سلام دوستان…امید وارم از دو مطلب قبلی (اولین باری که آبم امد و اولین رابطه جنسی من ) راضی با شید از تائید هاتون ممنونم…..امید وارم بتونم باز هم رضایت شماهارو فراهم کنم……..سکس پایان فکر وذکر منو به خودش مشغول کرده بود شاید باور نکنید دیدن یه عکس خانم بی حجاب منو تحریک میکرد…..یه روز با چند تا از دوستای خوانوادگیمون رفته بودیم پیک نیک هوای بهاری خیلی خوبی بود…هنوز بساط نهارو بپا نکرده بودیم که هوا ابری شد و بارون شدیدی شروع به رگبار زد طوری که تا وسائلمونو جمع کردیم همه لباسهامون خیس شده بود از جمله کسائی که باهمون بود زری دختر خانو م الف بود که دوسه سالی بود پدرش فوت کرده بود و بعد از اون هرجائی میرفتیم اونا هم باهامون میومدن……زری دختر خوبی بود و مرتب با شیطنتهاش همه رومی خندوند…در مجموع دختر شادی بود و حدودا 4سالی هم از من بزرگتر بود ولی چون جثه کوچکی داشت همه به چشم یه بچه بهش نگاه میکردن بالاخره تصمیم گرفتیم عطای پیک نیک را به لغاعش ببخشیم وبرگردیم خونه ما دور هم نهارمونو بخوریم ….همونطور که گفتم تقریبا هممون خیس شده بودیم تا اینکه رسیدیم خونه وهر کسی شروع به خشک کردن مو ها و لباسهاش میکرد ….منه کشته و مرده سکسم همش هواسم به زری بود…..بالاخره دل زدم به دریا ورفتم به زری پیشنهاد دادم اکه میخواد یه بلوز خودمو بهش بدم تا لباسهای خودش خشک بشه….اونم استقبال کرد و بطرف اتاق من رفتیم …از داخل کمد لباسم یه پیراهن سفید داشتم که یه کمی ازم بزرگ بود وهنوز نپوشیده بودمش ….ازم تشکر کرد و من از اتاق اومدم بیرون تا لباسشو عوض کنه….چند دقیقه بعدش برای اولین بار زری بدون مانتو دیدم…..روسری خیسشو سرش کرده بود واز اتاق بیرون اومد …..باور کنید این قیافه اینقد سکسی بود که به اندازه یه فیلم پورنو منو تحریک کرد…..رفتیم به جمع بقیه پیوستیم و سفره نهارو انداختیم….سر سفره من پایان هواسم به زری بود ودر عالم خیال اجزا ء بدنشو پیش خودم مجسم میکردم….این به حدی بود که توجه زری هم جلب شده بود ومرتب زیر چشمی منو میپائید….بعد از نهار مردها رفتن تو حیاط و بساط قلیون بپا کردن وخانومها هم مشغول جمع کردن سفره وشستن ظرفها شدن …زری هم که شیطنتش گل کرده بود منو صدا کرد وگفت بیا بریم تو اتاقت شطرنج بازی کنیم…منم از خدا خواسته قبول کردم وهمراه زری رفتیم تو اتاق من……داشتم بساط شطرنج و مهره هاشو جور میکردم که دیدم زری روسریشو انداخته دور گردنش ومو های لخت وخیس خوردشو داره هوا میده که خشک بشه….نمیدونم مهره های شطرنجو چه جوری چیدم چون پایان حواسم به زری بود…..چند دقیقه نگذشت که زری روی تخت من دراز کشید و گفت چه تخت راحتی…خوش به حالت…..داشتم منفجر میشدم ..کیرم داشت مثل یه چوب لباسی از زیر شلوارم بیرون میزد که یه مرتبه زری گفت میشه یه بالش دیگه بمن بدی ؟ من ناخود اگاه برای اجرای فرمان زری خانوم از جام بلند شدم که یه مرتبه من و زری متوجه دماغ پینوکیو تو شلوار م شدیم …به روی خودم نیوورم ورفتم از توکمد یه بالش آوردم دادم بهش…زری چشمشو از روی کیر من بر نمیداشت..که یه مرتبه اشاره کرد بهش و گفت این چرا اینجوری شده؟..من که داشتم از خجالت آب میشدم شونه هامو بالا انداختم و گفتم نمیای شطرنج؟….زری اشاره کرد بمن که بیام نزدیکش منم اطاعت کردم وبا همون وضعیت رفتم نزدیکش…..زری با انگشتش ضربه کوچیکی به کیرم زد وگفت چرا اینقد بزرگه؟..میزاری ببینمش؟ رفتم نزدیکش وباکنار کشیدن دستام عملا اجازه دادم …زری مثل اونائی که تاحالا کیر ندیدن از جاش بلند شد و لب تخت نشست و اروم کش شورت وزیر شلواریمو از اروی کیرم کنار زد …وبا تعجب داشت نگاش میکرد…بعداز کمی ورانداز با دوتا از انگشتاش گرفتشو یه کمی فشارش داد و گقت چرا انقد سفته….چند ثانیه ای بالا وپائین کیرمو نگاه میکرد که من کمرمو به جلو کشیدم وکیرمو نزدیک صورتش بردم…زری هیچ مقاومتی نکرد حتی یه کمی هم استقبال کرد واز نزدیک شروع به نگاه کردنشو بازی کردنش مشغول شد …بی اختیار کیرمو نز دیک تر بردم وهمینطور که تو دستاش بود به صورتش و گوشش وگردنش مالیدم…احساس کردم یه مرتبه زری رنگش قرمز شده ونفسهاش تند تند میزنه…..اینکارمو ادامه دادم ویه کمی هم سر کیرمو رو لباش مالیدم …. زری کاملا مثل آدمهای مست شده بود دستاش میلرزد ولباش در عین حال که بسته بود بهم می خورد …نمیدونم جی شد که منم دست از کم روئی برداشتم و گفتم منم میخوام مال تورو ببینم…یه نگاه تسلیم شده ای توچشمام کرد وبه در اتاق نگاه کرد تازه متوجه شده بودم که ممکنه یکی بیاد ….بهش پیشنهاد دادم بیا بریم تو کمد اگه کسی ام بیاد دیگه تو کمد نگاه نمیکنه….اینقدر هردو مون تحریک بودیم که نفهمیدیم چطوری رفتیم تو کمد …هر چند که کمد اتاقم خیلی بزرگ بود اما برای اینکار اصلا مناسب نبود ولی هیچ چاره ای نداشتیم …توی کمد زری همینطور که کیر منو تو دستاش گرفته بود گفت مگه نمی خوای توهم مال منو ببینی؟ منم از خدا خواسته شروع کردم به باز کردن دکمه شلوارش…خودشم کمک کرد تا نصفه های رونش کشید پائین ..نمیدونم شورت پاش بود یا باشلوارش در اومد …. دستمو وسط پاهاش بررم یه کمی موی نازک به دستم خورد …دستمو. جلوتر بردم دیدم خیسه خیسه……..توهمین موقه زری که سرتاپاش به لرزه افتاده بود کیر منو آورد نزدیک کسش وگفت مواظب که هستی؟؟؟منم که تجربه ای نداشتم با سر علامت مثبت دادمو کمرمو صاف کردم تا کیرم به کس زری نزردیک تر بشه …زری ته کیرمو تومشتش گرفته بود وبدون توجه بمن میمالید بالای کسش که کاملا خیس ولیز شده بود….دو سه دقیقه ای که گذشت دیدم چشمای زری گشاد شده وسرشو بی اختیار این طرف اون طرف میکنه اینکارش شدید تر شدید تر میشد تا اینکه یه مرتبه یه هوووووف بلد گفت و بی حرکت شرشو گذاشت رو شونه های من واینگار یه مرده بی حرکت شد فقط جند بار با فاصله های کوتاه یه کمی کیر منو که هنوز روی کسش بود تکون میداد ویه لرزه های کوچیکی میکرد…..اومدم کیرمو یه کم به وسط کسش بمالم که خودشو کشید کنار وگفت نمیتونم…..چند دقیه گذشت دکمه های بالائی پیرهنشو باز کرد واز تو سوتینش سینه هاشو در اوورد با اشاره گفت بیا بذار لای سینه هام ..منم با پایان وجودم اطاعت کردم زری سینه های کوچیک سفدشو با دوتا دستاش بهم فشار میداد تا شبیه یه سوراخ برای کیر من درست کنه با هر زحمتی بود کیرمو تنظیم کردم که مسیر لای سینه زری طی کنه باوجود اینکه هنوز آب کسش رو کیرم بود یه کمی آب دهنشو وسط سینه هاش مالید و انگشت کرد تا رون تر بشه منم که داشتم میترکیدم شروع به بالا وپائین کردن کیرم لای پستوناش کردم یکی دو دقیقه طول کشید که یه مرتبه آبم زد بیرون و پاشید بالی سینه هاشو وگردنشو حتی جونه هاشم خیس شد…اصلا فکر نمیکرد اینهمه آب بیاد ….کاملا بی حس شده بودم وتو عالم خاص خودم بودم که یه مرتبه زری دستی به رونام زد وگفت زودی باش تا کسی نیومده بریم بیرون….منم که نمدونستم چکار باید بکنم اشاره به سینه و گردنش کردم گفتم اینارو چه کار کنیم….رزی با بی حالی از جاش بلند شدواز تو قفسه پشت سر من یه دونه از زیر پیرهنی های منو برداشت وخودشو پاک کرد ویه کمی هم از آبای سر کیر من که مونده بود تمیز کرد از کمد پرید بیرون وشروع کرد به مرتب کردن خودش …الکی چندتا از مهره های شطرنجو جابجا کرد که صحنه بازی رو طبیعی کنه….لای پنجره هم کمی وا کرد وتا بقول خودش بو ی عرقمون بیرون بره…..با احتیاط از در اتاق بیرون رفت و خودشو به دسشوئی رسوند بعد از چند دقیقه برگشت ودر حالیکه گردن وسینه هاشو اینقدر با دستمال کا غذی پاک کرده بود که قرمز شده بود ….روسریشو پوشید و جلو صفحه شطرنج به علامت اینکه داریم بازی میکنیم دراز کشید ویه نیمه چرتی زد …یک ساعتی با هم حرف زدیم که یه مرتبه صدامون کرده بیاین بستنی بخورین……. نوشته وحید
0 views
Date: November 25, 2018