سلام داستان من درمورداولین و آخرین سکسم در دوران مجردی بود. تو دانشگاه با همه شوخی میکردم پسرودختر.جوری که همه منو میشناختن.هیچوقت دنبال سکس با یه دختر نبودم و همیشه میگفتم گه بخام سکسی داشته باشم بهتره برم یکی رو صیغهکنم ولی چون جرات اینکارو نداشتم همیشه خودموسرگرم میکردم تا اینکه دانشگاه به محلی خیلی دورتر ازخونم انتقال پیدا کرد.دانشگاه جدیدخیلی بزرگ بودولی اصلاامکانات خوبی نداشت بخاطرهمین دیگه کمترمیرفتم دانشگاه وفقط واسه کلاسامیرفتم.خلاصه بعد اینکه مئتی گذشت یکی از پرسنل دانشگاه بهم رو انداخت که واسه یکی از همکلاسیهاش که گویا وضع خوبی نداشت وام جور کنم منم یه وام 5تومنی واسش جور کردم و بهش دادم (بعد2ماه)بعد این موضوع یه روز که رفتم تو آموزش ازم تشکر کردومنم فقط یه لبخند زدمو گفتم خواهش میکنم…بعد3یا4روزواسم پیامک اومد که شمارش ناشناس بود.سلام خوبید؟منم با تعجب نوشتم سلام شما؟ خودشو معرفی کردو .دوباره ازم تشکر کردو گفت اگه کاری داشتم میتونم روش حساب کنمآخرترم شدومن خیلی درگیرکارام بوذم بخاطر همین دیگه مثه قبل نمیتونستم درس بخونم.وقی نتایجو دادن دوتاازدرسارو افتاده بودم بعد بهش پیامک زدموموضوع رو بهش گفتم خیلی آدم خوبی بود بهم گفت بااستاداصحبت میکنه تا حداقل بهت10بدن بعد چندروزکه سایت رو دیدم استادا بهم 12و13داده بودن باورم نمیشد سریع گوشیمو برداشتموبهش زنگ زدم همین که گوشی رو برداشت نزاشت حرف بزنم و گفت اگه واسه تشکر زنگ زدیدباید بگم قابلی نداشت.منم هنوز جملاتمو جمع میبستم و گفتم خیلی بهم لطف کردیدواقعا نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم خلاصه گذشتو من ترم تابستون برداشتم و چون وقتم خالی بود از صبح میرفتم دانشگاه.یه روز که تو تریا نشسته بودم دیدم اومدو یه کیک گرفت تا منودید سلام کردو گفت چیزی میخورید؟؟منم با خنده گفتم بستگی داره چی باشهبه فروشنده گفت این آقا هرچی خاست بهش بدید بنویسید تو حساب من و بهم نگاه کردو گفت دیگه چی؟؟؟بعد رفتو من ماتم برده بودمنم رو حساب شوخی دوتا شکلات کوچیک گرفتمو سریع رفتم تو اتاقش .شکلاتو بهش دادم ولی قبول نکردبهش گفتم نترسید پولشو خودم دادم…ارم گرفت ولی ناراحت شد منم اومدم سر کلاس ..شب تو فکرم بوذ باخودم میگفتم زیاده روی کردم خلاصه یه پیامک بهش دادم ومثه اینکه منتظر باشه سریع جوابمو داد منم یه پیامک عشقی واسش فرستادم انتظار نداشتم بهم جواب بده ولی فوری جوابمو داد.بعذ یه جوک نیمه خفن فرستادم دیدم جواب نداد سریع واسش فرستادم ببخشید اشتاباه فرستادم بعد در جواب نوشت بامن راحت باشید بعد گفتم میتونم از این به بعدبا شما راحت صحبت کنم و دیگه جملاتمو جمع نیندم گفت با من راحت باشخلاصه گدشتو بعد یه مدت خیلی بهش پیامک میدادم اونم جواب میداد یه روز به طور اتفاقی بعذ تموم شدنه کلاسم دیدم بیرون دانشگاه منتظره سروسیه منم اومدم جلوش و گفتم مسیرت کجاست خانمه…….گفت راحت باش با سرویس میرم منم اسرار کردم وقتی مسیرشو گفت اصلا هم مسیر نبودیم ولی دروغی گفتم اتفاقا مسیرمنم همونجاس خلاصه بعد کلی اسرارسوار شدتو راه فقط بیرونو نگاه میکرد منم از آینه نگاش میگردم از شوخی گفتم این درسته که شما بتونی راحت بیرونو نگاه کنی ومن نتونم؟؟؟با خنده گفت خب چیکار کنم گفتم منو نگاه گن تامنم بتوم تو رو نگاه کنم بعد نگاکردویه لبخند زد خیلی خوشگل بودخاستم بدونه که خونه مجردی دارم بهش گفتم خب تعریف کن خونه کجاس ؟؟بابا چیکارس؟؟و ……گفت شمابگیذ منم گفنم راستش من مجردی زندگی میکنم و…..خلاصه بعد کلی حرف رسیدم در خونشون گفتم از فردا من حاضرم صبر کنم برسونمت؟؟اونم تشکر کردو گفت مزاحم میشیم؟خلاصه از اونشب پیامکام فرق کرده بود یه شب بهش گفتم بیا با هم مسابقه بدیم گفت چه مسابقه ای؟؟گفتم پیام بدیم هرکس کم آورد فردا تو دانشگاه ناهار بگیره؟؟ چوم میدونستم دخترا دوست ندارن کم بیارن شروع کردم کلی پیامک سکسی فرستادم اونم کم نیاورد و یکی یکی جواب میداد اولین شبی بود که اینطوری بهش پیام میدادم خلاصه فردای اون روز بهم پیام زد گفت ناهار گرفتم برو حساب کن (یعنی دیبشب تو کم آوردی)))منمئ گفتم نوش جونت منم میام…خلاصه بعد چند شب که بهم پیامک سکسی میدادیم یهش گفتم فردا صبر کن باهم بیایم خونه و اونم قبول کرد…بعذ اینکه سوارش کردم تو راه از خونم و اوضاع خونم و گفتم و بهش گفتم غذا اربیرون میگیرم و اینا گفتم تو بلدی غذا درست کنی؟؟؟ آره چه جورم بعد گفتم میشه یه روز بیای واسم غذا درست کنی؟؟؟؟ گفت الان خو.به؟؟؟ منم چون خونم خیلی کثیف بود گغتم فردا چطوره ؟؟؟ گفت خبر میدم فردا پیامک زد و گفت امروز حالم بده و نمیتونم برم دانشگاه ولی دوست ندارم خونه بمونم مهمومون نمیخای؟؟؟؟ منم سریع گفتم چرا که نهبیام دنبالت ؟؟گفت نه آدرس بده خودم میام منم چون بهش از دروغ گفته بودم هم مسیریم ترسیدم ناراحتشه بهش گفتم تا1ساعته دیگه سرکوچتون منتظرممنم سریع خونرو جمع و جور کردم سریع دوش گرفتم رفتم دنبالش..تومسیر که دید خیلی از خونشون دورشدیم گفت تو واقعا بخاطر اینکه منو برسونی این همه راه رو می اومدی ؟؟؟منم گفتم خب مگه چیه دوست دارم دیگهخلاصه اومدیم خونه چون خونه من طبقه 4بودو آسانسور نداشت همین که رسید خونه خودشو انداخت رو مبل و گفت میشه من راحت باشم منم گفتم چرا که نه بعد دیدم خودش مانتوشو در اوردو انداخت تو اتقاق خواب وای چه سینه هایی چه لباس قشنگی داشت یعد رفت ذستشویی وقتی اومد بیرون گفت حموم بودی؟؟؟؟منم گفتم آره چطور مگه؟؟؟گفت حالشو داری ذوباره بری؟؟گفتم بستگی داره واسه چی باشه؟؟؟خندیدو اومد تو اتاقودراز کشید رو تخت بعد منو که تو آشپزخونه داشتم چای درست میکردم صدا زدو با خنده گفت اگه میخای بری حموم بیا تو اتاق وای چه صحنه ای لباسشو در آورده بود فقط شلوار داشت منم کیرم شق شده بود پریدم تو بغلششایذ 10دقیق لبای خئشگلشو میخوردم بعد که خاستم شلوارشو درآرم نذاشت گفت قراره تو بری حموم نه منبعد شلوار منو در آورذو شروع کرد به جلق زدن آبم اومدو رفتم حمام و از اونروز همیشه باهم میرفیم با هم میاومدیم یه روز برفی که داشتیم میرفتیم دانشگاه خبررسید که دانشگاه تعطیطه من با خوشحالی گفتم امرو اصلا حالم خوب نیست و نمیخاستم برم دانشگاه میای خونم؟؟؟؟گفت باشه؟؟؟بعد گفتم امرو ذوست داری بری حموم؟؟؟گفت اگه تو بخای آره…سریع اومدیم خونه از رو پله ها هی بوسش میکردمو میاومدیم بالاهمین که وارد خونه شذیم چون خونه خیلی گرم بو دسریع لباسامو ذر آوردم لخت شدم بعدبغلش کردم اوردمش روتخت…. لباشو خورم و لباسشو ذر آوردم شروع کردم سینه های کوچیکشو به خوردن بعد یواش دستمو بردم جای کسش همینطور که لبلشو میخورم کسشو با دستم میمالوندم صدای آ ه ه ه ش که بلند شد گفتم عزیزم بریم حموم؟؟؟؟گفت آره منم یواش زیپشو باز کردم و شلوارشو که لی بود به سختی در آوردم چقد پاهاش سفید بود شورتشم توری بود وهمه کسش دیده میشد آرو م شورتشودر آوردم کیرمو کذاشتم لای پاهاش بهد گفتم اگه ذوست نداری بکنم تو کست از کون بکنمت گفت نه درد داره بدم میاد من پرده ندارم بکن توکسم نترسوای چه کس داغی داشتیکم که کردم گفتم میشه کیرمو بخوری اونم بی معطلی گذاشت تو دهنش مثه بستنی قیفی لیس میزد مثه آبنبات چوبی ام میکرد تو دهنشخوب که بهم حال داد گفت تو هم کسمو میخوری با اینکه بدم میاومد ولی حالت 6-9خوابیدیم اون مال منو میخوردومن مال اونو بعد کردم تو کسشو بعدم آبم اومد.این اولین رابطه سکسی بودو و بعد این قضیه ازدواج کردمو آلان 8سال ازاین موضوع میگذره.بای نوشته ؟
0 views
Date: November 25, 2018