سر شب بدو،حال من شد خراببرفتم همی سوی میدان ابنه موها مرتب،نه اعصاب خوبنشستم کناری بسان یه چوببه ناگه بدیدم همی جنده لاشی ایسوی من همی زد،یک خنده ایهمی قمبلش بود، بسان یه توپشدش کیرمن، سختر از، سنگو چوببرفتم به پیشش چون بر قو بادجواب اکی را همان لحظه دادبگفتم همی جای خالی بودکف ان همی نرمو قالی بودبخندید با ان صدای ظریفبگفت لاغری، نیست من را حریفبگفتم درست است که من لاغرمسلاحم همی هست،چون یاورمبود طول ان بیشتر از یک وجبکه هر دختری را برد در عجببیامد سوی خانه با جانو دلشدم شادوخندان اندک خجلشدم داخل خانه با ان پریدراورد سریع مانتوو روسریمنم کندم از خود،شلوار جینزدم ان پری را سریع بر زمینگرفتم همی لب در ابتدانکردم به لب من همی اکتفالباس برش را زدودم چه زودنفهمید از کی لباسش نبوددوپستان اورا گرفتم به دستبگفتا یواش ،تا خود صبح هستیکی لیس بر این یکی گاز برانصدایش رسید تا به مازندرانکه ناگه بلند شدکردم به زیردر اورد سلاحم بسان یه شیرگرفتش بدستش چشانش گشادز قدو قوارش همی شاد شادکمی کرد بازی کمی ساک زددلم ضعف رفت،پشتم بر خاک زدشدش سفتو محکم، شدش داغ داغبخندیدو گفت، هست همچون چماقبگفتم که اکنون بیا زیر منکه اصرار دارد همی کیر منبگفت اندک اندک فشارم بدههمی تکه تکه خیارم بدهولی قبل ان مال من را بلیسبکن مال من را همی خیس خیسجهیدم در ان لحظه من بهر لیسزدم بر کسش پشت هم ماچو کیسزبانم بکردم درون کسشکشیدم ازماست یک دم رسششده بود کسش همچو رویای خیسخیار منم همچو یک ابلیسabelisبگفتم دگر وقت کس کردن استبه زیر چنارم همی مردن استبگفتا بمیران مرا ای جوانهمی مرگ خواهم ای مهرباننوک کیر خود را بمالیدمشهمی نرم کردم ،از او دمشفشاری بدادم نچندان به اویصدایی در امد ،از او،ای و اویبگفتا یواش در دارد شدیدهمی جنس کیرت بود از حدیددگرطاقتم از سر امد برونبه کردم تا ته، به جای برونتلمبه زدم با پایان توانصدایش رسید تا خود اسماندو پستان او همزمان در دهاندهان باز شد از همه کهکشانهمی گفت ایو همی گفت اههمی گفت مردم یواشتر بگاهکشیدم همی ان خیار از غلافبگفتا که درد داردم زیر نافبگفتم بخواهم تو کونت کنمدر این نصفه شب،نصفه جونت کنمبگفتا که کونم همی هست تنگبمیرم بزیرت سریعو قشنگبگفتم چنان گایمت حال کنیزحال خوش خوب،بال بال کنیبگفتا فقط زود،ارام بکنهمی اندک اندک، کیرت، جام بکندو لپ کونش را ز هم کرد بازهمی کیر من گشته بودش درازگذاشتم نوکش لای ان قاچ کونفشاری بدادم با حسو جوننمیرفت داخل زیاد تنگ بودطرف هم تو گویی در هنگ بودپریدم کمی از درون اتاقکرم را بیاوردم بر کیر داغبمالیدمو بعد بر کون اویچنان نرم گردید همچون لبویکمی کیر خود را فشار دادمیکمی جان و جون انتشار دادمیصدایش در امد بگفت جا بکنهمه قدوبالاش یکجا بکنبگفتم همی چشم امد بگیربگفتا بخواهم در این وقت کیرفشاری بدادم چنان ضربتیکه اصلا ندید با چنین فرمتیزمن بود کردن ز او بود دادگهی گوز میزد گهی گوزو بادز این حالتش لذتم گشت بیشتو گویی زنند بر همه جام نیشبه ناگه بیامد همی اب منپریدم یهو،این همی خواب من
0 views
Date: November 25, 2018