سکس با عشق زیباست

0 views
0%

سلام،قضاوت راجع به این خاطره رو میذارم به عهده خودتون- من حدود 2 سال هست که میام و داستان های اینجا رو میخونم،میدونم که خودتون فرق خوب و بد و تشخیص میدین،خوشحال میشم با انتقاد های سازندتون کمکم کنید.درضمن اگه دوست دارید فقط قسمت سکسی ماجرارو بخونید از جایی که ستاره گذاشتم به بعدش و بخونیداین ماجرا که میخوام براتون تعریف کنم مربوط 2-3 ماه پیشه،بعضی حرفا هست که هیچ وقت نمیتونم به کسی بگم،این دنیای مجازی بهترین جا واسه این حرفاست…اول یکم از خودم میگم،من پرستو20 سالمه و قدم167 و وزن59 هست پوستم سفید و اندام به نسبت متناسبی دارم،موهای تاب دار و بلند-چهره خیلی معمولی دارم،ولی از اون دسته دخترا هستم که خیلی به خودم میرسم.شهاب هم 24 سالشه و بیشتر از چهره اش،اندام متناسبش جذبم کرد،من بیشتر به هیکل و تیپ اهمیت میدم تا قیافه…اینم بگم که هر دو انقدر دیدیم و خوندیم که خیلی چیزارو بلدیمپارسال تو اردیبهشت ماه بود،یه روز که خیلی دلم گرفته بود تو پارک نزدیک دانشگاه نشسته بودم و به زندگیم فکر میکردم،که سنگینی نگاه یه نفر و رو خودم حس کردم،سرم و که بالا آوردم پسری و دیدم که به نظرم چهرش خیلی آشنا میومد ولی یادم نمیومد کجا دیدمش،اولین چیزی که از اون پسر جلب توجه میکرد تیپ و هیکلش بود که درست همونجور بود که من میپسندیدم و لبهای برجسته اش که نظر و به سمت خودش میکشید-حدود چند ثانیه تو چشم های هم خیره شدیم،بعد اون لحظات به خودم اومدم و به سرعت از اونجا دور شدم،اما تا شب ذهنم درگیر اون نگاه های معنا دارش بود،درست یه هفته بعد بود،دیگه خاطره اون روزو فراموش کرده بودم،که سر کلاس مدار دیدمش،اون موقع بود که فهمیدم که چرا برام آشنا بود،بعد کلاس حس کردم داره این پا اون پا میکنه بیاد چیزی بگه اما نیومد و منو با ذهنی درگیر گذاشت و رفت.دو شب بعد دیدم تو فیس بوک برام پیغام گذاشته و کلی حرف زده بود،از اینکه از ترم پیش بهم علاقه پیدا کرده و …..،خلاصه خواسته بود همو ببینیم،منم که به خاطر یه تجربه تلخی که داشتم نمیخواستم باهاش آشنا شم اما نمیدونم چرا قبول کردم و همو دیدیموقتی پیشنهاد دوستیشو مطرح کرد با این که از اول میدونستم این قرار ملاقات برای چیه به شدت مخالفت کردم ولی شهاب با آرامشی که این روزا بزرگترین نعمته واسم،گفت آخه چرا؟منم تحت تاثیر لحن پر محبتش زدم زیر گریه زاری و زیر نگاه های متعجبش داستان زندگیم و براش گفتم،نمیدونم اون لحظه چی فکر کردم که همه چیزو براش گفتم،فقط میدونم دلم میخواست تو اون لحظه با یکی درد و دل کنم.بعد از اینکه هم حرفام تموم شد هم آروم شدم،تنها کاری که کرد،این بود که دستم و گرفت و گفت گذشته ها گذشته با هم حال و آینده رو میسازیم،چنان حرفشو با صداقت زد که ناخود آگاه بهش اعتماد کردم.راستش خودمم از تنهایی خسته شده بودم….خیلی زود با هم صمیمی شدیم و اعتمادم و راحت جلب کرد-اینم بگم که دختر ساده ای نیستم ولی هنوز نمیدونم چه چیزه شهاب منو انقدر مجذوب کرد.دو سه ماهی از آشناییمون میگذشت و هر روز علاقم بهش بیشتر میشد،و تقریباً هم مطمئن شده بودم که شهاب هم واقعاً دوسم داره….مدتی بود که ازم بوس و لب و …میخواست،اما من راضی به اینکار نمیشدم،با وجود اینکه دلم هم میخواست،از پشیمونی بعدش میترسیدم.شهاب هم میگفتبا این که خیلی کنترل خودم سخته ،اما،هر کاری بخوایم بکنیم زمانیه که خودت آمادگیش و داریاین ماجراها ادامه داشت تا اواسط اسفند ماه،مامان ،بابا شهاب میخواستن برن دنبال خواهرش یه شهر دیگه،از خوابگاه بیارنش،تو این دو روزشهاب هم تنها بود،ازم خواست که یه روزشو صبح تا عصر برم پیشش،راستش اولش جا خوردم،اما شهاب مثل همیشه از نگاهم فکرم و خوند گفتبهت قول داده بودم که تا خودت نخوای کاری ندارم دیگه،بیا حداقل یه روز بدون ترس پلیس راحت باشیم منم قبول کردم،به مادر گفتم مریم(دوستم) تنهاست میرم تا غروب پیشش،با مریم هم هماهنگ کردم(خونه مریم و شهاب اینا تو یه خیابونه)از روز قبل هیجان و اضطراب و با هم داشتم نمیدونم چه مرگم شده بود،مدام با خودم کلنجار میرفتم که اگه موقعیت جور بود دست رد به سینه اش نزنم،برای همین هم حسابی به خودم رسیدم،برای اتفاقات احتمالیصبح، بعد از اینکه آماده شدم ساعت حدود9 بود که رفتم خونه شهاب-برخلاف شور و تشویش من،مثل همیشه با آرامش در و باز کرد وخیلی ریلکس منو به داخل دعوت کرد،بعد حدود نیم ساعت که حرف زدیم آروم شدم و دیگه خبری از دلهره نبود،که شهاب خندون پرسید نمیخوای مانتو، روسریت و در بیاریتازه فهمیدم همونجوری نشستمخندیدم و رفتم تو اتاقش که لباسام و عوض کنم-یه بلوز استین کوتاه و تقریبا چسبون قرمز با شلوار لی تنم بود موهام هم که با اتو صاف کرده بودم ریخته بودم دورم با یه آرایش معمولی-رو میز دراورش انواع ادکلن ها بود،خیلی زود ادکلن خوش بوی همیشگیشو پیدا کردم داشتم با ولع بوی خوشش و حس میکردم که شهاب از پشت دست انداخت دوره کمرم،دلم یه دفعه ریخت،شیشه ادکلن و گذاشتم سر جاش برگشتم روبه روش،وای خدای من تا حالا انقدر نزدیکش نبودم،چقدر این موجود و دوست داشتم *****داشت با لبخند نگام میکرد،یه دفعه لپشو بوس کردم گفتمشهاب خیلی دوست دارم خیلی تا اینو گفتم یه دستشو انداخت زیر زانوم یکیشم پشت کتفم منو از رو زمین بلند کرد گفتماِاِاِ….دیوونه کمرت درد میگیره چکار میکنی؟فقط بوسم کرد و منو برد سمت تختش انداخت رو تخت-با خنده گفتم خیلی خُلی،اومد کنارم دراز کشید همونجور که سرم رو دستش بود گفتپری یادت باشه چقدر به خاطر تو صبوری کردم،تو که میدونی چقدر دوست دارم،خب آخه چرا نمیذازی از عشقمون لذت ببریم؟هنوز دو دل بودم،باید چکار میکردمنمیخواستم نا امیدش کنم-برای همین تصمیم گرفتم بذارم همونجور که باید پیش بره،پیش بره من بهش سرعت ندمآروم صورتم و بردم سمت صورتش با هیجانی خاص یه بوس کوچولو رو لباش زدم،کاملا مشخص بود توقع همچین کاری ازم نداشت،بعد چند ثانیه همون طور که میومد روم ،لباش و گذاشت رو لبام خیلی آروم لبای همو میخوردیم،باید بگم خیلی لذت بخش بود،آروم خودشو کشیده بود روم و با دستاش دو طرف بدنم و گرفته بود و لمس میکرد منم دستام لایه موهاش بازی میکرد،چند دقیقه ای که گذشت دیگه آروم نبودیمو مدام تکون میخوردیم،شهاب دستاشو گذاشت رو سینه هامو آروم میمالید،منم بدون هیچ دلهره ای لذت میبردم،تصمیم گرفتم حالا که قراره بعد 10-11 ماه این کار و بکنیم،منم هر کاری از دستم بر میاد،برای لذت بیشتر عشقم،بکنمحس کردم شهاب منتظر اجازه ی منهمنم همونجور که زبونشو میمکیدم و گاز کوچولو میگرفتم،دست بردم سمت کمرش و تی شرتشو کشیدم بالا که یعنی در بیارش،لباشو جدا کرد با لبخند نگام کرد و با یه حرکت لباسشو در آورد،بلافاصله بلوز منم کشید بالا و با کمکم درش آورد-اولش بکم خجالت کشیدم اما همین که گرمای بدنشورو پوستم حس کردم با لذت بیشتری لباشو بوسیدمآروم دستاش رو سینه هام حرکت میکرد و لباش و زبونش روی گوشام،گردن،زیر گلو،سر شونه هام حرکت میکرد و من غرق لذت چشمامو بسته بودم و آروم نفس میکشیدم و زیر تن گرمش تکون میخوردم،تو حال خودم بودم که شهاب گفتخوشگلم؟نگاش کردم،به شلوارم اشاره میکرد،فهمیدم منظورشو، با حرکت سر بهش فهموندم که درش بیاره-شلوار تنگ بود با کمک هم درش آوردیم،خودشم بلند شد شلوارشو در آورد و دوباره هیکل رو فرمش روی بدنم سایه انداخت،آروم رویه سینم بوسه زد و دست انداخت پشتموسوتینم و باز کرد،پرتش کرد اونور،خندم گرفت،با خنده گفتچیه خب؟مزاحمهبعدش با دو تا دست،دو تا سینه هامو با فشار،گِرد میمالید و زبونش زیر گلومو لمس میکرد،داشتم کیف میکردم،یکیشو گذاشت دهنش و محکم میخورد و اون یکی هم میمالید،دلم میخواست داد بزنم و لذتم و فریاد میزدم اما روم نمیشد،چشمامو بسته بودمو از لذت لبامو گاز میگرفتم که صدام در نیاد،زیرش آروم نداشتم،دستام یه دقیقه لای موهاش بود،یه دقیقه رو تختی و چنگ میزدم….6-7 دقیقه ای همین طور گذشت-آروم آروم حرکت کرد به سمت پایین و رو شکمم و میلیسید و میبوسید از رو شورت یه بوس محکم رو کسم زد که من از لذت دو تا بازوهاشو فشار دادم،گفت پری؟من حال نداشتم جواب بدم گفتمهووم؟ گفتدر بیارم؟ گفتمبیار گفتپرستو یه دقیقه نگام کن_ببین من نمیخوام به خاطر من کاری بکنی که نمیخوای گفتمنه عزیزم تا اینجا اومدیم-از این به بعدشم ادامه میدیم-حالا دیگه من میخوامبا این حرفم یه بوس دیگه از رو شورتم کرد و با یه حرکت درش آورد-اولش یکم خودمو جمع کردم،اما آروم دست کشید روشو گفت جوووووووووونبا دستش پامو باز کرد و گفت بازش کن،منم یکم خودمو شُل کردم،شهاب سرش و آورد لایه پامو با یه حرکت از بالا تا پایین زبونشو کشید رو کسمدیگه نتونستم خودمو کنترل کنم گفتم آآآآآآآآهههههه شهااااااااب و پامو فشار دادم دو طرف صورتش،با فشارپای من سرعتش بیشتر میشد و من دیگه حال خودمو نمیفهمیدم،تو آسمونا بودم فقط میخواستم جیغ بزنم از لذت،اما خودمو با نفسای بلند و کشیده کنترل میکردم،کمرم بی اراده بالا و پایین میشد ،نفسام تند تر میشد و من تو اوج لذت،با لرزش تنم و بلند شدن صدام ارضا شدم،احساس میکردم سبک شدم،بی حس و حال افتاده بودم و صدام در نمیومد،شهاب اومد کنارم گفتپرستو خوبی عزیزم؟با بی حالی چشمام و باز کردم با لخند و حرکت سر بهش فهموندم که بهتر از این نمیشهبعد چند دقیقه بلند شدم رویه لبای شهاب و بوسیدم و گفتم حالا نوبت منه آروم خودمو کشیدم روش لاله ی گوششو گرفتم تو دهنم و همون طور که میخوردم شهاب دستمو گرفت و گذاشت روی کیرش اولش دستم بی حرکت بود بعدش آروم آروم همونطور که گوششو میخوردم کیرشم میمالیدم،روی سینشو بوسیدم و لیس زدم و اومدم پایین،یه نگاه بهش کردم یه چشمک زدم و شورتشو کشیدم پایینوای اولین بار بود کیر از نزدیک میدیدم،داشتم پشیمون میشدم که شهاب دستمو گرفت گذاشت روش،پوستش نرم و لطیف بود خوشم اومد،کاملاً هم شیو شده بود،بعد از اینکه یکم باهاش بازی کردم سرشو کردم دهنم خوشم نیومد،در آوردم،ایندفعه کامل کردم دهنم بعد چند ثانیه خوب شد،مک که میزدم،رگای کیرش زیر دستم جون میگرفت و بزرگ میشد،همونطور که محکم مک میزدم با دستام تخماشو فشار میدادم و میمالیدم،مدام کمر شهاب تکون میخورد و آههه میکشید منم بیشتر براش میخوردم،دستاش لای موهام بازی میکرد و من کیف میکردم،تو همین حالت دستشو گذاشت رو سرم موهامو کشید عقب که یعنی بس کن،اما یکم دیر اینکارو کرد و آبش اومد تو دهنم،منم بلا فاصله سرم و کشیدم عقب،دستمال برداشتم و تف کردم توش،حالم داشت بد میشد،اما به رو خودم نیاوردم،شهاب کلی عذر خواهی کرد،گفتم عیب نداره گلم،آروم اومدم کنارش دراز کشیدم چند دقیقه بعد دوباره شیطنتامون شروع شد،همونجور که کنار هم دراز کشیده بودیم اون با سینه ها و کسم بازی میکرد منم با کیرش-من دوباره تحریک شده بودم و شهاب شق کرده بود،بعد یکم لب و سینه که خورد و دوتایی سر حال اومدیم گفت 69شیم اما ارضام نکن مرگ من کار دارم دختراومدم روش کسم و گذاشتم دم دهنش و خودمم کیرشو کردم دهنم،دیگه یخم باز شده بود و صدام و کنترل نمیکردم،صدامونو خونه برداشته بود،بعد چند دقیقه گفت پری پاشوبلند شدم گفت از عقب بکنم؟شنیده بودم درد داره اما گفتمباشه عزیزم،اما اگه درد داشت ادامه نده دیگه باشه؟قبول کرد و رفت از آشپزخونه یه شیشه روغن زیتون آورد وگفت به شکم بخواب،خوابیدم،دوتا بالش گذاشت زیر شکمم و شروع کرد به لیسیدن سوراخم،تو اوج بودم که یکم روغ مالی کرد و انگشتشو فرو کرد تو-دردم گرفت و خودمو جمع کردم،اما انگشتش حرکت داد تا خودمو شل کردمو بعد دو انگشت و سه انگشتی،همین کارو کرد که جا باز کنه-بعدش سر کیرشو گذاشت رو سوراخم و دو تا دستاشو قلاب کرد زیره شکمم با یه حرکت منو کشید عقب و خودش حول داد جلو کیرشو کرد تو کونم-داغ کردم،از درد داشتم ضعف میکردم،اما زور زدم که چیزی نگم،شاید درست بشه-شهاب گفت پرستو؟؟چرا ساکتی؟با بغض گفتم چی بگم؟گفتعزیزم الان درست میشه اما داشتم میمردم،با دست سینه هامو مالید و انگشت کرد کسم و مالید و انگشت کرد اما فایده نداشت-زدم زیر گریه-گفتببخشید عزیزم غلط کردم درش آورد یکم سوراخم و مالیدش تا بهتر شد،گفت اصلا لاپایی میریم،دستمو گرفت بلندم کرد رفتم جلو دراور گفت خم شو رو دراورکیرشو گذاشت لا پامو تند جلو عقب میکرد-دیگه حال خودمونو نمیفهمیدیم،صرو صداهامون به اوج رسید و حرکت شهاب تندتر، که من با جیغ و داد و لرزش با شدت بیشتری از قبل ارضا شدمو شهابم بعد از من ارضا شد منو بوسید و رفت دستشویی-منم بی حال افتادم رو تخت چند دقیقه بعد شهابم اومد پیشمو منو گرفت تو بغلش،هر دو بیحال تر از اونی بودیم که حرفی بزنیم-نفهمیدم چی شد که جفتی خوابمون برد *****با صدای تلفن خونه از خواب پا شدم،شهابم بیدار شد،ساعت 3شده بود بعد تلفن شهاب،بهش گفنم خیلی گرسنمه،گفت منم گرسنم شده،زنگ زدیم از بیرون برامون غذا بیارن،تو اون فاصله شهاب رفت دوش بگیره و منم خودمو مرتب کردمناهارو آوردن،خوشمزه ترین غذایی بود که تو عمرم خورده بودم،بعد غذا یکم دیگه پیشش بودم و بعدشم شهاب منو رسوند خونهاز اون وقت به بعد صمیمی تر از قبل باهمیم،اگه سکس از روی عشق باشه،لذت بخش ترین کار تو دنیاستمرسی که وقت گذاشتین و نوشتمو خوندید-ممنون میشم نقاط ضعف و قوتم و بهم بگین،اگه از این داستان راضی بودید بگید تا بنویسم براتون.ببخشید که طولانی شد،دلم نیومد جاییشو حذف کنم. پرستو-فروردین91

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *