سکس با عشقم امیرحسین

0 views
0%

سلام به همگی .اسمم بارانه 18 سالمه … داستانی که براتون میخوام بگم واسه دو ساله پیشه ..نمیدونم از کجا شروع کنم راستش اولین باره که دارم داستان مینویسم …ولی این وقایع کاملا واقعیه…اول بذارید یکمیاز خودم بگم…من خیلی متفاوت تر از خترایه ایرانی که چا ق و قد کوتاه هستن..قد بلند و خوش فرمم…یه جورایی شبیه مانکنا..همه بهم میگن هیکلت خیلی اروپاییه..خوب تعریف نباشه از این دخترا تو ایران خیلی کمتره…سرتونو درد نمیارم ..من هنرستان درس میخوندم اونموقع سال آخر بودم که اعتیاد خیلی شدیدی به اینترنت پیدا کرده بودم خلاصه زیرو بمه همه چی رئو درآورده بودم…مخصوصا سکس…علمی مطالعه اش کردم..اینم بگم یه جورایی دختر زیاد معاشرتی نبودم یعنی تو مدرسه با هرکسی نمیجوشیدم مخصوصا با دخترایه اوسگول..فقط 1 دوست صمیمی داشتم که بیشتر با هم بودیم….کنکورو دادم و شهرستان قبول شدم…خوشم نمیومد از اوسگولی آبادا که بخوام برم شهرستان درس بخونم…راستیتش مادرم خیلی منو محدود نکرده بود که بخاطر فرار ازمامانم و گیراش بخوام برم شهرستان…آخه خیلیا فقط بخاطر آزادی بیشتر میرن شهرستان….دو ماهی گذشت و من دنبال کار میگشتم چون رشتمم فنی – کامپیوتر بود خیلی راحت کار پیدا کردم..چند وقتی بود یه شماره بهم زنگ میزد..اخر سر جوابشو دادم..با هم قرار گذاشتیم و دیدیم همو…خوشم اومده بود ازش…امیرحسین 22 سالش بود و تو بازار کار میکرد..به نظرم آدمه با شخصیتی اومد…دوستیمون ادامه پیدا کرد و تا همین الانم که دارم براتون مینویسم ادامه داره..تو اکثر موضوعا با هم تفاهم داریم…امیرحسین یه جورایی همه کاره محله کارش بود ریسشون اکثرا نبود و اون بقیه رو اداره میکرد..همیشه پنج شنبه ها میبینیم همو…منو دعوت کرد سرکارش رسیدم اونجا ریموت دذرو زد و کرکره اومد پایین من رفتم تو درو بست…انصافا جایه شیکی بود..رفتیم از همون اول لب گرفتناش و بغل کردنا شروع شد..منم که دوست داشتم حرصش بدم همش ناز میکردم و نمیذاشتم..اینم بگم انقدر شخصیت داشت که بدون اجازه من کاری نکنه…ناهارو با هم خوردیم و چون یه فرش انداخته بود تواتاقش دراز کشیدیم زیر کولر گازی چون خیلی هوا گرم بود..سرم رو بازوش بود و دست اونم تو موهام…چشمامون داشت میرفت از خستگی…تا اینکه حس کردم داره گوش و گردنمو لیس میزنه…منم زیر گلوشو و لالهی گوششو لیس میزدم…انقدر اینکارو ادامه دادیم تا دیدم لخت تو بغله همیم…قشنگ ترین لحظه عمرم بود..خیلی توصیف نشدنی.. نمیدونم تا حالا تجربه اش کردین یا نه..فقط از روی هوس نبوداز رویه عشق هم بود..لبامون تو هم قفل شده بود..انقدر هیچ قدرتی نمیتونست از هم جدامون کنه…انقدر اینکارو ادامه دادیم که هردومون ارضا شدیم…به کردن فکر نمیکردیم…فقط میخواستیم عشقمونو بهم نشون بدیم…یهو ارضا شد طوری که از حال رفت…داشت گریه زاری میکرد همزمان با ارضا شدنش…رفتیم دستشویی لباسامونو پوشیدیم و از اونجا رفتیم بیرون..اگه دوست داشتین بازم براتون بنویسم..ممنوننوشته باران

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *