سلام من مهران هستم،نمیدونم که خاطره(رمان) قبلیم به اسم بگا رفتن یا نرفتن…1تا4رو خوندین یانه؟این خاطره رو میخوام کوتاه تر بنویسم پس اگه میخوان خوصوصیات رفتار وظاهری من وچند تا از ادمهای این داستان رو بدونین بهتره اون خاطره رو بخونید….قبل از هر چیز بگم اگه دنبال داستان که سه شماره میکشن پایین و دوتا تف فرو میکنن داخل هستین بهتره این خاطره رو نخونینعلی بچه محلمون بود،تو بچگی پدرش به رحمت خدا رفت..خونوادش به هزار بدبختی ولی با ابروداری تا حالا زندگیشون رو پیش بردن،من چون داداشام ووشو کار بودن رفتم طرف این رشته ولی علی رفت بوکس..یه شاگرد میکانیک بود ودیپلمش هم تو این رشته گرفت..من وچندتا ازرفقام بهش پول قرض دادیم تا تونست یه تعمیرگاه بزنه که خداروشکر کار وبارش گرفته..علی قد وهیکل نازی داره،قد 180،چهار شونه،هیکل هفت وبدن تیکه وعضله ای ولیییی صورتشبینی له شده،ابرو پاره شده،گوش شکسته(یه مدت کشتی هم میرفت)به اندازه کافی خوف داره حالا اضافه کنید یه بریدگی باجای بخیه که از زیر چشم شروع میشد وتازیر چونه ادامه داشت..هرکی میدید میگفت جای چاقوهست وکمترین جرم این مرده قتله،ولی این زخم به خاطر افتادن ازروی موتور بود…و ااااااما اخلاق این شازده پسر..تو یه جمله بگم برعکس صورتش علی یه بچه بود میون ادم بزرگهاهرچی من اهل عرق، ورق، سکس بودم اقا اهل نماز، روزه،هیات رفتن بود..عمرا از دهنش نمیشد فحش یا غیبت شنید انگار که نه انگار بچه جنوب شهره..باسه همین همه عاشق رفاقت با اون بودن،لاکردار انگار مهره مار داره،به واسطه من با منصور رفاقت کرد،اونم چه رفاقتی.. تا سر حد جونچند روزی بود که علی رو پا بند نبود،خیلی خوشحال بود..من ومنصور یه روز خفش کردیم واوردیمش تو مغازه تا بفهمیم اوضاع از چه قراره..دیدیم بععععععله اقا عاشق شدن،طوری از دختره حرف میزد که انگار یه فرشته هستش..نمیدونم چی شد که دلم شور افتاد و از شنیدن این خبر خوشحال نشدم،منصور رو کشیدم یه کناری..اونم مثل من بود،یکم که بیشتر باهاش حرف زدم متوجه شدم که ای دل غافل طرف دوست دخترشه، وبا اولین نگاه عاشقش شده وباهاش تریپ ازدواج گذاشته،ازهمه بدتر عزیز خانوم(مادرش)خبر نداره…اونم کی؟ علی که تو پایان عمرش به غیر از مامانش با هیچ زنه دیگه ای زیاد دهن به دهن نشده بود..دل شورمون بیجا نبود..علی ادم ساده ای بود(منظورم کسخل نیست)به همین خاطر طوری که بهش بر نخوره ازش خواستیم قبل از اینکه توقع بیشتری بین اون و دختره ایجاد بشه یه قرار ملاقات بین دختره وعزیز خانوم بزاره..قبول کرد، خیالمون راحت شد..عزیز ادم سرد وگرم چشیده ای بود،با یه نگاه عیار طرف میومد تو دستش..ارزو کردم که دختره ادم خوبی باشه تا حداقل این یکی ختم به خیر بشه….یه هفته بعد علی رو دوباره دیدم ولی این بار داغون داغونبردمش نمایشگاه مبلمان خودم،منصور هم که چند دهنه جلوتر فروشگاه لوازم خونگی داشت خبر کردم..پسره خراب خراب بود..از قرار دختره سنگ قلابش کرده بود،داشت دیوونه میشد،فکر میکرد که مقصر اونه،دلیل میاورد به خاطر بی پولیش،قیافش؛چه میدونم..بی پدریش میگفت کلی اه ناله میکرد..طریقه جداییش رو سوال کردیم،وقتی بهمون توضیح داد دیدم نقل این حرفها نیست، دختره قیچیش کرده ولی چون تا حالا دوست دختر نداشت اصلا به کتش نمیرفت که مقصر اون نیست،هی بهش میگفتیم اخه دادا،نوکرتم،فدات بشم توئ کی میخواستی دوست دختر بگیری قبل میومدی پیش ما که حداقل راهنمایت کنیم..خیر سرمون ما تواین راه چهار تا بیشتر از تو شرت وکاندوم پاره کردیم…اخه کدوم ادمی با اولین دوست دختر(یا دوست پسرش)تریپ ازدواج میزاره که تو گذاشتی؟ادم که با هردختری که بهش چند تا لبخند بزنه واز کار،اخلاقش تعریف کنه قصد ازدواجی نمیشه.. ولی گوشش بدهکار نبود که نبود..سوار ماشینم کردم که ببرمش خونه..وسط راه منصور بهم زنگ زد وازم خواست بدون اینکه علی بفهمه شماره دختره رو براش گیر بیارم..منم همون جا قرار استخر رو گذاشتم وبه هزار بدبختی تو رختکن از توی اس ها شماره دختره رو گیر اوردم…قبل از اینکه به منصور بدم از پرسیدم برای چی میخواد؟اونم گفت خیالت نباشه علاج این مرده پیش منه..فقط یه ماه وقت میخوام..دوسه هفته ازاین قضیه گذشت.علی دیگه ادم سابق نبود..خیلی اعتماد به نفسش کم شده بود..یه روز منصور اومد تو مغازم بهم گفت که یه تیکه آس تور زده،حیفش اومد تنهایی بزنه زمین به خاطر همین دوتا از رفقاش(پویان وحامد)ومیثم رو دعوت کرده…براق نگاش کردمو گفتماولا من ازسکس گروهی بیزارم(به خاطر کثافت کاریش) دوما ادم قحطی که میخوای این که میثم وانتی اشعال رو همراه خودت ببری؟سوما این همه ادم رو چه طوری میخوای ببری خونه؟فکر همسایه ها نیستی؟..من منصور ویه نفر دیگه یه خونه نقلی اجاره کرده بودیم برای چنین کارایی..منصور نگام کرد وگفتاولا که به تخمم.. دوما میثم رو برای دلقک بازیهاش میبرم..سوما همه دعوت ویلای پدرمن…با کلی زبون بازی راضیم کرد که فردا همراهش بیام..فردا صبح حامد اومد دنبالم،سوار ماشینش شدم پشت سرم هم میثم سوار ماشین پویان شد..خیالم راحت شد که این مرتیکه کنارم نیست..بعد از چند دقیقه منصور و دختره رو توراه دیدیم که جلوی ما داشت حرکت میکرد..منصور از اون بچه اعیونا بود،قد بلند،چشم سبز،وصورتی کاملا سفید و فوق الغاده سر زبون دار..باباش براش یه مغازه با پایان وسایل براش خریده بود..پویان وحامد هم از اون پولدارتر..همه ما تقریبا هم سن بودیم تقریبا 27یا28ساله..منصور از اون پسرهایی بود که دخترها کشته مردشون بودن،مخصوصا اگه ماشینت یه آئودیTT باشه..تو راه از زبون حامد شنیدم که دختره خبر نداره این یه سکس گروهیه..کلم داغ کرد..اخه منصور چنین شخصیتی نداشت..زنگ زدم بهش و ازش توضیح خواستم..با یه لحنی که دختره نفهمه ازم خواست که قفط یه ساعت بهش وقت بدم..منم نامردی نکردم ویه دل سیر فحشش دادم،بیچاره چون دختره پیشش بود چیزی نمیتونست بگه..نامرد میدونست اگه بفهمم برمیگردم به خاطر همین ازم خواست که ماشینم رو نیارم..قبول کردم هم میخواستم ببینم اخرش چی میشه وهم اینکه اگه مشکلی پیش اومد کنار منصور باشم..منصور رفت داخل ویلا وبعداز45دقیقه مارفتیم تو..وقتی داخل حال شدیم صدای داد بیداد از توی اتاق خواب میومد..از صدای ماشینها انگار فهمیده بود قضیه چیه..بعد از یه ربع ساکت شد،زبون منصور کار خودش روکرده بود..منصورلخت اومد بیرون با اشاره فهموند که اماده بشیم..که یه ان میثم پرید اومد جلو وبا حالت زار به منصور گفتآقا تو رو خدا میشه من اول برم؟منصور با حالت عصبیتو نکبت باید همه جا ابروی منو ببری؟فعلا بتمرگ وکف دستی بزنبعدش رفت تو اتاق…وقتی گفت کف دستی یاد یه چیزی افتادم،رو کردم به میثم وگفتمهی وانتی میشه سبک کف دستیتو برای اقایون تعریف کنی؟حامد وپویان هم که داشتن هاج و واج نگاهمون میکردن..میثم به حرف اومد و با ذوق وشوق شروع کرد به حرف زدن..سبکشم این جوری بود که یه طالبی رو میذاشت تو یخچال و وقتی که کمی خنک میشد یه سوراخ توش میکرد وکیرشو فرو میکرد داخل..باچنان اب تابی تعریف میکرد که انگار هسته اتم رو شکافته..از مزایاش میگفت که هم ارزونتره وهم در دسترستر..حامد وپویان هم داشتن از خنده رودل میشدن..تازه فهمیدن که طرف مقابلشون چه دلقکیه..باصدای خنده ما منصور دوباره از اتاق اومد بیرون..موضوع رو بهش گفتم اونم با خنده چند تا فحش خواهر مادری نثار میثم کرد وبه بقیه گفت که برن داخل…من لباس تنم بود وچند لحظه بعد رفتم داخل..به چارچوب در تکیه دادم وفقط نظاره گر بودم…حامد اروم خودشه به دختره نزدیک کرد ویه چیزی دم گوش دختره گفت.. دختره با یه کم دلخوری و عشوه زنانه گفتمگه چاره دیگه ای هم دارم؟حامد صداش رو نازک کرد گفتبله که دارین.اگه اراده کنین ما ازاتاق میریم بیرون،اصلا خوشمون نمیاد که لیدی همچون شما کنارمون حس ناراحتی کنن،ولی اگه بانو اجازه بدن انچنان ساعت خوش وپراز لذتی رو براشون فراهم میکنیم که خاطرش برای پایان عمر تو ذهنشون بمونه..با این حرف اروم لباشو به لب دختره چسبوند و وقتی که ازش جواب گرفت شروع کرد به لیسیدن وبوسیدن گردن ولاله گوشاش..باکمی فاصله منصور باسینه هاش ور میرفت..وبعدشم پویان شروع کرد لیسیدن کس وکون دختره..با چنان نظم وترتیبی این کار رو انجام میدادن که مشخص بود چندمین بارشونه..واماااا دختره..24یا25ساله،سفید عین برف ..از اونایی که بهشون دست میزدی لک میوفتادنسینه های اناری توپ که میخواستی شب تا صبح بذاری تو دهنت..ویه کس کون ناز و مامانی تمیز..وااااای به این میگن کس..کونش زیاد بزرگ نبود ولی خیلی خوش تراش بود..ولی از همه نازتر لباش بود…جوووووناین لبها فقط باسه ساک زدن اختراع شده بود..اساتید محترمحسابی دختره رو حشری کرده بودن داشت از حال میرفت..پویان اروم کیرشو گذاشت رو کس دختره.. یه نفس عمیق کشید وکمی چشاش خمار شد..گوشه لبش رو اروم گاز گرفت..پویان اروم کیرشو میزاشت دخل ولی همون وسطها سریع در میوورد..به حس آزار خاصی این کار رو میکرد..دختره داشت کلافه میشد واقعا محتاج کیر بود..از حرص دندوناشو بهم فشار میداد یه ان دیگه طاقتش طاق شده با صداتی بلند جیغ کشید،پویان که انگار منتظر این جیغ بود،با پایان قدرت کیرشو فشار داد داخل،با سرعت هرچه پایان تر شروع کرد به تلمبه زدن…دختره باز هم جیغ میکشید ولی نه از روی غضب بلکه ازروی هوس…داد میزد،فریاد میکشیدبییییشتر..ااااااه.. اااااخ…میخوااام،لعنتی محکمتر…بی شرف اشغااااالجررررررم بده.. پایان مردونگیت همیییینه بی عرضه..میدونستم این صداها منصور رو تا سرحد جنون پیش میبره..دختره رو به پهلو خوابوند،با یه دستش مو دختره رو گرفت با دست دیگش فکش رو…دهنش باز شد و تا دسته کیرشو فرو کرد تو دهنش..دختره اولش اروغ زد منصور خواست در بیاره ولی نذاشت انگار از خداش بود…وااای اون لبهای گوشتی..باتمام قدرتش ساک میزد کیررو تا خود تخما فرو میکرد تو دهنش با چنان لذتی این کار رو میکرد که انگار چیزی به این خوشمزگی تو دنیا وجود نداره..با کیر منصور تو دهنش بازی میکرد وخیلی سریع سرشو به چپ راست تکون میداد..منصور داشت دیوانه میشد..حالا نوبت حامد بود..اروم با سوراخ کون دختره داشت ور میرفت..یواش کیرشو گذاشت دم کونه دختره.. منصور و حامد سرعتشونو کم کردن..یواش یواش شروع کرد به عقب جلو کردن ..دختره محکم پلکاشو بهم فشار میداد..معلوم بود دردش اومده میخواست داد بزنه،ولی نمیتونست چون کیر منصور تا ته تو دهنش بود..یه صدای نفس بلند تو اتاق پیچید،انگار کیر پویان تا ته رفته بود داخل..هر سه خیلی هماهنگ دوباره شروع کردن به تلمبه زدن وسرعتشون رو بالا بردن..با چنان هماهنگی و ترتیبی این کار رو انجام میدادن که انگار بار صدمشونه..دختره تو فضا بود با پایان وجودش داشت از سکس لذت میبرد..صدایی شالاپ،شالاپ تو کل خونه پیچیده بود..صدای نفس نفس زدن سه تا مرد به همراه بوی عرق بدنشون..تو چشاشون،تو صداشون،توئ وجودشون شهوت موج میزد..چند بار جاشونو باهم عوض کردن..وقتی که دهنش ازاد میشد بایه صدایی که انگار داره از حال میره تقاضای کیر میکرد..نمیدونم تو اون وضعیت چند بار ارضا شد .تا اینکه اب همه یکی یکی شروع کرد به اومدن..عین یه ادمی که تو کویره وبه اب رسیده با ولع شروع کرد اب همه رو خوردن حتی به قطرهای که روی موکت افتاده بود رحم نمیکرد وبا انگشتش اونو از زمین جمع میکرد ومیخورد…توی اون لحظات چند بار خواستم بهشون اضافه بشم،ولی با دیدن این صحنه نظرم عوض شد..داشت از پایان سوراخهاش اب میچکید..برای من صحنه خوشایندی نبود و از نظر بهداشتی هم این جورسکسها هم خطرناک بود..همه ولو شدن روتخت..منصوردستت درد نکنه اکرم،بهترین سکس زندگیم بود،پویانوااای دختر تو عجب ساکی میزنی..حامد نفس نفس زنان انگار که ده کیلومتری رو دویدهپسر..کونش یه چیز دیگست..عمرا عشقی که من کردم شما نکردین…اکرم با خنده موزیانهیعنی چی؟تمام زورتون همین بود؟خجالت نمیکشین؟…با لحنی تحقیر امیزمردها هم مردهای قدیمپویان این اکرم خانوم تا کمر مارو نشکنه ول بکن نیست..لامصب عجب جنده لاشی ای بود..من که فقط داشتم تماشا میکردم حس پارگی بهم دست داده بود ولی خانوم هنوز جا داشتن متوجه یه اسم شدماکرماین همون اسم دوست دخترعلی بود..با اشاره از منصور خواهش کردم که بیاد تو حال..اونم اومد..میثم که تا اون موقع مثل بچه یتیمها داشت نگاه میکرد واز ترس اینکه کاری کنه که من یا منصور بدمون بیاد وباتیپا پرتش نکنیم بیرون یه گوشه ایستاده بود..وقتی دید که ما رفتیم با کله پرید رو کس وکون دختره…صدای قهقه از تو اتاق بلند شد ازقرار دلقک بازی اقل گل کرده بود..یه نگاه به منصور کردم وگفتم این یارو کیه؟ منصورها چیه؟طوری نگام نکن که انگار نفهمیدیدرست حدس زدی این همون دختری که داشت میشد خانم برادر من وتوتحویل بگیر ..مثل گچ سفید شدم گفتماحمق چه غلطی کردی،فکر کردی فیلم فریاد زیر آبه،اگه ازماشکایت کنه چی؟…نزاشت حرفم تموم بشه وبا عصبانیت زد به سینه من گفتزر اضافه نزن..فکر کردی چطوری راضی شد؟هااا؟وقتی ماشینا رو دید(لکسس،BMW X6)وبهش از وضع مالی شما گفتم راضی شد..داشت زیر کیر ما میمرد ولی چون ما رو داشته باشه ببین چه کار میکنه..بعد از علی با یه کارمند بانک روهم ریخت قصد ازدواجی شد..حالا هم که با من میپره..بیچاره فکر میکنه منو تورزده بود..باخندهبا این سرعتی که پیش میره فکر کنم سال دیگه مخ پسر بیل گیتس رو بزنه..تازه خبر نداری تو اتاق دوربین کار گذاشتم که به علی نشون بدم..اونقدرسریع میگفت که هیچ عکس العملی از خودم نشون ندادم..رفت تو اتاق. صدای فریادشو که سرمیثم داد میزد میشنیدم..رفتم دم اتاق،یه نگاه دیگه به اکرم انداختم..واقعا یه هرزه مادرزاد بود..تازه سر ذوق اومده بود..از میثم خواست که یه نیمکت که تو تراس بود رو بیاره واز حامد خواست یه اهنگ تند رقص امریکای لاتین بزاره..نیمکت رو اوردن وپویان رو روی نیمکت خوابوند..اهنگ جنیفر لوپز هم براش گذاشتن…شروع کرد لخت مادرزاد رقصیدن..اونم چه رقصی…انچنان کون ژله ایش رو تکون تکون میداد که نگو..پویان راست راست کرد…ایستاده پاهاشو گذاشت دو طرف نیمکت..اروم کیر پویان رو گذاشت تو کسش..دستاش هم رو سینه های پویان بود..وای صحنه که بعد از اون رو دیدم باور کردنی نبود،فک همه ما تا ناف اومد پایین..باچنان سرعتی کمرشو با اهنگ بالا پایین میکرد که هممون کفمون برید..پویان کم مونده بود که سکته بزنه…کیر که تا ته میرفت تو کسش شروع میکرد به چرخوندن…صدای ناز ااااااه اااوووف تو اتاق پیچیده بود..به غیر از میثم به همه یه حال داد..دیگه حوصلم سر رفته بود میدونستم تا چند دقیقه دیگه مراسم اب خوری دارن سوییچ رو از منصور گرفتم تا برم از بیرون نهار بخرم..بعد از یه ساعت برگشتم..همه ولو شده بودن و میثم داشت با اکرم ور میرفت…اصلا با اکرم هم کلام نشده بودم اونم توجهی بهم نمیکرد..بعدازظهر دوباره یه سکس داغ رو شروع کردن..وبعدشم خداحافظی..فرداش توی خونه من ومنصور علی رو دعوت کردیم،هنوز حالش خراب بود..شروع کردیم باهاش حرف زدن..بعد از کلی مقدمه چینی از اکرم بهش گفتیم واینکه چه جونوریه..باورش نمیشد..خدا خدا میکردیم که کار به فیلم نرسه..شروع کردم به نشون دادن فیلم..نز خجالت داشت اب میشد وروشو برگردوند ولی وقتی صدای اکرم روشناخت شروع کرد به نگاه کردن درست همون جایی که سه نفری داشتن میکردنش..خیلی عصبانی شد وبا فریاد به سمت منصور رفت..با حالت گریه زاری میگفت نامردا با دختره چه کار کردین،شما جای داداشام بودین.. با پایان این اوصاف فحش نمیداد(یعنی اصلا بلد نبود)اگه اونجا نبودم حتما دخل منصور رو میاورد به هزار بدبختی و به همراه چند تا مشت جلوی علی رو گرفتم ومنصور هم سریع زد جلو واونجایی که اکرم رو نیمکت داشت حال میداد رو اورد ….علی یخ شد،ساکت شد،صدایی خرد شدنش رو میشنیدم…اروم رفتیم نزدیکش ودلداریش دادیم..بهش گفتیم که لیاقتش خیلی بیشتر از اینهاست وبهتره اینبار حرف مارو گوش کنه وانتخاب همسر رو به عهده عزیز بزاره…بعد از نیم ساعت بدون اینکه یه کلام حرف بزنه خداحافظی کرد.. الان که این خاطره رو دارم مینویسم علی ازدواج کرده،با یه فرشته ای از جنس خودش(خیلی معذرت میخوام،ولی اصلا خوشم نمیاد که درمورد خوصیات خانومش تو این سایت چیزی بنویسم،امیدوارم به کسی بر نخوره)…تا الان هم هیچ وقت اون موضوع رو دیگه جلو روش بازگو نکردیم….واماااا اکرم خانوم..بعد از این داستان به طور ناشناس زنگ زدیم به خواستگار کارمند بانکی اکرم که از قضا پسر توپی بود که برادر وصلتتون مبارک باشه واین خانوم که دیشب پیش ما ورفقا بودن تو رختخواب یکسره ذکر خیر شما بود که چقدر عاشقته…ما هم گفتیم یه حال ناز به شما بدیمپپپپس پایان سوراخش رو براتون به بهترین نحو ممکنه اب بندی کردیم اونم چه جور ضمانتی…مشکلی هم پیش اومد زنگ بزن خودمون تیمی برطرف کنیم..حتی تو شب زفاف وتو حجله..ولی پسرک بیشعور به جای تشکر فحشمون داد و ازدواجشو با اکرم بهم زد..واقعا چه ادمهای ناسپاسی پیدا میشنبعد از این قضیه چند بار دیگه اون تیم سه نفره باهاش سکس کردن ولی این بار خانوم باهاشون حساب کرد…الان اکرم جون با اعتماد به نفس کامل سربالا،سینه جلو،کون عقب،دارن به شغل شریف وپردرامد جندگی،جاکشی و کس کشی میپردازن،واز این طریق تونستن مخ چندتا ازمردهای پول دار وشکم گنده رو بزنن وصاحب یک دستگاه206ویه اپارتمان به صورت مفت وبدون اجاره بشن،البته اجاره به صورت کالا به کالامحاسبه میشود..الان که بازار جهانی کلا خوابیده،اکرم به صورت اقصاط و چکی هم کار میکنن،واگر شما سه دست او و یا همکارانشون رو بگایید دست چهارم مجانی محاسبه میشود..از دیگر خدمات این گروه اقتصادی رابطه تنگاتنگ با اخوند محلمون برای داشتن اخرین مدل قبلتو وصییغه میباشد که درمکان وسر بار(منظور کس میباشد)قرائت میشود…جالب اینجاست که قرعه کشی هم دارن به این صورت که شما در حال تلمبه زدن ناگهان صدایی ازبلندگو میشنوید که میگویددنگ،دینگ،دونگ..شما کاربر خوش شانس توانستید هزارو یکمین تقه را بزنید،به همین خاطر شما برنده هزار دستگاه کاندوم کش سان قزوین با طمع کون شدید..دیگر شعار اکرم جون اینهبا اکرم هیچگاه در سفر بی پول نمیمانید،زیرا کس بانک اکرم یار همیشگی شماست…چند باری اکرم رو به خاطر گرون فروشی بردن تعزیرات کلی جریمش کردن..ولی الان نرخشون ازاده وبا قیمت نفت بالا پایین میشه،اونم کجاااا؟بورس نیویورک…از شوخی گذشته چند باری اکرم رو گاییدم..جاتون خالی خیلی با حال بود..معرفت داشت اگه خودش وقت نمیکرد یکی دیگه رو میفرستاد..با من تعاونی ویارانه ای حساب میکرد.. از معدود زنهایی بود که از کون دادن حال میکرد،شایدم نه،چون نقطه ضعف مردها رو میدونست اینطور خودشو نشون میداد..هیچی ساک زدن اکرم نمیشد..وکونش که یه دنیایی بود برای خودش..هر چند وقت میره خارج..لاکردار انگار اسمشو بد در کردن که دست زیاد نشه وگرنه درامدش زیاده..شایدم چند سال دیگه این جور جاها قانونی احداث بشن(منظورم خانه عفاف الان نیست)اینم از خاطره من..اسمم مهران با نام کاربرmm6113mmنظر میدم..این داستان واقعی بود و امیدوارم حرف منو قبول کنید وگرنه به چشم یه داستان ببینید وازش لذت ببرین…تمام اسمها جعلی هستن..امیدوارم که داستان قبلیم رو هم بخونیدنوشته مهران
0 views
Date: November 25, 2018