باعرض سلام وعرض ادب پایان کسانی که داستانه منو میخوننمن اسمم سیاوش هست 25 سالمه و باقد173 با پوست سفید وجزاب واینو بگم که من افقانی هستمو در ایران به دنیا امدم تا سن 18 سالگی ایران زندگی کردیم وعلان هم چند سالی میشه امدیم افقانستانالان هم خیلی دلم برای ایران تنگ شدهخوب بریم سره عصله داستان .داستان بر میگرده به 1 ساله پیش من تازه با فهیمه اشنا شده بودمراستی از فهیمه کمی بگم پزوانه خوانوم یک دوختر خوشگل وسفیده 19ساله 158 قدش کمر باریکوخوش اندام وحدوده 4 ماهی میشه که باهم دوست شدیم اونهم در ایران به دنیا اومده وتا سن 17 درایرانبوده و علان اومده افقانستان خلاصه چند روز پیش بهش زنگ که بیاد خونه من من در کابل زنده گیمیکونم تو یک منتقه بنام دشت برچی اونم همونجا زنده گی میکونه خلاصه اونم بعد از نیم ساعت اومدخونه پدرومادرم رفته بودن خونه پسرعموم وکسی خونه مون نبود وخلاصه وقتی که اومد باهم سلام واحوال پرسی کردیم و از هم لب گرفتیم بعد من گوفتم چای یا قهوه که گوفت قهوه باشه منم رفتم اشپسخونه و براش قهوه اوردم بعد شروع کردیم به حرف زدن به من گوفت فیلم داری که نگاه بکونیممنم گوفتم چه فیلمی باشه که گوفت هرچی که باشه منم با شوخی گوفتم هرچی اونم گوفت خوب باشهمگه چیه منم یه فیلم امریکایی گذاشتم بعد از چند دقیقه دیدم که مرده میخواد از زنه لب بگیره منم فیلموکمی زدم جلو وفهیمه بهم نگاهی کرد ولی چیزی نگوفت من عصلا به فکر سکس با فهیمه نداشتم چونمن واقعا دوسش داشتم و از این ماجرا پدر و مادرم باخبر بودن ومیدوست که من چرا باهاشون نرفتموپدوم با شوخی گوفت کاری نکونی که بعدن پشیمون بشم منم با خجالت گوفتم پدر و رفتنخلاصه فیلم که تموم شد به من نگاهی کرد و گوفت خیلی دوست دارم منم باخنده گوفتم که منم خیلی دوست دارم و یه لب ازش یه لب جانانه گرفتم وبعد کمی باهم حال کردیم و بعد گوفت سیاوش برام چند روز پیش خواستگار اومده بود من خیلی ناراهت شدم واونم باخنده گوفت من فقت ماله توهستم و اجازه نمیدم کسی دیگهی مدنمو حتی لمس بکونه واگرم این اتفاق هم بیافته خودمو میکوشم ونمیزارم به دست بزنه منم خیلی از این حرفش خوشهال شدم ومنم قربون صدقش میرفتم بعده چند دقیقه گوفت که میخادبره خونه دیرش شده منم که میخواد بره گوفتم من انو خیلی دوست دارم ومیخوام خانوادمو برای خاستگاری بفرستم خیلی خوش حال شده بود گوفت تو واقعن میخوای این کارو بکونی گفتم خوب اره عزیزم بعد بفت منم تا خونشون همراهی کردم و رسوندمش وقتی نزدیکه خونشون رسیدیم یک لب جانانه گرفتمو خداحافضی کریدم منم برگشتم خونه که دیدم همه برگشتن وتا همگی منو دیدن گوفتن کجا بودی منم گوفتم رفته بودم تا سره خیابون که پدر و مادرم خندیدن وگوفتن باکی رفته بوده منم گوفتم تنها مادرم خندیدو گوفت شیتون تنها منم گوفتم خوب اره مادرم باز خندیدو گوفت ماکه برمیگشتیم دیدیم با کی بودی منم خجالت کشیدم وسرخ شده بودم که گوفت که این کارا خوب نیست و نباید زندگی تو این جوری خراب بکونی عزیزم راستی داشت یادم میرفت درباره مادرم بگم مادره خودم از پدرم جدا شده زمانی که ایران زنده گی میکردیم و علان مادرم با خواهرام تو ایران زنده گی میکونن وهر دو خواهرام ازدواج کردن و من با پدرم وزن پدرم زنده گی میکونمخلاصه………………..منم دلمو زدم به دریا وبه خانم پدرم گفتم من دوسش دارم ومی خوام باهاش ازدواج بکونم وقتی اینو گوفتم پدرم وزن پدرم گوفتن که دوختره دوختره خوبی هست یانه منم گوفتم اره از یه خونه واده خوب ونجیبهپدرم گوفت خوب اگه اینجوریه یه روز دعوتش کون که منم خوب باهاش معرفی بشم وایییییییییییییییداشتم از خوشهالی پروازززززززززززززز میکردم بعد از پدوم تشکوری کردم ورفتم تو اتاقموبعد زنگ زدم به فهیمه وماجرارو براش تعریف کردم اونم خیلی خوشهال شد ولی باورش نشد گوفتاول قسم بخور منم قسم خوردم بعد باور کرددوروز بعد که روزه جمعه بود ومدرسه ها تعتیل بودن بهش زنگ زدم که بیاد خونمون اونم قبول کردپدرمم اون روز نرفته بود که بعده نیم ساعت فهیمه خوانوم گل اومد خونمون وبعد پدرم و خانم پدرم همبا ما بود بیچاره خیلی خجالت کشیده بود پدرم که فهمیده بود که فهیمه خجالت کشیده گوفت فهیمه جان راهد باش خونه خودته دوخترم فهیمه تشکوری کرد و گوفت نه من راهت هستم خلاصه پدرم به فهیمه گوفت که چه قدر دوست داری اونم با خجالت گوفت که اونقدر که اگه بهش نرسم خودمو میکوشم پدرم لبخندی زدو گوفت ببین دوخترم همیشه اولش این احاسو دارید ولی بعد از چند روز خراب میشه من هردوشمارو دوست دارم ونمی خواد زنده گی شما خراب بشه وباید شما هردوخوب فکر بکونین کهمیخواین چی کار میکونین که دوباره فهیمه باز گوفت من که پایان فکرامو کردم واین تصمیم رو گرفتمونمیدونم که سیاوش هم نمو انقدر که نم دوسش دارم نمو دوست داره یا نه منم گوفتم دوست دارم که پدرم باز لبخدی زدو گوفت هالا خیالم راحت شد و به فهیمه گوفت پس به خوانوادت خبر بده تا یک روز برای خاستگاری میایم اونم با خجالت گوفت چشم وبعد گوفت من باید برم خونه پدرم گفت سیاوش تا خونه برسونش منم با خشهالی گوفتم چشم ورسوندمش خونشوداونم جریانو برای مامانش تعریف کرده بود ومادرش با پدرش حرف زدو قرار شد روزه جمعه بریم برای خاستگاری وروزه جمعه فرا رسید و شب رفتیم کونشون وهمون شب پایان قرار و مدارا رو گزاشتیم وقرار شد یک یک سال باهم نامزد باشیم ویک ماه دیگه نامزد کونیم ویک ماه خیلی دیر سپری میشد تااینکه روزه نامزدی فرا رسیدو ما باهم نامزد شدیم وبعد چند روزی دیدم حس من در باره پورانهکه چه جور باهاش سکس داشته باشم به سرم زد چون در این مدت خیلی خوشگل شده بود وهفته سه روز میامد خونه ما وبه خانم پدرم در کار های خونه کمک میکرد و من نیدیدمش خیلی جزاب شده بود وکه یک روز خونه ما کسی نبود و پدرم که سره کار بود وزن پدرم هم رفته بود دوکتر منم خونه تنها بودم و به فکر سکس با نامردم بودم که یهو زنگ در به یدا دراومد درو که باز کردم دیدم پروانست با سلام واحوال پرسی کردیم ومنم یک لب جانانه ازش گرفتم که منو یهو هول داد و گوفت زشته مادرت میبینهمنم گوفتم نترس کسی خونه نیست و من تنها هستم اونم گوفت پس بگو اغا چرا ایقدر راهد هستش بعداومدیم خونه گوفتم چی میخوری گوفت خودم دوروست میکونم هالا من که نامزدتم من دورس میکونمرفت تو اشپس خونه منم داشتم از شخ درد میموردم اومد کنارم نشست و گوفت اغا منو چقدر دوست داری منم گوفتم میخای بهت نشون بدم لبخندی زد و گوفت خوب اره عزیزم منم شروع کردم به خوردنلباش وبعد امدم پایین تر رسیدم به گردنش 5 دقیقه باهم همین کارو کردیم که هردومون واقعن تهریک شده بودیم که من گوفتم لباس تو دربیار اونم انکار نکرد لباسشو دراورد و من هم دراردم نم با شرت واون با یک شرت قرمز وسوتینه قرمزوای چی میدیدم بدنش سففففففففففففففیییید مسله برففففففففففففففففففبود منم تاقت نیاوردم و سوتینشو بالا کشیدم وسینه های نازش اوفتاد بیرون وااااااااااااااااااای چه قدر نازبودن سینه هاش متوست وبرجسته وسفت بود منم شروع کردم به خوردن حالا نخور کی بخوریهو دیدم که فهیمه داره احححححححح و اوففففففففششش درامده وهمش میگه بخور همشو بخور منمبا این حرفاش بیشتر تهریک می شدم کم کم رسیدم به پایین واروم شرتش روهم دراوردم واییییییییی چهکوسیییییییی بود سفیییییییییییید مسله برفففففففففففففف بود منم شروع کردم به خوردنه کسش اونم همشمیگوفت سیاوش واییییییییییییی سیاوش جوووووووووووووون بخور همش ماله خودت عزیززززززززززززززم بعد چند دقیقه یک جیقی زد که من ترسیدم یهو دیدم داره میلرزه فهمیدمکه ارضا شده بعد چند دقیقه که کمی حالش خوب تر شد گوفت هالا نوبته منه که بهد جال بدم منم بهپوشت خابیدم واون با دستش کیرمو گرفت که یهو جاخورد گوفت این چیه اخه کیره نم 26 سانته وخیلی کلوفته یهو گوفت که من تاقته اینو ندارم خیلی بزرگه منم که خیلی حشری شده بودم بهش گوفتمشروع کن دیگه اونم شروع کرد به ساک زدن خیلی وارد بود وایییییییییییی چه حالی میداااااااااااددیدم که دارم ارضا میشم گوفتم میخوام در مالی کونم اول ترسیده بود گوفت یهو نکونی توش پردم پاره میشه بده منم گوفتم باشه فقت درمالی میکونم تا ارضا بسم اونم قبول کرد و یه توف انداختم رو کوسشواییییییی بادستم که توفمو مالیدم به کوسش خوب که خیس شد کیرمو گزاشتم روکوسش که دیدم حال نمیده پاهاشو بردم بالا گزاشتم رو گردنم و کیرمو گزاشتم دم کوسش وایییییییییییی هنوز داغ داغ بود وقتیکمی که مالیدم دیدم اهههههههههههههه واوففففففففففففش بلند میشه منم با دو دستم هر دو سینه هاشو میمالوندم واییییییییییی چه هالی میداد دیدم داره هالش خراب میشه که گوفت سیاوشششششششششششششبکون همش ماله خودته منم با این حرفش خیلی تهریک میشدم دیدم که خودشو توری تکون میده کیرم بره توش وایییییییییی داشت دیوانه می شد می گفت که دارم میمیرم بکون توش ولی من این کارو نمیکردمچون نمی خواستم پیش از عروسی پردشو بزنم ولی اون میگوفت فقت بکون توش من که ماله توشدمعزیزم بکون توش یهو دیدم که پاحاشو اورد پایین ودوره کمرم حلقه زد وبا دستش کیرمو مهکم گرفتوگزاشت دم سوراخ کسش تا من امدم به خودم بیام بایه فشار کیرم تا نسف رفت تو کسش یک جیقی کهاخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ وایییییییییییییییییییییییی چه کسش کرم بود دیدم از هال رفته رچون کسش خیلی تنگ بود منم کیرمو دراوردم که دیدم واییییییییییییی ازش داره خون میره کاری کهنباید اتفاق بیافته افتاد منم دیدم حالا که همه چی تموم شده پایان خون پاک کردم و اونم سرهال شده بود گفتم چیکار کردی گفت اشکالی نداره چون من الان ماله تو هستم منم گوفتم پس بخواب ولی اون ترسیدهبود وگوفت نه دیگه بسه من که داشتم از شق درد میموردم با التماس راضیش کردم وبا یه توف بزرگتمام کسش رو خیس کردم واروم سره کیرموفرستادم توش نله فهیمه پایان خونه رو پور کرده آیییییییییاوففففففففففففففففف اومممممممممممممممممم با مشگل تا نسوه کردم دیدم داره گریه زاری نیکونه که سیاوشترو خدا ایییییییییییییی اوففففففففففففففففففففففففف منم داشتم فشار میدادم که با یه فشار کردم توشبازم دیدم میگه تروخدا بکش بیرون دارم میمیرم منم بهش گفتم همین جوری بزار تا ادت کنه اونم همشایییییییییییی واوففففففففففف نالهههههههههههههههه میکرد بعد منم شروع کردم به تلمبه زدن دیگه خوبشده بود 10 دقیه که تلمبه زدم دیدم که اونم داره حال میکونه که دیدم دراه دوباره ارضا میشه یهو نمومهکم بقل کردو ایییییییییییییی یهو یک لرزش شدیدی کرد وبعد شل شد ودستش ا ز پشتم اوفتاددیدم که منم دارم ارضا میشم سریع کیرمو دراوردم و پایان ابه کیرمو ریختم رو شکمش ومنمبی هال کنارش دراز کشیدم بعد که سزه هال شدیم وفتیم هموم کریم امدیم بیرون وتمام جارو مرتبکردیم ودست مای که خونی بود رو بردم تو هیات اتیشش زدم که کسی نفهمه از اون روز تا هالا چندباره دیگه باهم سکس داشتیم ………….راستی نظر از یادتون نره تا من بقیه سکس که داشتم براتون بنویسم ممنوننوشته سیاوش
0 views
Date: November 25, 2018