سکس با مادرم چاق دوستم

0 views
0%

اول از همه بگم داستانم واقعیه و مربوط میشه به سکس با زنای چاق و سن بالا.پس هر کس دوست نداره همین الان میتونه بی خیال خوندن بقیه داستان بشه چون این حق طبعیه همه شماست که حق انتخاب داشته باشین. جریان از اون جایی شروع شد که تو محلمون با یکی از بچه ها بیشتر دوست بودم و همین دوستی باعث شده بود به خونشون رفت و امد داشته باشم.اون موقع هر دومون یعنی منو دوستم که محسن اسمش بود 26 سالمون بود و من تک پسر خانوادمون بودم و محسن تک فرزند. محسن با مامانش زندگی می کرد و پدرش چند سالی بود که بهشون سر نزده بود و اعتیاد خانوادشونو از هم پاشونده بود.خانومای محل هم واسه خاطر همین موضوع سعی می کردن کمتر با حمیده خانوم مادر محسن معاشرت داشته باشن و برعکس مادر من خیلی با حمیده خانوم گرم گرفته بود و منم حمیده رو مثل مادرم دوست داشتم اول به خاطر مهربونیش و دوم به خاطر علاقه سکسی که به مادرم داشتم.بدن هردوشون شبیه هم بود.مامانم یه خانم 46 ساله با اندامی پر و سینه های بزرگ و سبزه و کون گنده .حمیده هم نه تنها چیزی از مادرم کم نداشت برعکس خیلی هم چاق ترو سینه های گنده تری داشت.از اون خانم 49 ساله با سینه های سایز 90 کون گنده و رونای چاق و بهم چسبیده تو دلم فرشته ای رو ساخته بودم که میتونه منو به ارزوهام یعنی سکس با مادرم نزدیک کنه.درسته نمی تونستم مادرم رو بکنم ولی اگه موفق می شدم با حمیده حتی واسه یه ساعت باشم می تونستم لااقل تصور کس تپل و چاق مادرم رو بکنم که کیرم بهش امون نمیده و با تف خودش داره ابشو میاره.از طرف دیگه این جوری با تیرم دو هدف رو زده بودم هم کس مادرم رو تصور کرده بودم هم واقعا حمیده رو کرده بودم.این افکار سکسی که همه ی روز حواسم بهش بود باعث شد بیشتر برم خونه محسن.تا این که یه روز محسن از طرف دانشکدشون با چنتا از دوستاش رفتن اردو.باید تو اون یکی دو روز نقشمو عملی می کردم.زود کیس کامپیوترمو برداشتم و رفتم در خونه محسن اینا..رسیدم در خونه و زنگ وزدم.مامان محسن مثل همیشه با یه ماکسی عربی کس کش امد و درو باز کرد.حمیده منو خیلی دوست داشت همیشه می گفت مثل محسنی واسم.تا سلام کردم جوابمو با سلام پسرم داد و گفت محسن خونه نیست و رفته اردو.منم خودمو به اون راه زدم و گفتم این نامرد که گفته بود کیستو بیار خونه و هارد به هارد کنیم و اگه این کارو امروز نکنم فردا واسه تحویل پرورم دیر میشه.تا اینو گفتم حمیده گفت خب عزیزم بیا بالا خودت برو کارتو انجام بده منم که همینو می خواستم و زود رفتم تو و درو بستم.یه ربع ساعتی همین جوری با کامپیوتر محسن ور رفتم که حمیده در اتاقو باز کرد و با یه سینی چایی امد تو اتاق. قربونش برم مثل پرنسس شرک خوشگل و جذاب بود.سینه هاش بسکه گنده بود داشت سوتینشو جر می داد.زیر ماکسیشم هیچی نپوشیده بود اخه پاهای لختشو خوب میشد تشخیص داد.خلاصه چایی رو تعارف کرد و نشست پیشم و ازمامانم سوال کرد که حالش خوبه یا نه و از این حرفا بعد من سر حرفو باز کردم گفتم ببخشید حمیده خانوم میشه با هم راحت باشیم؟منظورم اینه میشه با هم راحت حرف بزنیم و من بهتون اعتماد کنم و حرف دلمو بزنم؟حمیده تا اون موقع راحت پیشم نشسته بود یه هو دو هزاریش افتاد و خودشو جمع کرد و رسمی تر نشست گفت بگو پسرم با محسن مشکلی داری؟پرنسس من فکرمی کرد میتونه با این حرفاش منو قانع کنه که هنوز چیزی متوجه نشده از حرفام.صندلیمو برم کنار صندلی حمیده و گفتم منو مثل محسن دوست داری؟گفت اره چطور؟گفتم حمیده خانوم اگه میشه فقط به سئوالام جواب بده.ببین من به خدا خیلی دوست دارم درست مثل مامانم.از وقتی باهاتون اشنا شدم به خودم گفتم حمیده خانوم مثل مامانمه و احترامش واجبه واسه همینه امروز می خوام رودر رو حرفامو باهاتون بزنم.حمیده که کم کم کنجکاویش گل کرده بود گفت خب راحت باش و حرفتو بزن.منم زود دستشو تو دستام گرفتم و خواستم شروع کنم به حرف زدن که دستشو کشید و گفت چیکار میکنی؟گفتم جون محسن بزار حرفامو بزنم می خوام دستت تو دستم باشه که بهتر بتونم حرفای دلمو بزنم.تا اینو گفتم باز دستشو تو دستم گرفتم و اروم شروع کردم به ماساز دادن و گفتم منو ببخش اگه حرفامو رک می زنم.هیچ وقت فرصت اینو نداشتم که این قدر با جنس مخالفم راحت باشم و شما اولین نفری که میتونم این کارو بکنم.ببین حمیده جون(تا گفتم حمیده جون برق از چشماش پرید)من از روز اولی که شما رو دیدیم خیلی بهتون علاقه مند شدم.همیشه وقتی تنها بودم بهتون فکر می کردم و دوست داشتم منو محرم بدونی و منم بشم یه جورایی شریک زندگیت.حمیده سرش پایین بود فقط گوش میداد.این کارشم بهم اجازه داده بود رک حرفامو بزنم.می خوام اگه اجازه بدی جای خالی شوهرتو پر کنم واست میدونم شرایط سنیمون به هم نمی خوره ولی این مهمه که هر دومون به هم احتیاج داریم.تا اینو گفتم حمیده سرشو اورد بالا و گفت مگه میشه عزیزم؟مامانت راجع بهم چی فکرمیکنه؟همین الان هم تو محل کسی چشم دیدن منو نداره چه برسه به…نزاشتم حرفاشو پایان کنه و زود گفتم ببین قرار نیست کسی حتی خانواده من و حتی محسن چیزی بفهمه فقط یه رازه بینه خودمو خودت.هر وقت هم خواستی می تونیم تمامش کنیم.دیدم حمیده چیزی نمیگه و از سکوتش پیداست که قبول کرده.تو اون لحظه انگار اورست و فتح کرده بودم.بعد بلند شدم و گفتم این جا کسی نمیاد و مطمئنه اگه بخوام تا شب بمونم که حمیده گفت اره اشنایی نداریم که بخواد بیاد خونه.دیگه کیرم داشت میترکید.حمیده رو که هنوز رو صندلی بود و خجالت می کشید بلندش کردمو بردمش تو حمام گفتم دوست داری بریم حمام زیر دوش؟زد زیر خنده و گفت انگار خجالت کشیدن واسه تو یکی نیستپسر خوبه گفتی مثل مامانتم یعنی دوست داری با اونم همچین کاری بکنی؟که خندم گرفتو گفتم تو کجا اون کجا و بردمش تو حمام.جلو رخت کن وایسادیم.جاش خیلی تنگ بود واسه همین هردومون جلو رو هم ایستادیم.سریع زیپ شلوارمو باز کردم و کیرمو بیرون اوردم و دست حمیده رو گذاشتم روشو گفتم بمالش.معلوم بود خیلی وارد نیست چون کیرم تو دستش خوب عقب جلو نمی رفت.گفتم حمیده یه کم تف بریز تو دستات و بمال به کیرم که لیز شه.اونم زود حرفمو گوش کرد و یه تف کرد سر کیرمو با دستاش لیزش کرد.تو حینی که داشت کیرمو می مالید و انگشت کرد منم ماکسیشو از پایین جمع کردم و اوردم تا بالای نافش.وای چه شورتی پاش بود.یه شورت مشکی گل دوزی شده کشی با گل قرمز.دیگه طاقت نیووردم و از رو شورت کس گندشو مالش میدادم.معلوم بود که خوشش امده اخه هی خودشو بهم نزدیک می کرد.دیگه باید کار اصلی رو شروع میکردم.بهش گفتم دستاتو بالا بگیر تا لباستو در بیارم .جنگی ماکسیشو در اوردم.واسه اولین بار سینه های سفیدشو دیدم.داشت دیوونم میکرد.خودشم فهمید و بهم گفت چته حل کردی منم لباسامو در اوردم.من لخته لخت بودم و اون با شورت و سوتین.سوتینش قرمز بود و نخی.شاید باورتون نشه اینقدر سوتینش گنده بود که دقیقا یادمه واسه نگه داشتن سینه های بزرگش 5 گیره تو یه ردیف داشت و هر 5 گیره رو بسته بود که یه وقت پاره نشه.سریع یکی از سینه هاشو از سوتین در اوردم و شورتشم کشیدم پایین وهم زمان هی نوک سینشو مک می زدم و هی شورتشو بو میکردم.نوک سینش خیلی گنده بود.همین هم بهم بیشتر حال می داد.یه لحظه حمیده رو نگاه کردم دیدم نا نداره سر پا وایسه بسکه حشری شده و چشاشو بسته بود و هی لباشو به هم فشار می داد.تو این مدتی که مک می زدم سینشوحواسم به کیرم نبود.پایینو نگاه کردم دیدم کیرم زیر شکم گندشه و سرش رو تپلی بالای کسشه و چند قطره پیش اب کم رنگ هم که از کیرم امده بود بیرون مالیده شده بود رو تپلی بالای کسش.نمی دونید چه حالی داشتم اون موقع.سریع واسه این که ابم نیاد گفتیم حمیده برو بریم تو حمام که دیگه نمی تونم تحمل کنم.اونم که انگار نمی خواست خجالتشو بزاره کنار هی میگفت مثل محسن پسرمی نمی تونم تو این حال باهات باشم فقط زود تمامش کن.یه صابون لوکس تو حمام بود با همون صابونه لای کونشو کفی کردم و کیرمو گذاشتم سر کونش.یادم رفت بگم چون کاندوم نداشتم نمی تونستم بکنم تو کسش و توافقی قرار شد بکنم تو کونش.همین که کیرمو گذاشتم لای لمبه هاش هر چی عقب جلو کردم دیدم فایده نداره و نمی رسه به سوراخش.اخه لمبه هاش خیلی گوشتی و گنده بود و نمی شد سر پایی بکنی توش.حمیده هم کم کم داشت عصبانی میشد و هی می گفت زود باش تا نرفتم بیرون.تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که پاهاشو پرانتزی باز کردم جوری که دردش امد و می خواست جمعش کنه که نذاشتم.کمرشو خم کردم و ازش خواستم با دو تا دستش دو تا لمبشو تا میتونه حتی به زور از هر دو طرف بکشه بیرون تا سوراخ کونشو ببینم.همین که لمبشو باز کرد یه تف ریختم تو سوراخ کونش.از تنگی سوراخ کونش معلوم بود طفلی کیر نرفته توش تا حالا.خودمم سریع پاهامو چسبیدم به پاهای حمیده و کیرمو با دستم دقیق اوردم رو به رو سوراخش.کیرمو اونقدر لیز شده بود که تا اولین فشارو دادم رفت تو و حمیده شروع کرد به اخ و اوخ و گریه زاری کردن که ولم کن و درش بیار.دست چپمم رو کسش بود و داشتم کس پهن گوشتیشو مالش میدادم و با دست راستم نوک سینشو گرفته بودم که اگه بخواد کونشوبکشه جلونوک سینشو فشار بدم و نتونه فرارکنه.اونایی که خانم دارن و کس کردن میدونن تو این موقعیت قرارگرفتن واسه مرد بهترین حالته و می تونه هرکاری خواست بکنه.حمیده داشت گریه زاری میکرد و التماسم میکرد که کیرمو در بیارم و منم هی بیشترعقب جلو میکردم.کم کم از خیس شدن کف دستم که رو کسش بود فهمیدم اون داره ارضا میشه و تلمبه هامو بیشتر کردم.دیگه گریه زاری هاش پایان شده بود و صدایی ازش بلند نمی شد که یه هو دیدم یه لرزه شدید خورد و کسشو خاروند.وقتی دیدم ارضا شده فشارو بیشترکردم و چنتا تلمبه زدم و ابم با فشار ریخت تو کون حمیده و وقتی کیرمو کشیدم بیرون چند قطره هم لای کونش ریخت.اون موقع بود که باورم شد کون و کس یه زنه جا افتاده و چاق چه مزه ای می تونه داشته باشه.البته کاش می تونستم تو کسشم بکنم ولی حیف نشد دیگه.بعدی که ابم امد حمیده رو که دیگه حال نداشت و با دو تادستش صورتشو پوشوند ه بود از خجالت بوسیدمو گفتم خودشو بشور و بیا بیرون.منم سریع لباسامو پوشیدم و از خونشون زدم بیرون.این اولین سکسم با حمیده بود و چند بار دیگه هم با هم سکس داشتیم .هر کی سکس با زنای چاق و جا افتاده رو دوست داره نظر بزاره تامنم داستانای بعدیمون رو بنویسم. با تشکر از سایت شهوانی.نویسنده مانی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *