سکس با مهوش

0 views
0%

سلام خدمت همه برو بچ سایت داستان سکسی اسمم مستعاره داريوش يه رفيق داشتم كه بدجور كس تور ميكرد بايه خانم دوست بود و هميشه مياوردش خونه ما كاراشو ميكرد هرسه باهم راحت بوديم حتي يه بار داشت ميكردش كه صداش بدجور خونه رو برداشته بود من ناراحت شدم و از خونه زدم بيرون مهوش عاشق رفيق من بود اما اون واسه سكس مهوش رو ميخواست چند بار هم به طور جدي از هم جدا شدن كه هر وقت اينجوري ميشد مهوش بهم زنگ ميزد و گلايه ميكرد از رفيقم كه اينجوره اون جوره منم ميومدم وسط و كارو درست ميكردم اونم تشكر ميكرد و ميگفت جاي داداشمي منم ميگفتم اره جون عمت اگه نه به خاطر رفقيم بود تاحالا جرت داده بودم خلاصه خيلي تو كفش بودم يه خانم خوشگل باچشماي مشكي و بزرگ قد حدود 175 وزن 75 كون طاقچه اي كه ميشد پاگذاشت روش رفت بالا لامپ عوض كرد سينه هاش هم 75 بود پوستش سفيد بعداز مدتها به گوشم خورد كه با رفيقم بهم زده تازه دو سه روزي از از سال 91 گذشته بود بهش اس دادم و حالو احوالشو جويا شدم انگار منتظر شنيدن چيزي بود از طرف من منم بهش پيشنهاد دوستي دادم وچند لحظه هر دو گنگ شديم كه بهم گفت باشه ولي الان كه تو از من دوري منم به خاطر كارم از اون دور بودم كه فردای اون روز تماس گرفت گفت ميخوام بيام پيشت منم از خوشحالي تو كونم عروسي شد گفتم در خدمتم بفرما منم تنها زندگي ميكردم قبل رسيدن خونه رو مرتب كردم و قليون ميوه اي اماده كردم خودم سيگار ميكشم خلاصه يه مشت خرة پرت اماده كردم كه تماس گرفت گفت ادرس بده اومدن دم در يه پرايد سفيد داشت تايه دختر ديگه هم باحاشه كه حالم گرفته شد اومدن تو سلام كردم سه تايي توخونه بوديم كه اون دختره كه اسمش اشرف بود لقمه چرب نرمي هم بود رفت بيرون كه بحرفه با شب كنش ما افتاديم جون هم و مشغول لب گرفتن واقعا لباش داغ بود منم كه بي جنبه زود كيرم چماق شد شهوت فضا رو پر كرده بود منم داشتم ميتركيدم كه بابسته شدن در خونه كنار كشيديم دوستش بهمون گفت اخي بد موقه مزاحم شدم كه هر سه خنديديم اومديم نهارو خورديم بعدش زديم به دل طبيعت دستش تو دستم بود انگار اتيش خلاصه غروب بر گشتيم بساط كباب راه انداختيم جاتون خالي بعدش مهوش تكيه زده بود به ديوار منم سرمو گذاشته بودم رو شكمش باهم يواشكي حال ميكرديم دوستش هم اونور نشسته بود با موبایلش بازي ميكرد كه موقه خواب شد منو مهوش باهم زير يه پتو باهم لبو لوچه رد بدل ميكرديم اونقدر داغ شده بوديم كه هر دو خيس عرق بوديم من لباسامو در اورده بودم فقط يه شرت تنم بود از مهوش خواهش كردم لخت شه ولي خجالت ميكشيد چشماشو بست خودم لباسشو در اوردم افتادم به جون سينه هاش بدجور ميخوردم عين قحطي زده ها اونم منو به خودش فشار ميداد نفس عميق ميكشيد تو تاريكي سر كيرمو گذاشتم دم كسش و يه فشار دادم تو كه با ناخون هاش بهم فشارد داد كه من وحشي شدم يه ده دقيقه بكوب قيام كردم كه ابم اومد تو كسش خالي كردم و تو بغل هم خوابيديم تا صبح. با تشكر داريوش

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *