سلام دوستان؛ این یه داستان واقعی هست که یکم طولانی تر و با جزئیات تر هست؛ خواهش می کنم اگه حوصله شو ندارین نخونین و فحش ندیدن.یه روز گرم تابستونی بود که گرما منو کلافه کرده بود. کل خونواده رفته بودن سفر و من مونده بودم خونه نگهبانی کنم . ساعت 6 یا 7 عصر می شد که دیدم تلفن زنگ زد؛ خودش بود. – سلام کجایی ؟ + سلام؛ خونه ام؛ دارم سیگار می کشم.- میایی بریم بیرون ؟+ نه؛ حسش نیست؛ خونه دارم نگهبانی میدم. – ای بابا؛ توعم که همش ضد حال می زنی.گوشی رو قطع کرد و منم داشتم تلویزیون میدیدم و از کلافه گی سیگار پشت سیگار روشن میکردم. راستش خودمم میخاستم برم یه حالی باهاش بکنم ولی چیکار میشه کرد؛ نگهبانی خونه نمیذاشت برم پی عشق و حال.ساعت نزدیک 8 میشد که دیدم صدای زنگ در به صدا اومد. تنم رکابی و شلوارک بود؛ یه بلوز دکمه دار انداختم تنم و داشتم دکمه هاشو میبستم که رسیدم دم در و در رو باز کردم. – به به؛ خانوم خانوما تشریف آوردن+ خفه شو بابا؛ ضد حال – عه؛ باز تو که غُر زدی لامصب + برو اونور پدر حوصلتو ندارم داشت ناز می کرد که دلبری کنه یکم؛ یه مانتوی نسبتاً کوتاه پوشیده بود با یه صندل سفید که سفیدی پاهاش رو بیشتر می کرد؛ لاک قرمز هم که کامل کرده بود؛ بوی عطرش هم که ماشالله مرده رو زنده می کرد؛ آرایش هم که زیاد نبود؛ در حد معمولی بود چون میدونست از آرایش زیاد بدم میاد؛ 22 سالش بود با قد 160 و اینا با ممه های کوچیک در حد سایز 70 یا 75.خلاصه داشت از پله ها بالا میرفت که خودمو بهش رسوندم و دوتایی رفتیم بالا؛ نشست رو مبل و شالشو پرت کرد اونور و اخماش توهم بود.- سیگار بده+ اووووو؛ چشمون روشن؛ خانومی سیگار می کشه؛ از کی تا حالا ؟؟- حوصله ندارم؛ گفتم سیگار بده؛ که چشاش پر اشک شد و زد زیر گریه؛ رفتم کنارش و کشیدمش رو مبل دو نفره؛ دستمو انداختم دور گردنش و کشیدم سمت خودم؛- عه عروسک من؛ چی شده بهت ؟ نبینم گریه زاری کنی عشقم + نمیدونم چی شده؛ دلم گرفته حوصله هیچی رو ندارم – حتی حوصله من ؟ + خفه شو؛ حوصلتو نداشتم که نمیومدم پیشتیکم مشکل خانوادگی داشت. بلخره نازش کردم و آرومش کردم و نشوندم رو پاهام؛ مانتو شو درآوردم؛ زیرش یه تاپ صورتی بود که زیر تاپ هم یه سوتین آبی؛ – نکن؛ حوصله ندارم + عه؛ باز تو اد درآوردی ؟ کاریت نباشه من سر حوصله میارمتسرشو کشوندم طرف خودم و شروع کردم لباشو خوردم؛ لباش خیلی خوشگل و ناز بودن؛ شروع کردم لباشو خوردن و اونم یواش یواش داشت سر حال میومد و دستاشو دور گردن حلقه زد و فشار میداد صورتمو؛ منم دستمو رو بدنش میکشیدم تا رسیدم به کمرشو تاپشو درآوردم و سوتینش رو هم درآوردم و با از بالا لخت بود و از پایین شلوار تنش بود. برنامه داشتم که کلاً حشریش کنم تا خودش التماس کنه؛ اینجوری خیلی دوس داشت. خلاصه یه نیم ساعتی لب و لیس و مالش تا اینکه دیدم بله آمپر خانوم یهو بالا زد که گفت بیا بریم اتاق؛ باهم رفتیم تو اتاق و نشوندمش رو تخت و شلوارشو درآوردم؛ یه شورت آبی پوشیده بود که بین رونای سفیدش خیلی خوب نشون میداد خودشو؛ اونم بلوزمو درآورد با شلوارکم؛ هر دوتامون با شورت بودیم؛ دوباره دراز کردم و خودمو انداختم روش؛ گفتم کاری میکنم که لَه لَه کنی؛ یه دستمو گذاشم زیر سرش و اون یکی دستمم رو ممه هاش بود و لبامم رو لباش؛ شروع کردم لباشو خوردم و دستمو رو بدنش بازی می دادم تا رسیدم به کس ناز و تپل و سفیدش؛ دستمو کردم تو شورتش و داشتم با کوسش بازی می کردم؛ خیس شده بود و خودشم داشت نفس نفس می زد؛ یواش و آروم داشتم با کوسش بازی می کردم چوچوله شو اونم داشت لبامو گاز می گرفت و آه آه می کرد تا اینکه گفت بخورش؛ گفتم نه؛ بخوریم؛ جامونو عوض کردیم و من موندم پایین و اومد بالا به حالت 69 داشتیم همدیگه رو ممیخوردیم؛ ریز ریز ساک میزد و سرشو لیس میزد و زبونشو میزد بهش نزدیک آبم بیاد که گفتم یکم بمون بعداًداشتم کوسشو می خوردم که دیدم یه اه خفیفی کشید و کوسش خیس تر شد ینی آماده آماده بود که زبونمو گذاشتم رو سوراخ کونش و لیس زدم. با انگشتام یکی یکی داشتم جا باز میکردم. چون پرده داشت و نمیخاستم به این زودی ها کوسشو باز کنم مجبور بودم از کون سکس کنیم که دو سه بار کرده قبلاً باهم سکس کرده بودیم. بلاخره اومد دراز کشید و زیر شکمش یه بالش گذاشت تا کونش بیاد بالا؛ منم نه جانی سینز هستم نه کس دیگه؛ یه کیر 15 سانتی دارم که نه کلفت هست نه باریک؛ مثل آدمای دیگه عادی هستم. خلاصه یکم سوراخ کونشو خیس کردم؛ یکمم سر کیرمو خیس کردم و شروع کردم به تلمبه زدن؛ با اینکه دو سه بار سکس داشتیم ولی کونش تنگ بود. بعد 5 6 دیقه آبم اومد و ریختم تو کونش؛ دوباره یه 10 دیقه استراحت کردیم و یه سیگار کشیدی تو بغل هم دوباره بازم کیرمو گرفت دستشو و ساک زد تا سیخ شه؛ دوباره سیخ شد و بازم کونشو آورد طرف کیرم؛ بازم از کون کردم؛ این دفه درد داشت یکم. یه 5 دیقه تلمبه زدم که دیدم داره درد میکشه؛ درآوردم گفت بیا بزار لای ممه هام؛ منم گذاشتم لای ممه هاش که خودش ممه هاشو بالا پایین میکرد تا اینکه آبم اومد و ریخت لای ممه هاش و یکمم ریخت روی صورتش. دیگه کاملاً خسته بودم که اومد رو من کیرمو بین پاهاش قفل کرد به طوری که چسبیده بود به کوسش؛ یکم لبای همدیگه خوردیم که پاشدم دیدم ساعت 11 شب هست بیدارش کردم و رفتیم یه حموم کردیم و زنگ زد به مامانش و قضیه رو پیچوند. البته خونواده ها می دونستن که باهم دوستیم ولی دیگه در حد سکس اینا رو نمیدونستن. رفتیم بیرون و یکم شام و دور دور بعدش اومدیم خونه و تا شب باهم لب بازی و ساک و کس لیسی کردیم. 2 سال بعد اون رفتم خاستگاریش و الان 3 سال هست که باهم ازدواج کردیم که انشالله به امید خدا تا 3 ماه دیگه قند عسل پدر پا به دنیا میذاره.امیدوارم از خوندن این داستان لذت برده باشید و به عشقاتون برسید. هیچی بهتر از این نیست که آدم به چیزی که خیلی دوستش داره برسه .نوشته ؟
0 views
Date: April 10, 2019