دانلود

سکس خشن دوجنسه

0 views
0%

سکس خشن دوجنسه

خودشون توی خاطرات سکسی شون مینویسم نیستم،اما بدنم بد نیست.چون شوهر خدابیامرزم همیشه توی سکس ازم تعریف میکرد.بریم سر اصل مطلب…
حدود ۱ سال میشه که همسرم فوت کرده و من به خاطر امرار معاش توی یکی از مراکز تعلیم رانندگی کار میکنم و به مردم آموزش رانندگی میدم.توی این یک سال با همه فشارهایی که روی من بابت مخارج زندگی اومده به تنها چیزی که فکر نکردم دوباره شوهر کردن بوده.صبح شده بود و خودمو اماده بیرون رفتن کردم…مثل همیشه بایه تیپ ساده و یه رژ لب خیلی کمرنگ.قسط های ماشین عقب افتاده بود و فکر و خیال ولم نمکرد.توی همین افکار بودم که یه صدای بلند منو به هودم اورد.باورم نمیشد که من از پشت زدم توی یه ماشین شاسی بلند.وااای دنیا روی سرم خراب شد.ساعت۶صبح،خیابون خلوت،هیچ کسی هم اون دور و بر نبود.با شرمندگی از ماشین اومدم بیرون.صاحب ماشین یه زن نسبتا خوش قیافه و امروزی بود.سلام کردم و با خجالت گفتم شرمنده
نمیدونم چی شد که این اتفاق افتاد.اون خانم هم که بعدأ فهمیدم اسمش میترا بود با یه لحن آرومی گفت:خانم محترم اگه الان جای ماشین یه آدم بود چیکار میکردی؟؟؟حالا بازم برو خدارو شکر کن خیلی اتفاق بدی نیفتاده.منم با سر حرفشو تایید کردم و به ماشین اون نگاه کردم که دیدم فقط سپر ش یه خورده از جا در اومده بود.دست اون خانم(میترا)رو گرفتم و با کلی معذرت خواهی بهش گفتم که مامور خبر نکنه.چون که اگه بیاد ماشین و شاید ببره پارکینگ و من توی خرج روزانه م میمونم.بهش گفتم من وضعیت مالی خوبی ندارم که الان خسارت شمارو بدم.اگر قبول میکنید بیمه ماشینم و گرو پیش شما بزارم تا هزینه شو جور کنم.شماره موبایل رو هم دادم تا اگر خواست تماس بگیره و بقیه ماجرا…
میترا هم قبول کرد و از هم خداحافظی کردیم.من تا عصر از فکرش درنیومدم و اعصابم داغون بود.
ساعت ۴ بود که داشتم میرفتم سمت خونه تا یه دوش بگیرم و یه خورده سرحال بشم که گوشیم زنگ خورد.جواب دادم.یه خانم بود.گفتم به جا نیاوردم.
گفت میترا هستم همونی که صبح تصادف کردی.با کلی احوال پرسی و معذرت خواهی دوباره گفتم در خدمتم.گفت زنگ زدم ببینم که پول خسارت و جور کردی یا نه.اگر نکردی به این آدرس بیا تا با هم یه صحبتی بکنیم تا یه راه حل بزارم جلو پات.من بهش گفتم که هنوز ناهار نخوردم.نزدیک خونه هستم.یه چیزی میخورم و خدمت میرسم.رسیدم خونه و یه دوش گرفتم و یه خورده اعصابم آروم شد.یه چیزی هم واسه ناهار که چه عرض کنم عصرونه هم خوردم و ساعت شده بود ۶ عصر.
آدرسشو واسم sms کرده بود.خونه ش سمت اریاشهر بود.خیلی بالاشهر نبود ولی در مقابل منطقه ما بالاشهر حساب میشد.تا ادرسشو پیداکردم ساعت شده بود۷.ماشین و پارک کردم و یه خورده به خودم رسیدم.حس کردم به خودم برسم شاید بهتر باشه و فکر نکنه با یه ادم بیکلاس طرفه.رژلب و پر رنگتر کردم و یه عطر یادگاری که همسرم واسم خریده بود و زدم و رفتم دم خونه.زنگ زدم و سلام کردم و گفت بیا بالا.یه خونه خیلی باکلاس بود که معلوم بود نوسازه و خیلی شیک ساخته بودن.با آسانسور رفتم طبقه ۴.درب واحد و زدم.وقتی در باز شد باورم نشد که اون خانم همون میترا صبح باشه که من باهاش تصادف کردم.یه دامن کوتاه پوشیده بود و یه پیرهن توری که از زیر همه چیزاش معلوم بود.یه خورده ترسیده بودم.با خودم گفتم آخه چه دلیلی داره که توی اولین برخوردمون با این تیپ بیاد جلوم؟؟؟
مکس کردم و داخل نرفتم.بهم گفت چرا تشریف نمیارید داخل؟؟من هم با دستپاچگی گفتم نه مزاحم نمیشم فکر کنم مهمون دارید بعدأ میام.گفت بفرمایید داخل،غیر از منو خودت هیچکس اینجا نیست.با دلهره رفتم داخل که دیدم وای چه خونه و زندگی داره.محو تماشای خونه بودم که دستمو گرفت و گفت لطفا راحت باشید.من هم روی مبل نشستم و گیج بودم که خودشو نگاه کنم یا خونه شو؟محو تماشای خونه بودم که گفت چی میل دارید.گفتم زحمت نکشید من زود میرم.گفت مریم خانم شما که تازه اومدین.شام در خدمت شما هستم.
من دیگه خیلی خجالت میکشیدم.اتفاق صبح و مهمون نوازی شب واقعآ برام قابل توجیح نبود.خلاصه به هر شکلی که بود خودم و با شرایط سازگار کردم و دعوت شام و قبول کردم.به خاطر اینکه راحت باشم و عرق نکنم ویه کمکی هم به میترا خانم کرده باشم مانتومو با روسریمو دراوردم گفتم به شرطی که منم کمکتون بکنم.اونم قبول کرد.
میترا بهم گفت واسه شروع شربت میخوری یا قهوه؟منم گفتم اگه زحمت نمیشه قهوه،رفت توی آشپزخونه که بساط پذیرایی رو آماده کنه من زیر چشم هیکلشو دید میزدم و پیش خودم میگفتم که با این سن و سال چقدر خوب و سکسی مونده.باسنش توی اون دامن تنگ خیلی قشنگ ایستاده بود و دلبری میکرد.ولی من اصلأ توی اون حال و هوایی که فکر میکنید نبودم و فکرم مشغول این بود که یعنی میخواد چه راهی پیش پام بزاره بابت تصادف صبح.توی خودم بودم که دیدم یکی گفت مریم خانم میشه یه لحظه به من کمک کنی؟منم گفتم حتما،و رفتم پیش میترا
که دیدم یه لیوان از دستش افتاده و شکسته و خم شده بود که جمعشون کنه.
وقتی میترا رو از پشت دیدم قلبم به طپش افتاد…
اون خم شده بود و دامنش رفته بود بالا،در حالی که شرتم پاش نبود.من و دید که وایستادم و بهش نگاه میکنم با لبخند بهم گفت:چیو دید میزنی خانوم؟؟
منم که هول شده بودم با دستپاچگی گفتم هیچی و خم شدم که کمکش کنم.همین که داشتم جمع میکردم یه تیکه از اون شیشه شکسته های لیوان رفت توی دستم و خون اومد.یهو گفتم آآآخ…
که میترا خانم اومد و گفت وای شرمنده،چقدر امروز اتفاق واسمون میفته.من و سریع بلند کرد و برد روی میز ناهار خوری و رفت تا چسب زخم بیاره.چسب رو گذاشت روی انگشتم و از من بابت اتفاق پیش اومده معذرت خواهی کرد.روبروی هم نشسته بودیم و با هم حرف میزدیم.دستامو ول نمیکرد و همش میمالید.بهم گفت که از شوهرش طلاق گرفته و با وضع مالی خوبی که داره ازدواج نکرده و سرپوش روی نیازهاش گذاشته…
منم گفتم تو به این خوشگلی و خوش هیکلی حیف نیست که تنها بمونی؟؟
در جواب بهم گفت که تو خودت چرا تنهایی؟منم گفتم که دوست دارم ازدواج کنم ولی فکر میکنم که به اون خدابیامرز (شوهرم)دارم خیانت میکنم.الان یکسال گذشته و فکر میکنم زود باشه واسه ازدواج…
میترا بهم یه جوری میخواست حالی کنه که هیچ عیبی نداره و هرکس باید به فکر نیاز خودش باشه.توی همین حال و هوا بودیم که حس کردم کف دستم داغ شده…
نگاه کردم و دیدم که دستم و گذاشته زیر دامنش،روی رونهای سفیدش.خواستم دستمو بکشم که بهم گفت:تو الان احساس نمیکنی که یکی از نیازهای اصلی زندگیت رو براورده نمیکنی؟؟
منم که تازه دوزاریم افتاده بود با یه خجالت خاصی بهش گفتم:آخ گفتی…
ولی میترا جان نمیشه توی خیابون راه بری و به کسی بگی که من نیاز دارم…
اینو که گفتم میترا لباشو روی لبام گذاشت و گفت مگه من مردم که تو کمبود داشته باشی…
لبهاش رو روی لبام گذاشته بود و منم توی یه عمل انجام شده قرار گرفته بودم.داغ کرده بودم.بعد از حدود یکسال دوباره تنم داغ شده بود.اما این بار نه با جنس مخالف بلکه با همجنس خودم.
لبام خیس شده بود و خشکم زده بود.دستم و برد و لای پاهاش سفت گرفت…دل و زدم به دریا…گفتم بخاطر خسارت ماشینش و ارضاء نشدن خودم بعد از این همه وقت با یه تیر دو نشوم میزنم.و باهاش همراهی کردم…
زبونش و توی دهنم میچرخوند و منم همین کار و میکردم.از زیر دامن جرأت پیدا کردم و دستم و به کسش میمالیدم.
کسش صاف صاف بود.معلوم بود حموم بوده و با برنامه قبلی منو کشونده خونش.منم با اینکه جا خورده بودم ولی داشتم لذت میبردم.میترا گفت که دوست داری اتاق خوابم و ببینی؟منم گفتم با کمال میل…وارد اتاق خوابش شدم و احساسم به میترا بیشتر شد.اونقدر که عکسهای سکسی روی دیوار زیبا بودن،هر کسی که وارد اون اتاق میشد پاهاش سست میشد.میترا منو برد روی تخت و تیشرتم و دراورد.پیرهن توری خودشو هم دراورد.لبهاشو دوباره به لبام نزدیک کردو با ولع تمام به خوردن همدیگه مشغول شدیم.بوی لذت بخشی میداد.صورت و بدن زیبایی داشت.هیچوقت فکر نمیکردم که از همجنس خودم تا این اندازه خوشم بیاد.سوتینم و باز کرد و با زبونش نوک سینه منو لیس میزد.توی یه دنیا دیگه بودم.میترا حرف نمیزد…فقط بهم لذت میداد…
انگشتش و کرد توی دهنم و خیسش کرد و گذاشت روی اون یکی سینه م و میمالید.دلم میخواست داد بزنم.سرشو محکم با دستام فشار میدادم.عالی میخوردشون.زبون میکشید روی شکمم و میومد پایین…دکمه های شلوارمو واسش باز کردم تا راحت واسم دربیاره.شلوارم کشید پایین و از روی شرت با استادی خاصی کسم و تحریک میکرد.
حشری شده بودم…
دیوانه وار دلم میخواست فریاد بزنم…
خیلی وقت میشد که با کسی هم آغوشی نکرده بودم…شرتم و با زبونش خیس کرده بود…
با دستاش به آرومی شرتم و کشید پایین.
اب کسم راه افتاده بود…
خیس خیس کرده بودم خودمو…
میترا با حالت مستی از شهوت زیاد بهم گفت که عجب کوسی داری مریم جان.من در عجبم که چرا این
کوس یکساله بیکار مونده.اینو گفت و سرش و کرد لای پام و
به لیس زد ن مشغول شد.وقتی لیس میزد از شهوت زیاد جیغ میزدم و بهش میگفتم که بخوررررش بخورررررش میترا جون
همش مال تو.زبونشو توی سوراخ کوسم میکرد و بیرون میاورد که من و میکشت و زنده میکرد.حدود دودقیقه میشد که کوسم توی دهنش بالا پایین میشد که با بیحالی گفتم دارم میشم که گفت قربون شدنت بشم من و توی یک لحظه تمام دست و پام شل شد و آبم توی دهن میترا ریخته شد و بیحال افتادم.
میترا گفت اگه حال داری یه حالم به ما بده خانوم.منم با تمام وجودم گفتم به روی چشم.دامنش و کشیدم پایین و لخت لختش کردم و افتام روی سینه هاشو تا حسابی بهش حال بدم.دیگه خجالت نمیکشیدم.انگار که خیلی وقته همدیگه رو میشناسیم.سینه هاشو لیس میزدم و زیر لب آه آه میکرد.همزمان واسش با دستام کوسش و میمالیدم.خیس خیس بود.اونقدرخیس که دست لیز میخورد.
با انگشتم داخل کوسش میکردم و جیغ های لذت بخشش بیشتر میشد.اومدم پایین و با زبونم واسش لیس میزدم.
دوباره حشری شده بودم…
به حالت 69 شدیم و دوباره شروع به لیس زدن همدیگه کردیم.اینبار سوراخ کونم و لیس میزد و فریاد میزدم بکن بکن بکن …با انگشتش توی کونم میکرد و کوسم و لیس میزد.توی ابرها بودم.مست شهوت شده بودم.تمام غمها و بی کسی هام از یادم رفته بود که دیدم داره میلرزه با آه و ناله داد میزنه که بخور بخور داره آبم میاد.و من هم سریعتر براش ساک میزدم که آبش صورتم خیس کرد و منم با ارضا شدن اون دوباره آبم اومد و بیحال روی هم افتادیم…
چقدر حال خوبی بود.بعد چند دقیقه که حالمون جا اومد بهم گفت که بابت سکس ازت ممنونم.خیلی بهم حال داد.امیدوارم که به تو هم خوش گذشته باشه.منم سرم و به علامت رضایت تکون دادم و گفتم که من هم ممنونم بابت این همه لطفی که به من داشتی و من و غافلگیر کردی.خندید و گفت که بابت ماشین ناراحت نباش.دیگه حساب بی حساب شدیم.ولی دوست دارم که بیشتر پیشم بیای و بیشتر باهم باشیم.منم قبول کردم و تا صبح پیشش موندم اصلا نخوابیدیم وتا میتونستیم عقده هامون و خالی کردیم و تا الان که نزدیک به دوسال میشه هنوز از همدیگه لذت میبریم.
و از اینکه یه شریک سکسی مطمئن پیدا کردم خیلی خوشحالم.
امیدوازم که از خاطره سکسیم لذت برده باشین.
ببخشد که طولانی شد.خواستم دقیق همه رو گفته باشم…..

Date: January 6, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *