سلام من امیر حسین هستم و خیلی وقته میام سایت داستان سکسی ولی تازه عضو شدم. من حدودا هیکل تو پر و چهارشونه ای دارم ولی از قیافه ی خودم. یاد راضی نیستم . خاطره ای ک میخواستم بنویسم مربوط میشه به تعطیلات عید 92 که با داییم و پسر خاله داییم و دوست دخترش رفتیم شمال. من اصفهان زندگی میکنم ولی داییم و پسر خالش تهرانن. پسر خاله داییم که اسمش شهرامه یه دوست دختر داشت به اسم مهشید که دختره متولد هفتاد و دو بود و اونم دوتا خواهر داشت به اسمای سحر و گلسا که سحر متولد هفتاد و گلسا متولد هفتاد و هفته. پدر اینا چند سال پیش فوت کرده بود و مهشید و سحر با پسر خالم تو شرکت داییم کار میکردن و منم چون واسه دانشگاهم زیاد میرم تهران و میام همگی با هم رفیق بودیم. چند روز قبل از عید داییم اومد اصفهان یه سری به ما بزنه که مهشید با داییم تماس گرفت و گفت ما با مامانمون داریم میریم شمال و تو هم امیر حسین و شهرامو وردار بیار . خلاصه ما هم روز پنجم عید راه افتادیم سمت تهران و وقتی رسیدیم و شهرام منو دید گفت امیر تو خوراک گلسای و اگه ببینتت میکنتت. من مهشید و سحرو دیده بودم ولی گلسا رو ندیده بودم تا حالا ولی با سن کمش وصف کون و سینه هاشو و باحال بودنشو خیلی شنیده بودم. خلاصه ما هم قند تو دلمون آلاسکا شد و ساعت حدود ده و نیم یازده بود که راه افتادیم به سمت شمال . راستی یه چیزی یادم رفت بگم من به دوست دختر شهرام که مهشید بود میگفتم مامان. البته تا باشه از این مامانا . مهشید خیلی کون و سینه های تپل و نازی داشت البته سحر هم همینجور کلا سکسی رشد کرده بودن. ما ساعت حدود یک شب بود که رسیدیم و یه ویلای جدید گرفتیم چون اونا توی ویلای خالشون بودن و داییم گفت من دوست ندارم برم اونجا. خلاصه اونام ساعت حدود سه بود اومدن پیش ما و من تازه گلسا رو دیدم. اونم تا منو دید از شهرام راجبم پرسید از همون موقع از کنار من تکون نمیخورد. خداییش هرچی راجبش گفته بودن راست بود یه کون داشت اندازه دیش ماهواره و لبل و سینه های سکسیشم ک دیگه نگو . خلاصه ما سه تا پسر بودیم تو ویلا و مهشید و گلسا. . سحر نیومد و با مامانش اونشبو تو ویلای خالشون خوابیدن. اینم بگم که مامانشون ماهارو کاملا میشناخت چون یه فامیلی خیلی دوری هم داشتیم. خلاصه ما یه قلیون کشیدیم و چندتا پیک عرق خوردیم و داییم که از بعد از ظهر رانندگی کرده بود زود خوابید . حدود ساعت چهار صبح بود که ماهم قصد کردیم بخوابیم و داستان اصلی تازه شروع میشه. شهرام و مهشید گفتن ما تو اتاق میخوابیم و جای گلسا و امیرحسینم میندازیم بعل هم توی سالن. یهو همه زدن زیر خنده که گلسا گفت زهر مار امیر حسین مثل برادرم میمونه . خلاصه اونا رفتن تو اتاق و درو بستن ما هم خوابیدیم کنار هم ولی با کمی فاصله . داییم هم اونطرف تر خواب بود. بعد از پنج دقیقه سکوت یهو دیدم گلسا چسبید به من و دستشو انداخت رو شکمم . اولش شوکه شدم ولی بعد منم شروع کردم به نوازش موهاش . خیلی حال کرده بود و میگفت آخیش چقدر خوبه. یهو سرمو برگردوندم طرف صورتش که لبامو گرفت و دستمو گذاشت رو سینش. منم شروع کردم به خوردن لباش و مالوندن سینه هاش. بعد سینه هاشو در اورد از سوتین و منم داشتم میخوردم براش و اونم مدام میگفت آهان آهان آهان. بعد دیدم دستمو گرفت و گذاشت رو کسش و در گوشم میگفت من حلقویم پاره نمیشم نترس منم شروع کردم مالوندن کسش. یه کس تپل و بدون مو . در همین حین صداهای آه و اوه که از تو اتاق میومدم بیشتر شهوتیم کردو انگشتمو کردم تو کسش و میمالوندم. بعد گلسا برگشت و با دست کیر منو گرفت و مالوند به کونش یعنی بکن. منم به صورت ظربدری خوابیدم روش و شروع کردم به تلمبه زدن اونم هیچی نمیگفت تا اینکه برگشت و گفت پاشو بیا بین پاهام و بکن تو کسم . راستشو بخواین من میترسیدم بکنم تو کوسش واسه همین بهونه کردم که یهو بیدار میشه داییم ضایس.و دوباره شروع به تلمبه زدن کردم اونم داشت حال میکرد که گفت آبتو نریزی تو کونم گفتم باشه کم کم آبم داشت میومد که درش اوردم و ریختم رو پاهاش بعدش شروع کردم مالوندن سینه هاش و لب گرفتن که یهوشهرام درو باز کرد و ما تو یه لحظه ثابت شدیم و خودمونو زدیم به خواب. اونم یه پوزخند زد و گفت بچه ها خیلی ممنونم که فاصله قانونیو رعایت کردین. بعدش یه لیوان آب خورد و رفت تو اتاق. انگار کار اونام تموم شده بود . ماهم دوباره یه ذره نواز ش کردیم همدیگرو و خوابیدیم . از فردای اون روز هم هر فرصتی پیدا میکردیم لب میگرفتیم چون مامانش اینا هم اومده بودن توی ویلای ما و نمیشد کاری کرد. ببخشید اگه طولانی شد .نوشته امیر
0 views
Date: November 25, 2018