سکس با هلیا جونم

0 views
0%

سلام من احسان هستم من تقریبا قیافه ی معمولی دارم ولی قدم بلنده و هیکلمم به خاطر بدنسازیی که میرم بد نیس 20 سالمه من ازون جا که پدر و مادرم رو در دوران بچگی از دست دادم (در تصادف) از همون دوران بچگی ازاد بودم و در خونه مادربزرگم زندگی میکردم من وقتی دورانه رانه راهنمایی رو تموم کردم دیگه مدرسه نرفتم مادریزرگ پیرم هم نمیتونست چیزی بگه تو اون زمان تازه یکم از سکس چیزی از دوستانم یااد گرفته بودم فقط دلخوشیم این بود میشستم و با عکساایی که از دوستام گرفته بودم جلق میزدم من اون موقع ها اکثره اوقات برا دلخوشیم که شده بیشتر اوقاات تو پارک محلمون بودم بیشتر میرفتم تا با دوستام بازی کنم و اگرم شد با بعضی دخترا دوس شم اون موقع ها یه دختر بود که اسمش هلیا بود و خیلی خشگل بود و اصلا به هیچ پسری محل نمیداد و بیشتر اوقات میشست و با چند تا دختر شرووع میکردن به حرف زدن من خیلی تو کفش بودم و اصلا بهم اهمیت نمیداد من هم چوون خجاالتی بودم روم نمیشد زیااد بهش نزدیک بشم یا بهش شماارمو بدم یکی از دوستای صمیمیه هلیا اسمش رکسانا بود من متوجه شدم اون دوست دختره امیر دوستمه منم با التمااس از امیر بالاخره تونست به وسیله ی رکسانا شماره ی هلیاا رو بگیره اونم اومد به من داد شماررو منم بهش زنگ زدم و بر خلاف رفتارش دیدم خیلی پا میده بالاخره باهاش دوس شدم باهم قرار گذااشتم نزدیک همون پارکه محلمون وقتی من رفتم بعده 5 دقیقه دیدم هلیا با اون قیاافه ی نااز و اون کونه گندش داشت میوومد اومد هی اینورو اون ورو نگا کرد دید کسی نیس جز من اومد پیشه نشست و گفت تو منو سره کار گذاشتی گفتم نه عزیزم من تورو دوس دارم میخوام با هم باشیم بعد با کلی جنگ و جدال باهم دوس شدیم یکم با هم رفتیم بیروون اون موقع حرف از خانواده هم دیه میزدیمو تا اون گفت پدر و مامانه من رفتن داهاتشون و داییم صبح ها میره و ساعت 6 یا 7 بعد از ظهر میااد تا من شب ها تنها نبااشم بالا خره سااعت 7 رسیدیم دره خونشون و من باهاش خداحاافظی کردم شب دو تا اسه سکسی براش فرستادم دیدم هیچ جوابی نداد بعده نیم ساعت جواب داد دوس داری؟ منم گفتم اره دیگه هیچ اسی بینمون ردو بدل نشد فردا من صبح سااعته ده رفتم دره خونشون و زنگ زدم ایفونو ورداشت گفت کیه منم گفتم احسانم عزیزم وا کن دیدم هلییا جوونم اومد و درو برام وا کرد گفت بیاا تو وقتی رفتم تو با دیدنه سینه هاای تو لبااسش داشتم دیوونه میشدم ولی هیچ کاری نکردم رفتم تو و نشستم رو مبل اون رفت و با دو تا شربت اومد نشست کنارم و یکم با هم حرف زدیم من بادیدنه اون حشری شده بودم و کیرم شق شده بود اروم اروم دستمو انداختم پشته سرش هیچی نگفت وقتی نگاهش به کیرم افتاد گفت من یکم درااز بکشم رو پاام درااز کشید کیرم که از رووی شلوار قلمبه شده بود جلو پیشونیش کم کم دستشو گذاشت روکیرم و اروم میمالوند منم ناازش میکردم شهوت تو چهرش معلوم بود دکمه شلوارمو وا کردم و اون داشت از رووشرت کیرمو میخوورد خیلی حاال میداد اروم اروم دستمو گذاشتم رو کونه خشگلش بهش گفتم پااشون بریم تو اتاق وقتی رفتیم تو اتاق هلش دادم رو تخت و افتادم روش داشتم از رو شلواارش کسشوو میماااااالیدم که با صدای شهوتیش گفت احساان درس بیاار منم شلوارشو در اوردم و شروع کردم خوردنه کسش از روشرت اومدم بالا و لبااسشو در اوردم کرستشو هم در اوردم پستونا نسبت به سنش بزرگشو میخووردم و میک میزدم جووووووووووووون اونم هی با اهو ناله هاش دیوونم میکرد کونشو میماالیدم و پستونشو میخووردم کیرمو گذاشتم دمه دهنش شرو کرد برام سااک زدن بد نمیخوورد بلندش کردمو برش گردوندم شروع کردم لیس زدنه کوونش خیلی خووب بوود چند تا تف زدم و خواستم بکنم توش که گفت نه احسان جوونم درد داره منم با هزاار بدبختی رااضیش کردم رفتم از رو میزشون یه کرم اورد به سورااخش کردم یه انگشتمو کردم توش یه اخه کوچیک گفت ولی انگشته دومو یکم بلند تر گفت هی انجاام دادم تا براش لذت بخخش شده بود برااش خواستم به کیرم بزنم گفت خودم میخوامم بزنم برگشت و یکم براام خورد کیرمو بعد برام کرم زد برگشت یکم فشاار دادم سره کیرم به راحتی رفت توو کونش بعد با یه فشاار دیه کله کیرم رفت تو کونش یکم اهو اوه کرد نگه داشتم تا دردش افتاد شروع کردم تلمبه زدن دیگه شهوتی شده بود هی میگفت بکن تا ته بکن سنگین بزن احساان جوونم تلمبه هامو تند تر کردم با یه تکون جزئی و یه جیغ کوچیک ارضا شد منم نمیدونم اون کرمه لعنطی چی بود بهم داده بود اصلا ابم نمیومد برگشت و کیرمو گذااشتم لاای اون پستوناای خشگلش سریع تلمبه زدم دیه دیدم ابم داره میااد پرسیدم کجا بریزم گفت جوون بریز تو دهنم همه ی ابمو خالی کردم تو دهنش همشو به زور خورد بعد گفت چقد بد مزس تو فیلما دیده بودم دخترا با لذت میخوورن گفتم نمیدونم سریع لباسامو پووشیدم و لبااسااشو با کمکه من تنش کرد و با هم یه چیزی خوردیم و من از خوونشون اومدم بیروون ما الاان هم با هم دوست هستیم شاید هم با هم ازدواج کنیم این اولین داستانمه هر کی میخواد فش بده نظر نذااره هر چیم میگن به خودشون برگرده اگه دوست داشتید داستانای سکس های بعدمونو هم میگم نوشته احسان

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *