزد از حال میرفتم بهم گفت یه فیلم گذاشتم که حالا حالاها تموم نشه و پاهای منو از هم باز کرد از روی شرتم به کسم زبون میزد و گرمای نفسهاش روی کسم مینشست برام باحال و شهوت آور بود زبونم بند اومده بود و نمیتونستم کاری بکنم همش حس میکردم که من جای اون زنه توی فیلم هستم و حال میکردم لبه شرتمو کشید کنار و گفت وای ی ی عجت کس خوشکلی باورم نمیشه که همش مال خودته. و شروع کرد به لیسیدن من اولش چندشم شد ولی بعد کم کم به حال کردن تبدیل شد.لبه های کسم رو باز کرد و داخلش رو زبون زد زبونش که به خروسکم برخورد میکرد مثل اینکه توی ابرا میرفتم بی اختیار حس کردم که شهوتم ازم خارج شد و بابک خوردش بابک خیلی حال کرد از اینکه خوردش بعد بلند شد کیرشو از شلوارش بیرون کشید ومن با تعجب نگاه کردم گفت بزرگه ببخشید دیگه نمیتونم جلو خودمو بگیرم باز اومد بین پاهام.دیگه توی اون لحظه بدم نمی اومد که باهاش سکس کنم برای اینکه شهوت همه وجودمو تسخیر کرده بود کیرشو بین پاهام حس میکردم.کیر نسبتا بزرگی بود و تا به کسم برخورد میکرد زیر دلم یکباره خالی میشد نفسهام بلندتر شد و میگفت حال میکنی خوبه و هی کیرشو به کسم میکشید.سر کیرشو با آب کسم خیس کرد و لای خط کسم میکشید.خودشم خیلی حال میکرد.یکباره کیرشو گذاشت در سوراخ کسم و یکم فشار داد من هم میدونستم ممکنه که پردمو پاره کنه ترسیدم خودمو جمع کردم گفتم چکار میکنی مواظب باش گفت مواظبم نترس و ادامه داد ومن غرق در نگاه فیلم شدم ودیگه به خودم فکر نمیکردم. اونم هی فشار میداد و هی میگفت آخ جون حس کردم که داره میره تو تا اومدم بگم حواست باشه یه باره پایان تنم سوخت و حس سوزش میکردم اونم کیرشو تا ته فرو کرد تو کسم و شروع کرد تکون خوردن با صدای اخ اخ گفتن من از روم بلند شد تا بلند شد دیدم سر کیرش خونیه و تازه فهمیدم که پردمو پاره کرده گفتم ببین چه کار کردی اونم ترسیده بود کسم خونی شده بود و من خیلی ترسیده بودم و کار از کار گذشته بود خودشم تا این حالت رو دید دستپاچه شد و گفت که کار از کار گذشته و دیگه نمیشه کاریش کرد و دوباره کردش تو کسم منو از مبل کشید جلو و پاهامو داد بالا موبایلو از دستم گرفت و گفت زندشو ببین من خجالت میکشیدم و گفتم زود باش تمومش کن تا کسی نیومده اونم شروع کرد تند و تند به کردن من.اولین تجربه سکس من بهم خیلی حال داد ولی به قیمت از دست دادن پردم.بهم گفت از عقب بزنم گفتم از پشت گفت آره از کونت گفتم نه دیگه گفت نمیشه آخه کمر من باریک و کون نسبتا بزرگی دارم زود کیرشو از کسم کشید بیرون و با یک تف کیرشو رسوند در کونم دلحوره داشتم برای اینکه از دوستانم شنیده بودم که درد داره.من هم در انتظار درد کشیدن که یباره حس کردم که از درد سرم داره کیچ میره بی اختیار دادی زدم و گفتم ای از درد بخودم میپیچیدم مگه ول کن بود اونقدر منو از عقب کرد که درد کونم بهتر شد و فقط داخل و خارج شدن کیرش رو حس میکردم که یه باره حس کردم که سرعت کارش بیشتر شد و کیرشو تا آخر تو کونم میکنه و با یه فشار بیحرکت وایساد و فهمیدم که کارش تموم شده و ارضا شده.من خسته اونم همینطور روی من دارز کشید و من نمیدونستم توی اون لحظه چکار کنم که یه باره از روم بلند شد و شرتم رو از پام کشید بیرون و شروع کرد به خوردن از کسم خیلی حشری بود بعد شروع کرد به ور رفتن با خروسک کسم بعد از مدتی حس کردم که یه جوراییم میشه و بی اختیار دستم رو بردم روی سینه هام و فشارشون میدادم که دیدم بابک تاپم رو در اورد و با سینه هام بازی میکرد و هر از گاهی میخودشون.تا اینکه حالت عجیب ولی خیلی باحال رو درون حس کردم یکباره تنم لرزید و بیحرکت شدم اره آره آبم اومده بود.خیلی حال داد .بابک بلند شد و شروع کرد به پوشیدن لباساش منم لباسامو مرتب کردم ونشستم پای تلوزیون.همش به کاری که با شوهر خواهرم که کردم فکر میکردم اونم بی تفاوت بلند شد و رفت.دیگه کار من این شده بود که با بابک در هفته سکس داشته باشم. نوشته شیما
0 views
Date: November 25, 2018