چشمام اون چیزی را که میدیدن باور نمیکردند. این شاید تنها جملهای باشه که به وسیلهی اون بتونم حالتمو توصیف کنم. خواهرم فرناز با دوست صمیمی من در حال قدم زدن به سمت خونمون بودن. از حالتشون بیشتر به نظر میومد که حرفهای رومانتیک به هم میزنند و تنها چیزی از رفتارهایشان دریافت نمیشد دقیقا همون چیزی بود که من انتظار داشتم. فرناز در حال قهقهه زدن بود و مهرشاد هم مثل همیشه با یه حالتی که ناشی از شوخطبعیش بود، لبخندی به لب داشت. معلوم بود مهرشاد در حال مخزنی از خواهرمه. فرناز یه شلوار جین تنگ پوشیده بود با چکمههای قهوهای. پالتوی کرمی تنش بود که دکمههاشو باز کرده بود و زیرش یه لباس یقهاسکی و مشکی پوشیده بود. فرم شلوارش به نوعی بود که با حرکت رونهاش که از جلو معلوم بود، شهوت مختصری برای مردا ایجاد میکرد. مهرشادم همون تیپی را داشت که دو ساعت پیش توی مدرسه ازش دیده بودم. از حرکات سریع و لرزونش معلوم بود سردشه. فرناز همونطور که داشت میخندید کلیدو توی قفل در انداخت و با مهرشاد وارد خونه شدن. هنوز درست ماجرا را نفهمیده بودم. چه دلیلی داشت که خواهرم اینقدر خودشو به مهرشاد که ۶ سال ازش کوچکتره نزدیک کرده بود. پدر و مادرم خونه نبودن و خواهرم میدونست که من زود بر نمیگردم خونه. با پایان این اوصاف فکر کنم تنها احتمالی که باقی میموند بعیدترین احتمال بود فرناز و مهرشاد میخواستن با همدیگه یه صفایی بکنن.خب. بذارین بعد از این مقدمه خودمو معرفی بکنم. من قبلا توی این سایت یه داستان نوشته بودم که با توجه به رابطه این داستان با اون لینکشو میذارم. ماجرا اینه که من و مهرشاد دو تا از شاگردهای مدرسهی علامه حلی(تیزهوشان) بودیم. داستان قبلی از این قرار بود که من با مادر مهرشاد توی ۱۶ سالگی اولین سکسم را تجربه کردم. بعد از اون سکس خیلی کمتر خونشون رفتم. دوست نداشتم چشم تو چشم مامانش بشم. مامانشم اینو فهمیده بود. میدونست دچار عذاب وجدان شدم. میخواست آرومم کنه. این بود که از طریق ایمیل کلی با هم مکاتبه کردیم. خیلی سعی میکرد آرومم کنه و بهم بفهمونه اصلا کارمون اشکالی نداشته. اما بعد از مدتی فهمید که مشکل من دو قسمت داره. اولی اینکه هنوز حس شهوت وحشتناکی نسبت بهش دارم، دومی اینکه نمیتونم از حس عذاب وجدانم رهایی پیدا کنم. این شد که قرار گذاشتیم هر یک یا دو ماه با هم سکس داشته باشیم. اون بینظیر بود و همیشه به بهترین شکل منو ارضا میکرد ولی همیشه یه مشکل وجود داشت و اونم همون حس عذاب وجدان بود. سخت میتونستم توی صورت مهرشاد نگاه کنم. در مجموع تا اواسط سال سوم دبیرستان که این داستان مربوط به اون موقعه فقط ۶ بار با مادر مهرشاد سکس داشتم.این اون داستان ( سکس من با مادر دوستم) بود که بد نیست بخونیدش.با اینکه ارزشی برای دوستایی که میان فحش میدن قائل نیستم ولی چند تا نکته میخوام بگم اول اینکه هیچ الزامی نداره یه دانشآموز تیزهوش متنش غلط املایی نداشته باشه. خوشحالم که املای صحیح مبهوت را فهمیدم و ازتون تشکر میکنم. دوم اینکه داستانی که تعریف کردم واقعی بود اما یه سری تخیلات سایت داستان سکسی قاطیش کرده بودم. به این توی اصطلاح میگن بار دراماتیک دادن به نوشته. دلیلش هم اینه که احساسات خودمو بتونم منتقل کنم. به وضوح من توی ۱۶ سالگی اینقدر خوب نتونستم مادر مهرشادو بکنم ولی باید نوعی داستانو تعریف کرد که حس خودمو توی لحظات کردنش القا کنم.حالا با این مقدمه به داستان خواهرم فرناز با مهرشاد برگردیم. اون موقع من و مهرشاد سال سوم دبیرستان بودیم. من چون المپیاد میخوندم معمولا تا ساعت۶-۷ مدرسه میموندم تا درس بخونم و دیر میومدم خونه. خواهرم فرناز ۶ سال از من بزرگتر بود و دانشجوی سال پنجم پزشکی دانشگاه ایران. چهرهی فوقالعاده خوشگلی داشت. موهای مشکی و چشمای درشت سبز. بعد از ورود به دانشگاه چشما و دماغشو عمل کرد و این زیباییشو دو چندان کرده بود. دیگه اون عینک چشمای قشنگشو نمیپوشوند. لبهای درشت و جذابی داشت و باعث میشد رویای بوسیدن لبهاش ذهن همه را درگیر کنه. هیکلش هم واقعا عالی بود. قدش ۱۷۲ بود و لاغر بود. اما لاغریش فرم هیکلو نه تنها ازش نگرفته بود که اتفاقا انحناهای بدنشو بیشتر نمایان میکرد. سینههای بزرگی نداشت ولی باسنش معرکه بود. باسنی که همیشه کاری میکرد که شلواراش اذیتش کنن. معمولا افرادی که باسنشون بزرگه، اگه لاغر باشن رونهای خوشفرمی دارن. خواهر منم همینطور بود. رونهای توپر و گوشتیش با شلوارهای جین تنگی که میپوشید واقعا بینظیر بود. در کنار این نعمتهای خدادادی فرناز خیلی به اینکه جذاب باشه توجه داشت. غذا خوردنش برنامه داشت. اگه میدید داره اضافه وزن پیدا میکنه ورزش میکرد و اینکه همیشه سکسیترین لباسا را میپوشید. هر سال تابستونا که یه کشور اروپایی میرفت فقط ۲۰ تا ست از بهترین ستهای سوتین و شرت ویکتوریا سکرت را میخرید و توی سال همش از اون شرتا میپوشید. از اونجایی که هیچوقت رابطهی عاطفی چندان عمیقی با هم نداشتیم برای همین یه کم حس شهوت به خواهرم داشتم. فرناز از همون سال اول دانشگاه با یه پسر به نام علی، که بچهی یکی از پزشکای معروف تهران بود، دوست شده بود. دوستیشون خیلی نزدیک بود و چون مادر و پدر من مشکلی نداشتن با هم سکس هم داشتن. بعد از مدتی میشد که علی بیاد خونهی ما و شب هم با فرناز بخوابن(و احتمالا سکس داشته باشن). من خیلی با علی دوستم و واقعا پسر خیلی خوبیه. جدی جدی عاشق فرناز بود. اما چند ماه پیش یه کم رابطهشون با هم بد شده بود. منم که واقعا دلم نمیخواست رابطهشون به هم بخوره مدام باهاشون حرف میزدم تا فرناز لو داد که علی بهش خیانت کرده، اونم با یکی از دوستای فرناز. ماجرا این شکلی بوده که علی و دوست فرناز توی یه پارتی بودن و علی مست میکنه یه کم. دوست خواهرم که به شدت به خواهرم حسودی میکنه میره واسش عشوهگری میکنه و شبش با هم سکس میکنن. دوست فرناز فردای اون روز میره خودش این موضوعو به فرناز میگه و فرناز تصمیم میگیره رابطه را قطع کنه. حالا دو سه ماهه که علی داره منتکشی فرنازو میکنه و فرناز قبول نمیکنه.اما برگردیم به خود داستانی که میخواستم تعریف کنم. همونطور که گفتم خواهرم و مهرشاد با هم رفتن داخل خونمون. ساعت حدودای ۴ بود و من چون اون روز مدرسه کتابخونه را زودتر تعطیل کرده بود زودتر اومده بودم خونه. توی کوچه بودم که صحنهی بگو بخند فرناز و مهرشادو دیدم. همونجا خشکم زده بود. در همون حال بودم که دیدم موبایلم زنگ میزنه. فرناز بود. گوشیو برداشتم و بعد سلام و احوالپرسی فرناز پرسید فربد تو کی بر میگردی خونه؟گفتم نمیدونم. معلوم نیست.گفت اوکی. درستو بخون. بوس. خدافظ.خدافظی کردیم. جدا نمیدونستم جواب سوالشو چی بدم. مردد مونده بودم که چی کار کنم. برم خونه یا برم بیرون. خونه رفتنم که احتمالا باید مخفی میبود ولی میتونستم کاری نداشته باشم باهاشون و برم پارک. حتی هنوز نمیدونستم برنامهی فرناز و مهرشاد چی میخواد باشه و همین حس کنجکاویم باعث شد که خونه رفتنو انتخاب کنم. خونمون حالت آپارتمانی داشت. وارد شدم. پشت در واحد خودمون که رسیدم دیدم صدای آهنگ بلند میاد. فهمیدم درو باز کنم اگه کسی نبینه از صداش متوجه نمیشه. درو باز کردم و داخل شدم. ماهواره روشن بود و داشت آهنگ پخش میشد. درست یادم نمیاد چه آهنگی بود. فکر کنم مال منصور بود. یه نگاهی به هال خونمون انداختم و دیدم که مهرشاد روی مبل نشسته و خواهرم مشغول تعویض لباسهاشه. قبل از اومدن من پالتو و لباس کرکی زیرش را در آورده بود. الآن یه تاپ سفید تنش بود. تاپش نازک بود و راحت میشد از زیرش بندهای سوتین سبز رنگشو دید. شلوار جین چسبون و چکمهش هنوز پاش بود. رفت از روی میز بطری ودکا را آورد و با نوشیدنی کنارش مخلوط کرد و یه لیوان واسه خودش، یکی هم واسه مهرشاد پر کرد. در حالی که لیوان دستش بود به مهرشاد یه اشارهی مختصری کرد تا بلند شه و با هم برقصن. مهرشاد خیلی مظلوم و حرف گوشکنتر مهرشادی بود که من میشناختم. خیلی ادعای دختربازی داشت ولی معلوم بود با کارهای فرناز بیحس شده و درست شده بود عین یه پسر سوسول و از اون پسر پر ادعا خبری نبود. معلوم بود خیلی حشری شده. بلند شد و شروع کرد به رقصیدن. مهرشاد معمولا شلوارای گشاد و اسپورت میپوشید. آخه ادعا میکرد که کیرش خیلی بزرگه و نمیتونه توی شلوارای تنگتر مهارش کنه. از هر فرصتی استفاده میکرد تا خودشو به فرناز بچسبونه. فرناز که تقریبا لیوان مشروبشو تموم کرده بود و معلوم بود سرش داره کمکم داغ میشه چون بدجوری با شور میرقصید. مهرشادم واضح بود که اصلا بلد نبود جواب دلبریهای خواهرمو بده و مدام با یه رقص احمقانه خودشو میچسبوند به بدن فرناز. آهنگی که پخش میشد به شدت قری بود و فرناز یه چرخ تماشایی زد و پشتشو مماس به کیر مهرشاد قرار داد و شروع کرد قر دادن. صحنه بینظیر بود. حس کردم دارم خیلی شهوتی میشم. همینطور که قر میداد یه دفعه مهرشاد دستشو از زیر به کنارههای رون فرناز کشید که فرناز برگشت و زد رو دستش و گفت اینقدر بیطاقت نباش بچه. و بعدش یه خندهی سکسی کرد و دوباره قر دادنو از سر گرفت. گفته بودم ولی فکر کنم بازم باید بگم که باسن فرناز توی این صحنه بینهایت دیدنی بود. برجستگی فوقالعادهش از پشت اون شلوار جین تنگ وحشتناک زیبا بود.اون آهنگ قری تموم شد و فرناز سومین لیوان مشروبشم سر کشیده بود. من میدونستم که خیلی جنبهی بالایی نداره و واقعا ترس برم داشته بود نکنه مهرشاد بدبختو به دردسر بندازه. همین که فرناز لیوان چهارمشو ریخت آهنگ عوض شد و آهنگ محبوبش اومد(آهنگ پیور لاو آرش). با این آهنگ با اینکه پتانسیل رقصی بالایی نداشت ولی استثنایی میرقصید. پشتشو کرده بود به مهرشاد و باسن بزرگشو روی کیر مهرشاد، که قطعا راست شده بود، تکون میداد. مهرشاد دیگه دووم نیاورد و از پشت دستشو دور شکم فرناز حلقه کرد. با یه نوازش خیلی آروم که با ریتم آهنگ میخوند دستشو اول روی شکم و بعد به تدریج روی سینههای فرناز میکشید. فرناز که داد میزد مسته و داغ خودشو رها کرده بود تا مهرشاد هر کاری میخواد بکنه. مهرشاد هم آروم اون تاپ سفیدو از بدنش در آورد. حالا فقط اون سوتین سبز رنگ و شلوار جین تنگ و چکمهها تن فرناز بود. فرناز که خم شد تا دوباره کونشو به کیر مهرشاد بمالونه صحنهی فوقالعاده سکسی دیدم. خواهرم همیشه شرت بندی(تانگ یا استرینگ) میپوشید و توی اون خم شدن متوجه شدم اون بالای شرت از جینش زده بیرون و صحنهی بینظیری پدید آورده. شرتش هم ست سوتین بود و سبز رنگ. مهرشاد که واضح بود دیگه تحمل نداره و میخواد سریع وارد مرحلهی کردن بشه از پشت روی فرناز خم شد و سینههاشو گرفت. این کارش مانع رقصیدن بیشتر فرناز شد و فرناز هم دوباره برگشت و یه لب محکم از مهرشاد گرفت و گفت ای پسر بد. خیلی زوده برای این کارا. یه کم خودتو مشغول کن که برات یه سرپرایز دارم. آروم دستشو کشید به کیر مهرشاد و به قالب یخهایی که برای مشروب آورده بود اشاره کرد و گفت یه کم یخ بمال بش تا حالت بهتر بشه. یه خندهی سکسی کرد و رفت سمت اتاقش.من توی راه اتاق فرناز بودم و برای همین میترسیدم منو ببینه. یه کم خودمو چسبیدم به دیوار و شانس آوردم که فرناز اونقدر مست بود که نتونست متوجه حضورم بشه. یه نگاه به مهرشاد انداختم دیدم کیرشو از توی شلوار انداخته بیرون و داره میمالونتش. خیلی کیرش بزرگ بود. راست میگفت. نمیدونم ولی به نظر من نزدیکای ۱۷-۱۸ سانت میزد. از مال من خیلی بزرگتر بود. به علاوهی اینکه خیلی هم کلفت بود. کلا زیر شلوارش هیچ وقت شرت نمیپوشید و معتقد بود همین کیرشو بزرگ کرده. این بار البته یه شرت تنگ کالوین کلین پاش بود. چون فکر کنم اگه نبود خیلی شکل ضایعی پیش میومد. یه یخ برداشت گذاشت به کیرش. صدای آخش هوا رفت که فرناز از توی اتاق با خنده داد زد نکنه ارضا شدی؟صدای خندهی فرناز توجه منو به اون جلب کرد. یه نگاه به اتاق انداختم. دیدم داره چکمههاشو در میاره. چکمهها را که در آورد نوبت به شلوار جین تنگش رسید. دکمه و زیپ شلوار را باز کرد و شروع کرد به پایین کشیدن جینش از اون کون درشت. شلوارو به هر زحمتی بود در آورد. صحنهی شگفتانگیزی بود. اون کون درشت توی یه شرت بندی تنگ سبز رنگ اندازهش دو برابر به نظر میومد. خط شرت که لای کونش افتاده بود را صاف کرد و رفت سمت کمد. با همون کون بینظیرش خم شده بود و داخل کمدو نگاه میکرد. یه لحظه یه صدایی بهم گفت که برم توی اتاق و بهش بگم سریع بهم حال بده و اون مهرشادم پرت کنه بیرون وگرنه آبروشو میبرم ولی از فکر به این مساله حالم به هم خورد. از توی کمد چیزیو که میخواست پیدا کرد و شروع کرد به پوشیدنش. اولیش یه دامن کوتاه قهوهای رنگ بود. دامنو پوشید و اونقدر کوتاه بود که معلوم بود استفادهای جز زمان سکس نداره. یعنی نمیشد توی مهمونیا یا حتی توی شهرهای کشورای خارجی پوشیدش. از پشت دامن خطی که کون بزرگش توی تقاطع با رونش ساخته بود مشهود بود. رنگ سبز شرت را هم که لای کونش بود میشد متوجه شد. رفت یا صندلی آورد و مشغول پوشیدن جوراب نازک و بلند قهوهای رنگی شد که تا بالای رونهاش و نزدیک به همون سایهی کونش میومد. جوراب شلواری را که پوشید یه نگاه دوباره بهش انداختم. فوقالعاده برازنده به نظر میرسید. واقعا به چهره و هیکل خواهرم افتخار کردم. دوباره چکمههای چرمیشو پوشید و بعد از توی کمد یه تاپ پولکدوزی شدهی و توری طلایی رنگ در آورد. سوتینشو باز کرد. سینههاش خیلی بزرگ نبودن ولی سر بالا بودن. مثل زنای اروپایی. بالاتنهش کاملا لخت بود و بعد اون تاپ پولکدوزی توری را پوشید. از زیر تاپ اگه دقت میکردی میشد سر سینههاشو دید. این واقعا مردا را حشری میکنه که از زیر لباس سر سینههای یه زنو ببینن. بعد از روی میز آرایشش اسپری خوشبو کنندهی دهان را داخل دهنش و یه ادکلن با بوی به شدت گرم به پایان بدنش زد. گوشوارههاشو در آورد و شروع کرد آرایش کردن و داشت خودشو آمادهی یه سکس جانانه میکرد. دوباره به مهرشاد نگاه کردم. یخی که روی کیرش گذاشته بود آب شده بود و یه کم از ورم کیرش کم شده بود. معلوم بود میتونه هنوز تا ارگاسم صبر کنه.متوجه شدم آرایش فرناز تموم شده و داره از اتاق میاد بیرون. دوباره خودمو قایم کردم تا نبینه هر چند اونقدر مست بود که متوجه نمیشد. از اتاق که اومد بیرون حس کردم دارم یه فرشته را میبینم. به لبهاش یه رژ خوشرنگ زده بود و خط چشم ملیح و قشنگی کشیده بود. در حین حرکت، یکی اون سینههای لرزانش از زیر لباس بود و یکی دیگه حرکات پر خرام کونش از پشت که دیوانهم کرده بود. دوباره اومد تو خال. آهنگ وناِوِر شکیرا در حال پخش بود. فرناز اومد و جلوی مهرشاد ایستاد که روی مبل لم داده بود. پاشو از روی زمین بلند کرد و گذاشت روی کیر مهرشاد. مهرشاد یه لحظه ترسید اما بعدش یه صحنهای توجهشو به خودش جلب کرد و نگاه از روش بر نمیداشت. وقتی فرناز پاشو بالا آورده بود، مهرشاد از زیر اون دامن کوتاه و شرت سبز توری داشت کس فرنازو دید میزد. احتمالا داشت به این فکر میکرد که چه شکلی این کیر بزرگشو بکنه داخل کس اون فرشته. فرناز خم شد و سرشو آورد نزدیک سر مهرشاد به نوعی که انگار میخواد لب بگیره. اما بیشتر هدفش این بود که توجه مهرشادو به تاپ بدون سوتینش جلب کنه و با اون بوی رویایی ادکلنش اونو از خود بیخود کنه. در حالی که لباش با لبای مهرشاد تماسهای مختصری داشت با یه صدای گرم و سکسی گفت میخوام ببینم دوست برادر خوشگلم چقدر دووم میاره. روی همین مبل بشین و تماشا کن آقا پسر.اینو گفت و شروع کرد با آهنگ شکیرا به رقصیدن. فوقالعاده میرقصید. کلاس رقص عربی کس کش رفته بود و به طرز اعجابآوری سینهها و کونشو تکون میداد. مهرشاد معلوم بود که دیوانه شده. فرناز که معلوم بود خیلی قبلا سکس داشته تا اونجایی که میتونه اول مهرشادو حشری کنه بعد وارد عمل بشن واسه همین مدام میگفت بچه ننهها زیر یه ربع میرن کنار. این جمله برای مهرشاد که من میدونستم چقدر مغرور و پرمدعا بود کافی بود که در حالت نزدیک به جنون هم که شده دووم بیاره. اوایل فرناز میرقصید و خودشو نزدیک مهرشاد میکرد و مهرشادم برای اینکه نشون بده خیلی شاخه فقط یه لبخند میزد. فرناز مدام کون درشتشو نزدیک صورت و دهن مهرشاد میاورد تا خوب حشریش کنه و اونم طاقتش تموم بشه. دو تا آهنگ بیشتر نرفته بود که میشد کم آوردنو توی چشای مهرشاد دید. حتی یه بار که فرناز کونشو نزدیک صورت مهرشاد حرکت میداد مهرشاد دستاشو بلند کرد تا کونشو نوازش کنه اما صرفنظر کرد. بعد از چند دقیقه که مهرشاد خودشو باخته بود و مدام خواهرم با جملهی بچه ننهها صبر ندارن تحریکش میکرد یه دفعه یه حرکت هوشمندانه ازش سر زد. معلوم بود مخش سر جاش برگشته. یعنی فهمیده بود تو این بین فقط اون نیست که میخواد لذت ببره، فرنازم از شدت هوس داره میمیره اگه نه این کارا را نمیکرد. این بود که لباسشو در آورد. مهرشاد هیکلش بینظیر بود. خیلی چارشونه بود و ۴ سال بود که مداوم بدنسازی میکرد. تکواندو هم کار میکرد. هیکلش اونقدر عالی بود که واقعا میتونست یه دخترو حشری کنه. یه دختر کافی بود فقط به آغوش مهرشاد فکر کنه و آروم بگیره. وقتی لباسو در آورد هنوز فرناز پشتش به تصویر بود ولی وقتی برگشت و بدن عضلانی مهرشادو دید قشنگ میشد برق شهوتو از توی چشاش خوند. رقصشو ادامه داد. این بار از جلو نزدیک میشد و کسشو تقریبا مماس با لبای مهرشاد قرار میداد. اما مهرشاد معلوم بود یه کم خودشو به دست آورده و داره حس مردی میکنه. همین حس فاعلی که توی مهرشاد ایجاد شده باعث میشد که فرنازم مثل باقی زنها از این مساله حشریتر بشه. فرناز در حال قر دادن رفت یه لیوان دیگه مشروب واسه خودش ریخت و سریع سر کشیدش. معلوم بود خودش هم دیگه تحمل نداره. بیتحملی فرناز وقتی مهرشاد شلوارشو در آورد بیشتر شد. پاهای ورزیدهی مهرشاد، شرت سفید و تنگش و کیر بزرگش که کاملا نمایان بود فرنازو انگار وارد دنیای دیگهای کرده باشه. واضح بود فرناز از یه پسر ۱۷ ساله انتظار این ورزیدگی را نداشت. فرناز با اینکه فقط ده دقیقه رفته بود دیگه دست از جملههای تحریککنندهش برداشت و مدام میگفت ایول. به این میگن مرد. این جملهها تا حدودی بوی کمآوردنو میداد. اما فرناز هم دختری نبود که کم بیاره. امکان نداشت خودش بپره تو آغوش مهرشاد و بگه شروع کن. این بود که یه تاکتیک وحشتناک پیاده کرد. دیگه توی رقصش مدام دستشو روی کسش میکشید و از کنارههای شرت اونو به مهرشاد نشون میداد. یا بعضی وقتا دستشو به سینههاش میمالوند تا بازم مشخص بشه که سوتین نپوشیده. دوباره مهرشاد حالت بازنده گرفت. ولی واضح بود که دیگه بهش کسی نمیگه بچهننه. این شد که وقتی که فرناز کونشو داشت جلوی صورتش تکون میداد و در حینش دستشو روی کسش میکشید، مهرشاد بلند شد و با یه دست کس و با دست دیگه شکم فرناز گرفت و اونو محکم بغل کرد و خوابوندش رو مبل. فرناز پاهاش رو به هوا بود و میشد رضایتو تو چشماش دید. راستشو بخواین منم تحملم تموم شده بود چه برسه به اونا.مهرشاد فرنازو روی مبل خوابوند و اول چند تا لب ازش خورد. بعد آروم دستشو کرد توی شرت فرناز و شروع کرد به ماساژ دادن کس فرناز. احتمالا مهرشاد با چیزی که از رفتارای فرناز میدید میدونست که کسش بارها توسط افراد دیگه پاره شده. نگاهمو تیز کردم دیدم مهرشاد انگشتشو داره میکنه اون تو. شاید میخواست مطمئن بشه فرناز باکره نیست. اینقدر کسشو مالوند که فرناز فقط یه بار با مالوندن کسش ارضا شد. اینو برای این میگم که توی یه لحظه با صدای بلند شروع به آه کشیدن کرد و پاهاش بیحرکت و خشکشد و بعدش هم مهرشاد دستشو که معلوم بود خیس شده در آورد و صورت فرناز کشید. فرناز بلند شد دوباره شروع کرد به لب گرفتن. در این حین مهرشاد مدام دنبال زیپ مخفی تاپ فرناز میگشت تا تاپشو در بیاره اما پیداش نمیکرد. اینقدر گشت و نتونست که فرناز با یه صدایی که واضح بود مست و حشریه گفت پارهش کن لباسو. عین من که میخوای پارهم کنی. زود باش.این حرفو زد و مهرشاد پشت دوتا پولک از لباسو گرفت و اونو جر داد. سینههایی که نوک برجستهشونو میشد تشخیص داد جلوی صورت مهرشاد نمایان شدن. مهرشاد شروع کرد به لیسیدن سینههای فرناز و سرشو بین دو تا سینهی فرناز قرار داده بود و مدام بوسشون میکرد. بعد از اینکه کلی با سینههای فرناز بازی کرد و فرناز هم دوباره سر حال اومده بود رفت سراغ کسش تا اونو لیس بزنه. پاهای فرنازو گذاشت روی شونههای تنومندش و سرشو برد بین دو تا روناش. دستشو انداخت دور بندای شرت که فرناز گفت از روی شرت اول بلیس. میخوام مزهی زبونت تا ابد روی شرتم بمونه.مهرشاد فقط اطاعت کرد. حس میکردم مهرشاد دچار یه دوگانگی شده. شاید یه حس عذابآوری بود که تجربه میکرد. شاید خیلی حس میکرد در برابر ادعاهاش آدم کوچیکیه. صدایی ازش در نمیومد. پاهای فرنازو یه کم بیشتر باز کرد و شروع کرد از روی شرت لیسیدن. خوب لیسید تا آه فرناز در اومد. از بالا یه تف آبدار روی شرتش انداخت و با دستش اونو روی پایان شرت پخش کرد. آروم شرت تنگ و سبزرنگ فرنازو در آورد و شروع کرد به لیسیدن خود کسش. کس فرناز بینظیر بود. یعنی اون چیزی که من از دور دیدم واقعا شگفتانگیز بود. موهاشو کامل زده بود منهای یه مثلث خیلی کوچیک که باعث میشد خیلی سکسی به نظر بیاد. شروع کرد به لیسیدن اون. اینقدر لیسید که فرناز دوباره ارضا شد. بعد از اینکه فرناز ارضا شد مهرشاد سریع کیر بزرگ و کلفتشو از توی شرتش در آورد و به محضی که اونو گذاشت روی کس فرناز، فرناز بلند شد و گفت فکر کردی من از اون بیمعرفتاشم. فکر میکنی من این کیر بزرگو نخورده میذارم بره تو. و خم شد و شروع کرد به ساک زدن. به نظر من اونقدرا هم با معرفت نبود بیشتر به این دلیل بود که دو بار ارضا شده بود و میخواست خودشو برای سکس اصلی آماده کنه. داشت کیر مهرشادو میخورد و مهرشاد همچنان حالت بازنده داشت که دوباره انگار فکرش کار کرد تا اون روح فاعلیش به دست بیاد. شاید برای اینکه جلوی فرناز روش نمیشد حرف سکسی نمیزد و بیشتر اطاعت می کرد اما از بعد اون ساک زدن مدیر سکسشون مهرشاد شد. چیزی که هم فرناز و هم مهرشاد میخواستن. در حین ساک زدن فرناز مهرشاد دستشو به سوراخ کس و کون فرناز میکشید و اونو نوازش میکرد. این نوازشا به شدت فرنازو حشری کرد. به نوعی که لحظهای که کیر مهرشاد از ساک زدن داره به مرحلهی ارگاسم میکشه اونو از دهنش در آورد و شروع کردن به لب گرفتن. واضح بود فرناز هم به دنبال همون روح فاعلی مهرشاد میگشت. بیشتر دوست داشت مهرشاد باشه که پوزیشن سکسشونو مشخص کنه و مهرشاد لای پاشو باز کنه و کیر بزرگشو داخل کس اون کنه. بعد از کلی لب گرفتن مهرشاد این کارو کرد. فرنازو انداخت روی مبل و پاشو باز کرد. خودشو بین پاهای فرناز جا داد و اون کیر بزرگشو تا اونجایی که میتونست داخل کس فرناز کرد. فرناز لبشو یه گاز کوچولو گرفت و پاهاشو محکم به دور مهرشاد حلقه کرد. مهرشاد آروم تلمبه میزد و صدای هر دو نفر بالا رفته بود. فرناز آروم به مهرشاد گفت فکر کنم دیگه باید کاندومتو بذاری سرش. کاندوم داری که.مهرشاد کیرشو بیرون کشید و گفت باید توی کیفم باشه.فرناز در حالیکه از پشت دستشو به سینههای مهرشاد میکشید گفت اگه نباشه هم مهم نیست. من قرص میخورم. ولی خب، کار از محکمکاری عیب نمیکنه.مهرشاد کاندومو پیدا کرد و بازش کرد. سریع فرناز از دستش قاپید و اولش شروع کرد به مالوندن کیر مهرشاد، بعد کاندومو کشید سر کیرش. در این حین گفت وای خدا چه کیری داری. کاش پردهمو یه همچین کیری میزد.بعد از اینکه مهرشاد کاندومو سر کیرش گذاشت دوباره مشغول شدن. این بار به حالت سگی. فرناز اون کون بهشتیشو رو به مهرشاد قمبل کرده بود و مهرشاد اولش کیرشو یه کم بین خط کون فرناز مالوند و کیرشو بین قمبلای گوشتی فرناز پرس کرد. جا داره بگم فرناز هنوز اون چکمههای چرمی و جوراب نازک شیشهایش پاش بود. مهرشاد با انگشتش یه کم با سوراخ کون فرناز بازی کرد اما فرناز سریع گفت نکنه فکر کردی اینجا فیلم سوپره از کونم میشه کرده. و بعدش خندید. همین شد که مهرشاد سریع کیرشو از پشت کرد توی کس فرناز و شروع کرد به تلمبه زدن. خیلی آروم و خوب تلمبه میزد به نوعی که فرناز مدام داشت آه میکشید. بازم با ادعاهای مهرشاد فرق میکرد. اون میگفت عاشق سکس محکمه و یه بار یه جنده لاشی را اینقدر محکم از کون کرده که اون به گریه زاری افتاده و بعدش نمیتونسته راه بره. واضح بود خالی میبنده البته. اینجا هم آروم سکس میکرد چون میترسید یه دفعه فرناز فحشش بده. فرناز چشماشو بسته بود و معلوم بود منتظر شروع ارضا شدنه و مهرشادم از صداش به نظر میومد آبش داره کم کم میاد که توی یه حرکت سریع فرناز برگشت و گفت من از سکس هاردکور بدم میاد ولی فکر کنم کیر تو ارزششو داشته باشه. و سریع مهرشادو انداخت رو خودش و پاهاشو داد هوا. روی موزاییک داشتن این سکس وحشیانه را انجام میدادن و مهرشاد هم که موقعیتو غنیمت شمرده بود با پایان وجودش داشت فرنازو میکرد. هنوز آهنگ ماهواره در حال پخش شدن بود. توی یه لحظه مهرشاد چکمههای فرنازو در آورد تا راحتتر به کارش ادامه بده. بعد جورابشم در آورد تا لذت کردن یه فرشتهی لخت لخت را داشته باشه. دوباره پاهای فرنازو تا اونجا که میتونست داد بالا و شروع کرد به تلمبه زدن. دیگه فریاد هر دو تا بالا رفته بود به نوعی که صدای آهنگ شنیده نمیشد. توی یه لحظه که فریادها به اوج رسید یه دفعه هر دوشون به یه آرامش وحشتناک رسیدن و معلوم بود ارضا شدن. اینقدر تکهی آخرو محکم کار کرده بودن که تقریبا وسطای موزاییک بودن. هر دوشون مثل دو تا لاشهی بیجون روی زمین ولو شده بودند. مهرشاد از پشت خوابیده بود و فرناز هم در حالتی که لخت مادرزاد وسط هال دراز کشیده بود دیوانهوار میخندید و میگفت فکر کنم باید یه شبانه روز خستگی در کنم. مهرشاد تو بینظیری.مهرشاد برگشت بهش گفت یه خبر بد. کاندومم سوراخ شده.فرناز خندید و گفت معلوم بود. مشکلی نیست.ساعت ۵ شده بود. یعنی یه ساعت پایان فرناز و مهرشاد داشتن با هم حال میکردن. یه حس درونی بهم گفت یه کم بترسونمشون. دوربینمو گذاشتم روی پیشخون که فیلم بگیره ازشون و از خونه رفتم بیرون. سریع زنگ خونه را زدم. یه دفعه صدای حدکت و لرزشهای خفیف ساختمونو شنیدم. صدای ماهواره کم شد. معلوم بود یکی اومده پشت در تا نگاه کنه ببینه کیه. بعدش ۲۰ ثانیهای گذشت که فرناز درو از روم باز کرد. یه لباس و شلوار سر هم فیروزهای پوشیده بود و از اونجای که خط شرتش نیفتاده بود معلوم بود حتی فرصت پوشیدن شرتشو هم نداشته. سلام کرد و گفت چه زود اومدی. بعدش من رفتم توی اتاقم و شنیدم یه صدای در بستنی اومد معلوم بود مهرشادو روونه کرده که بره. از اتاق اومدم بیرون و فرناز گفت خستهس و باید بره بخوابه. منم توی هال نشستم و فیلمشونو نگاه کردم که وقتی من زنگ میزنم چقدر مثل احمقا دستپاچه میشن. جالب بود اون شرت بندی سبز رنگ و جوراب نازک شیشهای فرناز هنوز توی هال و زیر مبل بودن. جای فرش هم یه کم تغییر کرده بود.فرناز یه دو ساعتی خوابید و بعد که پا شد با یه لباس و دامن خیلی قشنگ اومد تو هال. از عمد شرت و جورابشو تو معرض دید قرار دادم تا بفهمه که من فهمیدم سکس داشته. بعدش مثل یه دختر مهربون، یه حالت صمیمی که من و خواهرم هیچوقت با هم نداشتیم اومد نشست کنارم و زل زد توی چشمام. منم که میدونستم منتظره من یه چیزی بگم گفتم امروز من زودتر اومدم خونه. ساعت ۴ و اینا.اون که تازه شکش به یقین تبدیل شده بود گفت یعنی همه…حرفشو خورد و منم با سر تاییدش کردم که همهشو دیدم. بعد پرید تو بغلم و گفت آروم شدم فربد. نمیتونستم بعد از خیانت علی همینجور یه جا بشینم. نمیدونستم چی کار کنم. به نظرم این بهترین کار بود. اینو گفت و منو بوسید. البته از لپ.منم نوازشش کردم و شروع کردیم به مشروب خوردن و تو مستی کلی از خاطرات برای هم گفتیم. من از مادر مهرشاد و اونم از امروز مهرشاد که اصلا چطور همدیگه را دیدن و …پن خواهشا اگه کسی میخواد کامنت بذاره که چقدر بیغیرتی و اینا به خودش زحمت نده. من به نظرم خواهرم حق داره رابطهی جنسی آزاد داشته باشه. همه حق دارن و کسی نباید این حقو محدود کنه.نوشته فربد
0 views
Date: November 25, 2018