سلام من یک دختر 21 ساله فوق العاده شهوتی هستم اما خیلی کم سکس میکنم چون واقعا کم پیش میاد که از کسی خوشم بیاد و سکس بدون عشق و حس هم برام غیر فابل هضمهدوست نداشتم خاطره شخصیمو بذارم اما با خوندن چند تا از این داستان ها فکر کردم بد نباشه که اینجوری ثبتش کنم من امیر(البته اسم اصلیش این نیست) اولین بار اردیهشت ماه سال 89 وقتی با یک اکیپ از بچه های پایه دانشگاه قرار گذاشتیم که بریم اردو دیدم و از همون اول بدجوری جذبش شدم البته کمتر دختری پیدا میشه که با دیدنش دیوونش نشهقدش 190 به بالا و هیکل توپر با چشمای روشن البته اینم بگم که من خودمم هیکلم خیلی خوبه و به هم میومدیم خلاصه اون روز کلی بهمون خوش گذشت و آخرا هم با هم صمیمی شده بودیم اما وقتی که تموم شد دیگه فکر نمیکردم بتونم ببینمش آخه تو دانشکده دیگه درس میخوندتا اینکه تقریبا 8 ماهه بعد اتفاقی تو فیس بوک دیدمش و فهمیدم که چه قدر دوست مشترک داریم اما به رو خودم نیاوردم تا اینکه یکی دو هفته بعد دیدم خودش درخواست دوستی فرستادو خیلی گرمو صمیمی رفتار کرد بعدم که دوستان مشترکمون لو رفته بودن به بهونه اینکه قرار بزاریم و اکیپی بریم بیرون شماره منو گرفت از همون شب اس ام اس دادن ما شروع شد و من در کمال ناباوری میدیدم که چه قدر اصرار میکرد که باهاشون برم بیرون اما همش خودمو گول میزدم و میگفتم از حد دوست عادی پیش نمیره و هیچ اتفاقی بینمون نمی افته هر چند روز به روز بیشتر عاشقش میشدم و غیر اون واقعا هیچ کسو نمیخواستم خلاصه بعد از چند بار بیرون رفتن و شب تولدم که ازم خواسته بود تنها همو ببینیم و واقعا سورپرایزم کرده بود از نگاهاش فهمیدم که اونم از من خوشش میاد نه فقط به عنوان دوست عادی تا اینکه شب عید نوروز 90 که از صبحش با هم اس بازی میکردیم یک دفه حشرمون زد بالا و رفتیم تو فاز حرفای سکسی وایییییییی جفتمون داغ شده بودیم هنوزم که یادش میفتم گر میگیره بدنم منم دلمو زده بودم به دریا و همپای اون میگفتم چند روزی همینجور به اس دادن گذشت تا اینکه گفت از سفر برگشته و دوست داره همو ببینیم منم که از خدا خواسته برای دیدنش لحظه شماری میکردم خلاصه با هم قرار گذاشتیم تو یک کافی شاپی که همیشه اونجا میرفتیم شهوت و عشق تو چشمامون موج میزد و محکم دستاشو گرفته بودمو فشار میدادم دوس داشتم کل انگشتاشو بکنم تو دهنمو بمکم وقتی اومدیم پایین و خداحافظی کردیم دنبالم اومد و نشست تو ماشینم و شروع کردیم به لب گرفتن با ولع لب همو میخوردیمو واقعا معرکه بوداحساس عشق و شهوت با هم1 تا به حال همچین چیزی تجربه نکرده بودمو دوس داشتم همونجا بمیذم از خوشی نرمو گرم و آتیشی.. بعدم قرار شد که فردای اون روز من برم خونه دوستش که رفته بود شهرشونو کلیدشو داده بود به اونفردا صبح که شد کلی به خودم رسیدمو یک ست مشکی پوشیدمو پیش به سوی بر آورده کردن آرزوی دیرینهوارد آپارتمان که شدم دیدم چشماش خون افتاده و فقط نگام میکنه منم با یک عشوه خاصی گفتم ببین ما رو به چه کارایی انداختی خیلی خوش اومدم رفت نشست رو مبل و گفت بلهخیلیم خوش اومدی دیگه طاقتم لبریز شده بود بدون معطلی رفتم سمتشو نشستم کنارشو لبامو گذاشتم رو لباش و با همه وجودمون شروع کردیم به خوردن لبای هم صدای نفسامون بلند شده بود و من انقدر حال میکردم که همه تنم بی حس شده بود رفتم نشستم رو پاهاش و همه سرو صورتشو میخوردمو هر از چند گاهی سرشو میاوردم بالا و نگاش میکردم اونم مانتو و شالمو در آوردو کم کم تو بغلش ولو شدم و دستامو دور گردنش حلقه کردم آروم بلوزمو از تنم در آورد و دستاشو از پایین آوردو عین بچه ها رو دو تا دستاش بلندم کردو برد طرف اتاق وقتی تو بغلش بودم چشمامو بسته بودمو به هیچ چیزی جز اون فکر نمیکردم که حس کردم گداشتم رو تخت خودشم اومد روم خوابید و باز شروع کردیم به خوردن لبای هم آروم از رو سوتین سینه هامو میمالید منم که حس نداشتم دکمه های پیرهنشو باز کنم به خودش اشاره کردمو اونم پیرهنشو در آورد بعدم سوتینمو باز کردو دو تا سینه هام افتادن بیرون صورتشو چسبوند به سینه هامو شروع کرد به خوردنشون منم محکم اونو به خودم فشار میدادم زیر لبم اسمشو صدا میزدم دستش رفت شمت شورتمو از رو شرتم کسمو که خیسه خیسی بود شروع کرد به مالوندنو تو چشام زل زده بود بعد آروم درش آوردو رفت پایین پاهامو باز کرد و سرشو چسبوند به کسم و شروع کرد به خوردن منم که تو حال خودم نبودم اون لحظه دستشو تو دهنم کرده بودمو میمکیدم بعد دوباره اومد بالا و از هم لب گرفتیم حالا نوبت اون بود خوابوندمشو رفتم سراغ کمربندش با هزار بدبختی بازش کردمو شلوار و شرتشو یک در کشیدم پایین و… واییی خدای من چی میدیدم یک کیره خوشگل و ناز و مامانی که عاشقش بودم و کلفتتتت گرفتم تو دستمو نگاش کردمو گفتم امییررررررررررر؟؟؟ چقد کلفته؟؟؟ گفت دوست داری؟ بدون که چیزی بگم گذاشتمش تو دهنمو دیگه نفهمیدم با اون کیرو تخم چه کردم میخوردم میلیسیدم میبوسیدمو قربون صدقش میرفتم حسابی که خوردمش رفتم نشستم رو شکمش پامو اوردم گذاشتم رو سینه هاشو آروم انگشتای پامو گذاشتم رو لباش اونم پاهامو گرفتو انگشتامو لیس میزد منم عین این جنده لاشی ها خنده های سکسی میکردمو حشری تر میشد دستشو گرفتم گداشتم رو سینه هام اونم میمالید بهش گفتم این بهتره یا توپ بسکت بال؟ اونم هی به به میکردو میگفت این اینبعد خوابوندم رو تخت و برم گردوندو دیدم دستش داره میره طرف کونم منم هیچی نگفتم کلا دوس دارم اونم شروع کرد با انگشتش سوراخ کونمو بازی دادن و آروم کرد تو منم که عاشق انگشت شدنم داشتم از لذت دیوونه میشدم و هی داد میزدم جوووون بیشترررر انگشت عشق من انگشت اونم که خندش گرفته بود یکی یکی انگشتاشو میکرد تو (بعدا بهم گفت که 4 تاش توش بوده)خلاصه وقتی ه خوب جا باز کرد منو به صورت 4 دستو پا خوابوندو آروم کرد تو کونم و یواش یواش فشار میداد اصلا باورم نمیشد که کیر به اون کلفتی تا دسته داشت میرفت تو کونم وقتی که دردم آروم شد داشت حال میداد و گفتم آهان حالا بکنننن بکن جوننننن به این میگن کیر اونم با م قدرت میزد اما بر خلاف انتطارم آبش زود اومد و ریختش تو دستمال آخه من دوس ندارم کسی بریزه تو کونم وفتی رفت دستشویی که خودشو بشوره اومدم پا شم که دوباره اومد و از پشت بغلم کردو دیدم بععععععععععله دوباره سیخه خلاصه دوباره خوابوندمو کلی با هم ور رفتیم امااین بار که خواست بذاره تو کونم چون گرمی از سرم افتاده بود دردم اومد و بهش گفتم در بیاره اونم گفت چشم و روم دراز بکش وقتی تو بغلش بودم حس کردم جیش دارم و وافعا ارضا شده بودم جفتمون بلند شدیم خودمونو بشوریم من تو دستشویی اون تو حموم وقتی اومدم بیرون دیدم هنوز نیومده بیرون و لباسامو پوشیدمو مشغول آرایش بودم که اومد بیرون و دوباره دستمو گرفت و رفتیم نشستیم رو همون مبل و از هم لب گرفتیم بعد آروم در گوشم گفت میخوری؟؟ منم که انگار کیر ندیده سریع رفتم پایین و حالا نخور کی بخور تا سوراخ کونشو لیس میزدم شاید باورتون نشه اما چیزی حدود 35 دقیقه داشتم براش میخوردم اما شده بود صحرای کربلا تا حدی که خودش گفت بسه دیگه نمیاد اما من دست بر دار نبودم عاقبت خوابیدم رو زمینو اون چند دفه تو دهنم تلمبه زد تا اومد آبشاین یکی از بهترین خاطره های سکسی زندگیم بود بعد از اون هم چند دفه با هم سکس داشتیم و هر بار بهتر از دفعه قبل هنوزم با هم کمو بیش رابطه داریم و اون هنوز عشقه زندگیمه دعا کنید که بهش برسم چون هیچ کس جز اونو نمیخوامنوشته روشنک
0 views
Date: November 25, 2018