با سلام به همه دوستان خوبماسم من مهدی هست . من تازه به این سایت پیوستم و می خوام براتون یک خاطره تاثیر گزار تو زندگی خودم را براتون بگذارم امیدوارم خوشتون بیادراستش خاطره من از اونجایی شروع میشه که من در سال 1390 از سربازی اومدم به دنبال کار می گشتم . چون فوق دیپلم کامپیوتر داشتم . طبعا به دنبال کار تو شرکت های کامپیوتری بودم . روزی که تو روزنامه را جستجو می کردم . آگهی یک شرکت رایانه ای را دیدم که یک متخصص جوان برای کارهای پشتیبانی ویندور و گوشی های اپل می خواست من هم که عشق اپل بودم سریع بهشون زنگ زدم . خلاصه کوتاه و خلاصه بگم رفتم و بعد از کلی پیچوندن من مشخصات من را گرفتند و گفتند بهتون زنگ می زنیم . 3 4 روزی منتظر بودم و کمی ناامید تا بهم زنگ زدن و فردای اون روز رفتم سرکار . مدتی کارم همین جمع و جور کردن سیستم ها و گوشی های هنگ کرده بود . رئیس شرکت یک آقای میانسال به اسم راسخ بود . خیلی باحال بود و خوب . یک روز دیدم یک دختری وارد شرکت شد و بعدش هم من را که تنها بودم خطاب قرار داد که ببخشید پدرم را ندیدید ؟؟ من هم که به تته پته افتاده بودم پا شدم و گفتم منظورتون مهندس راسخ …. هست ؟ گفت بله پدرم گفتن میان دنبالم کلاس زبان ولی نیومدن شما خبری ازشون ندارید ؟؟ من هم گفتم راستش نه هنوز که عصری شرکت نیومدن راستش حسابی جفت کرده بودم دختر نسبتا خوشگل و بامزه ای بود .اسمش فرناز بود . ساده ولی خیلی تو دل برو و با نمک . کمی پوستش سبزه بود ولی نه تند . خلاصه بعدا فهمیدم کلاس سوم دبیرستان هستش ولی خب باوجود روپوش مدرسه جثه اش به دانشجو ها بیشتر می خورد و هیکلش درشت تر بود . به هر حال من همینطور ناگاه یک دل نه صد دل عاشق شدم البته شاید از نظر شما من احمق باشم ولی خب من که خیلی تو نخ دخترها نبودم و کمی خجالتی برای خودم هم این موضوع عجیب بود . همان نگاه اول کلکم را کند . قیافه اش یک جوری بود که دلم براش پر می زد به هر حال بگذریم مدتی گذشت و مهندس راسخ بعد از مدتی ازم می خواست که چون سیستم فرناز اپل بود بیام و خونه براش روبراهش کنم . و بهش هم کار با این سیستم عامل مخصوص اپل را آموزش بدهم . خلاصه اون روز عصر جمعه رفتم خونشون تو یک منطقه خوب شهر می نشستند خونه ای بزرگ حداقل 250 متر مربع زیر بنای آپارتمان بود . خلاصه وارد خانه شدم مهندس خودش هم بود و همسرش شهلا خانم هم بودن . دخترش فرناز هم اون روز بعد از ظهر حس کردم از من خوشش اومده . خب عشق دختر دبیرستان همچین سریع هم عجیب نیست .البته من هم خیلی مانکن نبودم ولی خب بدک هم نبودم . اون روز خیلی چیزها را بهش یاد دادم . اون هم سعی می کرد که بهم خودش را نزدیک بکنه من هم که مدام دلم گروپ گروپ می کرد به هر صورت اون شب هم گذشت و چند روز بعد دیدم یک اس برام اومده دیدم از یک شماره ناشناس هست . بازش کردم دیدم که اس از طرف فرناز هست . تعجب کردم که اون که شماره من را نداشته به هر حال درخواست داشت تو یک پارک همدیگر را ببینیم . من هم اون روز بعد از ظهر با هر کلکی بود مرخصی گرفتم و رفتم سر قرار . اون روز تو پارک فرناز از تنهایی اش گفت و از خیلی چیزها و اینکه مادر باباش خیلی دوستش دارن ولی خلاء عاطفی اش حتی با دوستای مدرسه هم رفع نمیشه من را بگو کلا به حرفهاش گوش دادم . بعد هم اون سرش را گذاشت رو شونه ام و گریه زاری کرد من هم مات و مبهوت از این رفتارش بودم . یک دختر 17 ساله تنها که من را گیر آورده بود . بعد هم با هم رفتیم توی یک فست فود و همبرگر خوردیم . خیلی حرف زدیم . شب هم تا نزدیک خونه شون رسوندمش اون هم قبل از رفتن به داخل سریع طی یک حرکت تند و فوری لبم را بوسید برق 3 فاز من را گرفت قلبم رفت روی 180 ضربه . بعد هم تند رفت بالا . اون شب تا صبح نخوابیدم . حس می کردم که مهندس به من اعتماد کرده و من نباید بهش خیانت کنم ولی از طرف دیگر دلم پیش فرناز گیر کرده بود بگذریم یک روز مهندس راسخ به خاطر یک همایش کامپیوتری به کیش رفته بود . من هم به همراه دو تا از بچه های شرکت مشغول کار بودیم که موبایل من اس خورد . اومدم نگاه کردم دیدم فرناز هست نوشته مهدی جون دلم برات یک ذره شده میشه بیای خونه ما من تنهام مادر و پدرم با هم رفته اند کیش من حیران موندم بهش زنگ زدم گفتم چطور تو را تنها گذاشته اند تو خوونه گفت قراره آخر شب آژانس بگیره بره خونه خاله اش .خلاصه من ساعت 6 عصر از شرکت کندم بیرون رفتم سمت خونشون . مونده بودم که اون شب چی میشه . ضربان قلبم خیلی بالا بود . رفتم زنگ آیفون را زدم . درب باز شد رفتم بالا دیدم در آپارتمان باز هست یواش فرناز را صدا زدم دیدم خبری نشد کفشهام را درآوردم و بردم تو جاکفشی کمدی قایم کردم . بعد هم درب را بسته و زنجیرش را هم از داخل انداختم . فرناز را دوباره صدا زدم . یهو از داخل حمام صدای شر شر آب شنیدم . در زدم آروم فرناز را صدا کردم . صدای فرناز اومد که در بازه بیا تو من برق 3 فاز دوباره به سراغم اومد گفتم وای عجب آتیشی داره این دختر خلاصه مثل آدم های مسخ شده در حالی آب تو دهانم خشک شده بود . رفتم تو .اونقدر گیج بودم که عینکم را در نیاورده بود و عینکم بخار کرد حمام خیلی بزرگی بود . اونورش جکوزی بود و وان . انگار فرناز داخل دوش کابین بود . گفت میشه بیای من را بشوری من هم لباس هام را در آوردم و یاد یک فیلم سکسی افتادم که قبلا دیده بود که ماجرا تو حموم اتفاق افتاده بود کیرم گنده و قطور شده بود اصلا مغزم کار نمی کرد .رفتم نزدیک دیدم فرناز تو دوش کابین هست و پشتش به من بود داشت خودش را شامپو بدن می زد . برگشت من را نگاه کرد و چشاش اصلا به حالت عادی شباهت نداشت شهوت توش موج میزد . بدنش را چی بگم سینه های سایز 80 و رو فرم . بدنش هم خوب و عالی بود . ولی یک شرت سفید با راههای صورتی رنگ به پاش بود خلاصه رفتم تو کابین و در آغوشش گرفتم زیر دوش از هم لب می گرفتیم . اومدم پایین تر و سینه هاش شروع کردم به خوردن . واقعا اندامش به دختر دبیرستانی نمی خورد . پایان بدن دو تایی مون از شهوت می لرزید فرناز خیلی حالش خراب بود . اومد از زیر دوش بیرون و رفتیم با هم تو جکوزی . خلاصه کلی با هم ور رفتیم . فرناز دیگه خیلی شهوتی شده بود . شرتش را هنوز در نیاورده بود . و خودش از پاش در آورد وای یک کس باد کرده ولی خوش فرم جلوی چشمای من ظاهر شد مشخص بود قبلش حسابی صاف و صوف کرده بودش . تو اون حال خرابی حواسم بود که کار دستش ندم . با خودم گفتم از کون می کنمش . خلاصه فرناز اومد تو بغل من و شروع کرد به کیر خوری حال من که خراب بود بدتر شد خلاصه بعد یک کم که گذشت بهش گفتم فررررررناناناززز بسسسسسسسه مونده بودم یک دختر دبیرستانی چقدر خوب ساک میزد خب این هم از تاثیر هزاران فیلم سکسی موجود نزد این دخترها اون هم اومد که با کسش رو کیرم بشینه که من خودم را عقب کشیدم و گفتم عزیزم پرده ات خندید و گفت نترس ارتجاعی است من هم چشمام گشاد شد خودش گفتش که سال پیش زمان زنگ ورزش ضربه خورده بوده و بعد که مامانش نگران پیش دکتر زنان برده بودش . دکتر گفته بوده که پرده اش ارتجاعی است . خلاصه من هم خوشحال .فرناز کسش را آورد جلوی دهنم من هم از جکوزی اومدم بیرون فرناز لبه نشست و من صورتم لای پاش بود . شاید 5 دقیقه کسش را خوردم . آب کسش هم جاری شده بود . فکر کنم یک بار هم باید ارضاع شده بودش چون یک لحظه بدجور لرزید . خلاصه فکر کنم بعد 10 دقیقه دوباره حالش خراب شد و من هم آماده فتح کسش بودم .فرناز حوله اش را انداخت کف حمام و دراز کشید . پاهاش را باز کرد و منتظر چشیدن طعم کیر .وایییییی وقتی کیرم را کردم اون تو قشنگ مشخص بود که این کس بدجور کیر ندیده است ولی خب شکر خدا همون ارتجاعی بودنش درست بود . چون فرناز اصلا حس ناراحتی نکرد . یک چند تا تلمبه که زدم . بهش گفتم فرناز جووون فیلم سکسی دیدی ؟ تو اون حال شهوتی گفت آرههه من هم ازش خواستم چند تا از اون پوزیشن ها را تکرار کنه اون هم اومد بالای من و روی کیرم نشست شروع کرد به بالا پایی پریدن . من که کیرم داشت منفجر میشد ازش خواستم که سرعتش را کم کنه خلاصه پوزیشن عوض شد و من و اون دمر کنار هم دراز کشیدیم . خوبی حمام اونجا این بود که گرما از کف بود وگرنه اون شب هر دومون مریض میشدیم خلاصه فرناز دوباره دراز کشید و من رفتم بین پاهاش کسش را دوباره خوردم . به فرناز گفتم عزیزم تمومش بکنیم ؟؟ فرناز گفت باشه خلاصه نشستم و کیرم را کردم تو کسش شروع به عقب و جلو کردن کردم یک 2 3 دقیقه که گذشت حس کردم که دارم میام فرناز هم همون لحظه به رعشه افتاد و گفتش که دارم میام آه آه آه ههییییییییی . من سریع کیرم را کشیدم بیرون و پایان آبم را ریختم روی سینه های نازش …. یک مدتی روی هم افتاده بودیم و لب همدیگر را می خوردیم بعد هم پا شدیدم دوش گرفتیم . فرناز حوله پوشید و رفت حوله باباش را آورد . من هم پوشیدم . خلاصه اون شب رویایی تو حمام پایان شد . بعد از خشک کردن خودم ازش خواستم که برسونمش ولی اون گفت که به صلاح نیست و گفت آژانس میگیره و میره خونه خاله اش خلاصه دل کندن ازش سخت بود . من موندم عشق شعله ورتر شده به فرناز .هنوز هم هنوزه دیگه سکس ما بعد از حدود 1 سال تکرار نشده ولی خیلی منتظر یک فرصت دیگه هستیم .امیدوارم که بتونم باهاش ازدواج کنم . امسال هم اون کنکوری هست و امیدوارم رشته خوبی قبول بشه .به هر حال این خاطره کمی غیر منتظره ولی واقعی بود امیدوارم خوشتون اومده باشه .نوشته miti 1234
0 views
Date: November 25, 2018