سلام.اسم من رها الان 30 سالمه.همیشه دوست داشتم خاطرات خودمو بنویسم اما فرست نمیکردم.این داستان مربوط میشه به تقریبا 5 سال پیش و واقعیت داره. که همیشه وقتی یادش میوفتم حسرت اینو میخورم که چرا الکی از دستش دادم.خلاصه اینکه من یه پسر خاله دارم که تو یه درمانگاه کار میکنه درست بود که فامیل بودیم اما مثل دو تا دوست صمیمی با هم برخورد میکردیم.همیشه پسرعمم که اسمش کامبیزه خیلی در مورد جیگرایی که میومدن درمونگاه و آمپولشون میزد صحبت میکرد و در مورد اینکه بعضیاشون خیلی راحت تا پایین زانو شلوارشونو میکشن پایین آمپولشون میزد صحبت میکرد.من هراز گاهی میرفتم به کامبیز سرمیزدم و کامبیز که آمار همه همکاراشو داشت میومد در مورد رابطه خودش با همکاراش میگفت.یکی از همکاراش که منشی اونجا بود کنجکاویم گل کرد که از کامبیز آمارشو بگیرم و باهاش رابطه دوستانه بر قرار کنم اسمش سارا بود و یه خانم 30 ساله که قیافه متوسط اما هیکل 20 بود طوری که وقتی از کنار به کونش نگاه میکردی و گودی کمرش دید میزدی به جز یه کول گرد قلمبه چیزی رو نمییدیدی.خیلی تو نخش بودم که با خودم فکر میکردم میشه یه روزی دستم بیوفته؟ امارشو کامبیز بهم دادگفت الان 1 ساله جدا شده و تا الان کسی و ندیده که باهاش بیاد و بره .از شوهرش به خاطر مواد مخدر که مصرف میکرد طلاق گرفته بود که به گفته کامبیز که باهاش راحت بود بهش گفته بود .کامبیز و مجبور کردم که بیاد و منو با سارا آشنا کنه که رفتیم پیش سارا و معرفیم کرد دیدم که استقبال خوبی ازم شد.کامبیز و صدا کردن کار براش پیش اومد منم از خدا خواسته تونستم یه کمی بیشتر تو نخش برم و سوالای الکی تخصصیش و ازش میپرسیدم که اونم کاملا جواب میداد.اون روز و گذروندیم که فردای اون روز دوباره رفتم پیش کامبیز و ازش خواستم راضیش کنه که بیاد باهام بیرون.سارا یه رنو سفیدی داشت.که با وساطت کامبیز قرار شد همدیگه رو ببینیم.قرار گذاشتم اومد و سوار ماشینش شدم.کلی با هم صحبت کردیم و من هنوز تو نخ اون کون زیبا بودم و هراز گاهی یه نیم نگاهی که تو ماشینش که رانندگی میکرد و مانتوش تا بالای رونش کشیده شده بود بالا دیدی میزدم.نمیدونید که همون دید زدنا چه حالی برام داشت.بعد از چند بار قرار گذاشتنای پیاپی قرار گذاشتیم که یه بهونه ای تو خونه پدرش که با اونا زندگی میکرد بیاره که با هم بریم شمال.منم برنامه هامو اوکی کردم که باهاش با رنوی سفیدش بریم شمال خلاصه سرتونو درد آوردم صبح زود اومد سر چهار راه نزدیک خونمون منم پریدم بالا که راه افتادیم افتادیم تو جاده چالوس .خودش رانندگی میکرد انصافا رانندگیشم خوب بود من تو راه خیلی تو کف این هیکل زیبا بودم و پیش خودم میگفتم یعنی میشه من این خانوم خوش هیکلو تو شمال زیرم ببینم؟ چون زیاد نبود که با هم دوست بودیم خجالت میکشیدم که ازش سوالای حسی و سکسی بپرسم و بیشتر در مورد خودمون صحبت میکردیم.اما واقعا میدونستم که خودشم دلش چی میخواد که بعدا متوجه شدم که فقط من نبودم که به فکر سکس و حال بودم.اونم تو فکرش حساب همه چیزو کرده بود رسیدیم شمال چون آروم تونستیم بریم و زیاد وایسادیم ساعت 4 رسدیم رفتیم یه خونه یه شب اجاره کردیم و با اینکه سخت تونستم صاحب خونه رو مطقاعد کنم که ما یه نسبتی داریم خلاصه این کسشرا خونه رو بهم اجاره داد با 10 تومن بیشتر که سرمون منت هم گذاشت که شناسنامه ندارین و این جور حال گیریا.رفتیم تو وسایلامو گذاشتیم تو خونه.یادم رفت اولش بگم من سه تار میزنم و یه 15 سالی این سازو میزنم و سه تارو با خودم آورده بودم.و قبل از حرکت به خاطر آمادگی بیشتری داشته باشم یه قرص ترامادول که خیلی های شما آشنایی کامل رو دارین بهش قورط داده بودم.پریدم رو تخت و سه تارو باز کردم که قبلش یه حال شاعرانه ای هم داده باشم شروع کردم به ساز زدن که اومد رو تخت و دراز کشید کنارم .من خیلی باهاش رو دروایسی داشتم. و همش به این فکر میکردم که خودش یه جوری شوروع کنه.میدونم که تو حالتون چی میگذره ممکنه بهم کلی فهش بدیم که خانم راضی و شمال و خونه خالی و با هم تنها هرکی جای من بود چکار میکرد.یه چند دقیقه ای از سه تار زدنم تموم نشده بود که دیدم داره با دستش پشتمو میمالونه . من که کیرم حسابی با اون مالشش شق شد هیچ سه تار و گذاشتم کنار و پیشش دراز کشیدم.بدون هیچ مقدمه ای دستمو گذاشتم رو سینه هاش و اونم کاملا منو همراهی میکردو بغلش کردم و لب گرفتنامون شروع شد.خیلی حال میکردم وقتی لبامو گاز میگرفت و زبونشو تو دهنم میچرخوند میخواستم همون موقع ارضا شم اما قرصه کار خودشو کرده بود و کمرمو آماده کرده بودم واسه همچین موقعی.یه لحضه مکسی کرد و گفت رها من موقعی که ارضا میشم دست خودم نیست کل بدنم انگار مثل زلزله میلرزه اگه همچین شدم نترس و معمولیه.او کی و بهش دادم و همون حالتی که لب تو لب بودیم دستمو میبردم دور کونش و دوباره میاوردم رو سینه هاش لباس روییش رو دراوردم و یه سوتین مشکی زیرش پوشیده بود.جاتون خالی بدن سفید و سینه تر تمیز و باحال که سینه هاش کوچیک وسفت بودن و گذاشتم تو دهنم .همین که داشتم میمکیدم دستمو بردم دکمه شلوار جینشو باز کردم و دستمو بردم تو شورتش.انگار داشتم به پنبه دست میزدم.اینقدر نرم و خوش تراش بود که دوست داشتم دستمو تا آخر عمرم اونجا بمونه یه کم که باهاش ور رفتم کسش خیس خیس شده بود شلوارشو دادم پایین.یه شورت مشکی پاش بود که یه قلب بزرگم روش حک شده بود.کثافت فکر همه جا رو کرده بود بهترین لباسای زیرشو پوشیده بود و موهای بدنشو کامل زده بود که حیلی خوش تراش و لطیف شده بود.لخت لخت شدیم و منم لباسامو در حال حال کردن در آورده بودم روش دراز کشیده از بالا میخوردمش تا پایین یه چند کارای باهالی که تو فیلما دیده بودم سرش پیاده کردم بدنش اوقدر سفید بود که واقعا جای توصیف نداشت و اومدم پایینتر زبونمو میکشیدم به کسش که یه آن لرزشاش شرو شد .فکر نمیکردم اون طوری که میگه باشه.طوری میلرزید که انگار یه زنی رو بندازی تو یه حوض پر از یخ.منم که آمادگش این لحضه رو پیدا کرده بودم بغلش کردم و همچنان میلیسیدمش بعد از چندثانیه که آروم شد و ارضا شد منم کیرمو میزدم به کسش که خیلی خیش شده بودن سر کیرمو آروم دادم تو.وایییی نمیدونید انگار تو بهشت بودم.به خودم میگفتم الانه که یه 20 سالی جون بشمخیلیاتون تجربه دارین و قابل گفتن نیست وقتی کیرمو دادم تو انگار یه چیزی کیرمو اون تو میمکید و خیلی هم تنگ و لزج بود چون قرص خورده بودم آبم حالا حالا حا نمیومد با چند حالت مختلف میکردم بهش گفتم برگرده به پشت و اونم اطاعت میکرد کونشو که بهم کرد یاد تو در مونگاه افتادم که داشتم تو مانتوی سفیدش براندازش میکردم حالا دقیقا کیرم دم سوراخ کسش بود از پشت بغلش کردم انگار که کیرم دیگه وارد شده بود خودش میدونست کجا باید بره یه کم که تلمبه زدم من عاشق سکس اینجوریم که کلا پاهاشو جم کنم و بدم زیر پاهام تا بتونم کل رونشو زیر پاهام حس کنم.هی میگفت محکم محکم منم تا اونجایی که قدرت داشتم تلمبه رو واسش میزدم.وقتی عقب جلو میکردم چالاب چلوب صدا میداد. دوباره شروع کرد به لرزیدن و دوباره ارضا شد.منم که یه نیم ساعتی با جورای مختلف رو کارش بودم و هر چی میدونستم رو پیاده کردم که داشتم دیگه ارضا میشدم وقتی نزدیک بود که آبم بیاد محکم منو بغل کرد و گفت باید بریزی تو من گرماشو حس کنم و گفت داروش و همرام دارم.منم چنان منفجر شدم که یه کمی از آبم تو کسش ریخت بیرون رو تخت.بعدش یه چند دقیقه ای همونطوری روش خوابیدم.بلند شدیم و دوباره از هم لب میگرفتیم رفتیم تو حموم اونجا هم جاتون خالی یه سکس مشتی اونجا داشتیم.در کل اون یه شبی که گذشت فکر کنم نزدیک به 10 بار باهاش حال کردم و به قول خودش میگفت با شوهرشم همچین سکس داغی رو تو اون چند سال نداشته.بعد از اینکه برگشتیم هم یه بار شیفت شب بود که با یاری کامبیز تو همون درمونگاه یه جایی رو ردیف کرد با هم حالی کردیم و چند بار دیگه .از اینکه داستان منو خوندید و اگه اشکال املادارم ببخشید.مرسی با درود فراواننوشته رها
0 views
Date: November 25, 2018