سکس بسیار جذاب من

0 views
0%

ایلیا هستم 33 ساله و مجرد.قبل از اینکه داستانم رو براتون تعریف کنم لازمه که یه مقدمه براتون بگم و برم سر اصل مطلب.فقط چون دوست دارم داستانم رو کامل براتون بگم امیدوارم که خسته نشین. راستش من خیلی وقت بود که تو سایتهای آویزون و سایت داستان سکسی چرخ میزدم و داستانهای سکسی دیگران رو می خوندم. بعضیاشون خیلی جذاب و قشنگ بودن و واقا حشری کننده.این شد که خواستم داستان خودم رو براتون تعریف کنم که شما هم لذت ببرید.من از زمانی که فهمیدم سکس ام اف ام باب شده خیلی تو فکرش بودم که با یه زوج رابطه برقرار کنم و خیلی به این مدل سکس فکر می کردم.تا اینکه یه شب بی خوابی زد به سرم و رفتم تو چت روم.یه ساعتی هی این ورو اون ور کردم دیدم کسی رو پیدا نمی کنم که باهاش سکس چت کنمو اهل حال باشه.دیگه تصمیم گرفته بودم برم بخوابم که دیدم یه پیغام اومد.اول مشخصات منو خواست بعدش خودشو معرفی کرد.که فهمیدم یه زنه.خلاصه شروع کردیم به صحبت و بیشتر با هم آشنا شدیم.یه خورده که گذشت گفت وب داری ببینمت؟گفتم آره و وب دادم و اونم عکسشو گذاشت.تعریف از خود نباشه من آدم خوش رویی هستم و قیافم مردونس و خیلیم به خودم میرسم.این خانومه که اسمش مژگان بود خیلی از ما خوشش اومد و خیلی ابراز علاقه کرد تا اینکه از همدیگه تلفن گرفتیم و قرار شد بعد از چت با هم صحبت کنیم که صدای همدیگرو بشنویم.آخرای حرفامون تو چت روم گفت که من شوهر دارم.گفتم موردی نداره؟یه وقت شر نشه برات؟ که گفت نه خیالت راحت باشه با چت کردنم مشکلی نداره.خلاصه از چت روم رفتیم بیرون و بهم زنگ زد.با هم صحبت کردیموخیلی ابراز علاقه کردو قرار شد که از طریق تلفن با هم در رابطه باشیم.چند روز به این منوال گذشت تا اینکه یه روز که خونه تنها بودمو بدم حشری شده بودم اس ام اس داد که می تونی چت کنی؟که گفتم آره.(راستش من خیلی آدمه داغی هستم و سکس رو خیلی دوست دارم ).منم لخته لخت بودمو رفتم پای چت روم و شروع کردیم به صحبت.وقتی وبه منو دید که بالا تنم لخته گفت چرا لختی؟گفتم آخه گرممه که یهو گفت بدنتو پشمای سینتو دوست دارم.من یه تکونی خوردمو یواش یواش مدل حرف زدنمون عوض شده رفت تو فاز سکس.به جایی رسید که دیدم دیگه نمی تونم تحمل کنمو بلند شدم وایستادم جلوی وب.مژگان وقتی کیر شق شدمو دید دیگه کلافه شدو شروع کرد به قربون صدقه رفتن کیرمو از پشت وب سینه هاشو میمالید.سرتونو درد نیارم جوری ارضا شدم که همه آبه کمرم یهو زد بیرون و پاچید رو کیبورد کامپیوترم.انقدر حشری بودم که دیگه برام مهم نبود کجا دارم ارضا میشمو همه آبمو خالی کردم.مژگانم کسش بد خیس شده بود اما نتونست لخت بشه و ارضا بشه چون شوهرش بیدار بوده و تو پذیرایی داشته فیلم میدیده.از اون روز به بعد حرفای ما فقط راجع به کیر و کسه همدیگه بود و من واقعا دوست داشتم بکنمش.تا حالا زنی به این حشری ندیده بودم.اما باور کنین اینکه شوهر داشت عذابم میداد.از یه طرف خیلی دوست داشتم به وصالش برسم اما از یه طرفه دیکه خیلی عذابه وجدان داشتم.اما بهش شک کرده بودم که تو چه جوری جرات میکنی در بودن شوهرت چت کنی که هر دفعه میگفت با چت کردنم مشکلی نداره و فکر میکنه دارم با زنا چت میکنم.هر روز بیشتر بهش وابسته میشدم و کار به جایی رسیده بود که وقتی که بچش می رفت مدرسه و تنها میشد زنگ میزد بهم که می خوام با صدات ارضا بشم.چندین بار پیش اومد که محل کارم بودم و مجبور میشدم برم تو دسشوییه شرکت که کسی صدامو نشنوه و قربون صدقش برم تا ارضا بشه.خیلی اذیت میشدم.باور کنین را به را تو محل کارم کیرم راست میشد.چند بار خواستم دوستیمونو به هم بزنم به این خاطر که شوهر داشت.اما وقتی صداشو میشنیدم منصرف میشدم.یه بار تو خیابون داشتم یه مسیری رو پیاده میرفتم که زنگ زد دیدم بد حشریه و می خواد ارضا بشه که منم باهاش همراهی کردمو ارضا شد.کیرم انقدر راست شده بود که چند تا خانم که از کنارم رد شدن بد زل میزدن به کیرم.خلاصه هر روزم شده بود حشری بازی و راستش داشتم گاییده میشدم.خیلی بهش میگفتم که کاشکی تو شوهر نداشتی تا می تونستم با خیاله راحت بکنمت که هی بهم می کفت سخت نگیر پدر دوروزه دنیا رو.تا اینکه یه روز سر کار بودم که بهم زنگ زدو گفت امشب میتونی بچتی؟گفتم آره.گفت حتما بیا یه کار واجب باهات دارم.خلاصه شب رفتمو گفتم مژگان بگو که از صبح فکرم مشغوله.گفت ایلیا اگر مردم بدونه و راضی باشه که با هم باشیم تو بازم عذابه وجدان داری؟گفتم مگه قراره که بدونه که با منی؟گفت اول جوابه منو بده.گفتم راستشو بخوای عاشقه سکس ام اف امم.گفت جدی میگی؟گفتم آره و خیلیم بهش فکر میکنم.گفت از روز اول مردم میدونسته و من با رضایته اونه که باهاتم.یهو انگار برق بهم وصل کردنو گفتم مژگان مرگه ایلیا راست میگی یا می خوای اینطوری بگی که عذابه وجدان نداشته باشم؟گفت به جان جفتمون راست میگم.اما اولا چون نمیشناختمت نگفتم که بیشتر بشناسمت.داشتم کسخل میشدم چون به آرزوم رسیده بودم.اما باور اینکه شوهرش خودش خواسته بوده که یه نفرو پیدا کنه خیلی برام سخت بود.مژگان گفت تو فکر باش یه برنامه بزاری بیای پیشه ما.یادم رفت بگم که مژگان عزیزم ساکن شهر شیرازه.راستش دیکه کلافگیم صد برابر شده بود و از طرفه دیگه واقعا خوشحال بودم.بعد از دو سه هفته یه مرخصیه 3 روزه گرفتمو رفتم شیراز.صبح رسیدمو بهش زنگ زدم که من رسیدم.آدرسو داد و گفت بیا که منتظرتم.منم یه دسته گل گرفتمو ماشین گرفتم که برم پیشش.اما در حد مرگ هیجان داشتم.قبل از اینکه برسم درو باز کرده بود و رفتم تو.خونشون ویلایی بود و وقتی وارد شدم دیدن تو راهرو وایساده.همدیگرو بغل کردیم و باور کنین صدای قلبه دوتامونو راحت میشد شنید.جفتمون عینه گچ سفید شده بودیم.خلاصه رفتیم تو و متوجه شدم که ما دوتا تنهاییم.گفتم شوهرت کجاس گفت بشین میگم.یه شربت آورد که بخورم که ازش خواستم اول اون بخوره بعد من.یه کم خورد که لیوان رژی شد بعد من خوردم که طعم رژش حشریم کرد.پیشم نشست و دستاشو گرفتم و گفتم شوهرت چرا نیست؟ گفت به من گفته می خوام اولین سکستونو تنها باشینو نهایته لذتو ببرین.بعدا با هم سکس خواهیم کرد.باور کنین اصلا نمی تونستم باور کنم.اما این عین واقعیت بود.خلاصه بعد از کلی صحبت رفتم تو صورت مژگان عزیزم و خیلی آروم لبامو گذاشتم رو لباش.لباش آتیش بودن و حرارتشون تمامه جسممو میسوزوند.بعد نشوندمش رو پام و شروع کردم به لب گرفتن.این خانم بینظیره.تا حالا زنی به این حشری ندیده بودم.کلی از هم لب گرفتیم.بعدش گفتم مژگان جان میشه یه دوش بگیرم؟چون شب تا صبح تو راه بودم خسته شدم.گفت آره عزیزم.دستمو گرفتو با لباس برد سمته حموم.خواستم لخت بشم که نذاشت گفت خودم لختت می کنم.رفت یکی از روسریاشو آورد و چشمامو بست.بعد شروع کرد لبامو میک زدن.باور کنین تو آسمونا بودم.بعد از لبام اساسی گردنمو لیسید و رفت تو سینم.بعد پیرهنمو درآوردو بعد شلوارمو.حالا من با یه شورت جلوش بودمو اونم داشت همه جامو میلیسید.در آخر خیلی آروم کیرمو از تو شورتم درآوردو وقتی دیدش شروع کرد به قربون صدقه رفتن.من داشتم میمردم.کیرمو اول کلی ماچ کردو آروم گذاشت تو دهنش.انگار گیرمو گذاشتن تو کوره داشت ذوب میشد.حالا من هنوز جلو در حموم سره پام.سرتونو درد نیارم حسابی جلو در حموم کیرمو خورد و گفت حالا تو منو لخت کن.منم چشم بسته شروع کردم به خوردن گردنشو بعد پیرهنشو درآوردمو بعد شلوار جینشو بعد شروع کردم به لیسیدن بدنش.بعد سوتینو شورتشو درآوردمو شروع کردم به لسیدن سینه هاش.سینه هاش واقعا خوشمزه بودن.تا تونستم خوردم.بعد رفتم سراغه کسش.خیسه آب بود.پاهاشو باز کردمو رفتم لای پاهاشو شروع به لیسیدن کردم.هرچی آب داشت خوردم و لیسیدم به حدی که جیق میزد.چشمامو باز کردو رفتیم تو حموم.منو شستو منم شستمشو دوباره شروع کرد به ساک زدن.باور کنین کیرم بد شق شده بود.از حموم اومدیم بیرون و همدیگرو خشک کردیمو رفتم لبه تخت نشستم اومد شروع کرد به ساک زدن.واقعا حرفه ای ساک میزد.فقط تو فیلما دیده بودم این مدلی کسی ساک بزنه.هر دوتامون بد ناله میکردیم.بعدش خوابوندمش لبه تختو اساسی کسشو خوردم.یه کسه بسیار تمیز.لبای کسش صورتی.خیلی خوشگل.جالبه که پشمه کسشو شوهرش صبح قبل از رسیدن من زده بود و کاملا صاف و تمیز بود.(باور کنین عین داستان راسته.خودمم هنوز تو کفم که شوهرش رضایت داده که زنشو بکنم).خلاصه بعد از خوردن کسش خواست که دراز بکشم خودش بشینه رو کیرم.دراز کشیدم و اومد روم خیلی آروم و رمانتیک آروم آروم کیرمو کرد تو کسش.وای ی ی ی ی ی ی که چقدر تنگ بود.الان که دارم این داستانو مینویسم بد راست کردم.کیرم که رفت توش جفتمون داشتیم سکته میکردیم.خلاصه شروع کرد به بالا و پایین کردن.همچین جیق میزدو ناله میکرد که دوست داشتم بمیرم.بعد بلند شدمو به حالت سگی خوابوندمشو از پشت گذاشتم تو کسشو شروع کردم به تلمبه زدن.تمامه بدنم خیس شده بود اما دوست نداشتم ارضا بشم.برگردوندمش طاق باز خوابید رفتم لای پاهاش دوباره گذاشتم تو کسشو میکردمو لب میگرفتم.عرقه صورتم میچیکید رو لباش اونم لیس میزدو میخورد.انقدر تلمبه زدم که دیدم کیرم میخواد بترکه.گفتم مژگان جونم آبم داره میاد گفت در بیار کار دارم.درآوردم اومد نشست پایین تخت و شروع کرد به ساک زدن.انقدر ساک زد که شروع کردم به داد زدن که داره میاد.زبونشو درآورد و منم یهو ارضا شدمو اونم هنوز داشت کیرمو میمالید.آبه خیلی زیادی ازم اومد و همشو ریختم رو زبونو دهنه مژگان عزیزم.یه مقدارشو خورد یه مقدارشم ریخت رو سینه هاش که با دستس مالید و انگشت کرد همه جای سینه هاش.ازش لب گرفتمو رو تخت رفتیم تو بغل هم.اینم بگم که شوهرش و بچش رفتن خونه مادر شوهرش که ما تنها باشیم.میدونم زیاد حرف زدم اما دوست داشتم داستانه عشقه منو مژگان جونمو با جزییات بدونین.من تا فردای اون روز پیشه عشقم بودم و 8 دست کردمش.با هم غذا خوردیم که دست پختش عالی بود.صبحانه خوردیم و شب تا صبح تو بغل هم با آرامشه کامل خوابیدیم.واقعا لذت بردم.مژگان همه جوره برام سنگه تموم گذاشت.منم باور کنین عاشقونه کردمش و با هم قرار گداشتیم که داستانه سکسمونو بزاریم تو سایت که همه بخوننو لذت ببرن.من هنوزم مژگانمو دارم و شوهرش هم از این بابت خوشحاله که هم هواشو دارم هم اساسی میکنمش.الان چند وقته که نتونستم برم شیراز و مژگان عزیزم سکس نداشته و قراره که به زودی برم پیشش.حتما داستانه جدیدمونو براتون خواهم نوشت.امیدوارم همه شما دوستان از زنگیتون لذت ببرین و همیشه شاد باشین.این دنیا خیلی زود گذره و باید تا میشه حال کرد.هیچ تضمینی به فردا نیست.شاد و سرحال و خندون باشین و لحظاتتون پر از سکس.نوشته ایلیا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *