سلام من زیاد اهل خوندن داستان و اینجور چیزا نیستم. واینم اولین باره که اومدم تو این سایت و بعد از دیدن این داستانهای مزخرف و دروغ تصمیم گرفتم یه داستان واقعی رو که پارسال اتفاق افتاده رو براتون بنویسم.من افشینم و 21 سالمه من یه خواهر دارم که سه سال از خودم بزرگتره و بعد از یک ازدواج ناموفق که در 18 سالگی کرده بود پارسال طلاق گرفت.شیما(خواهرم)بعد از طلاقش خیلی افسرده شده بود که تصمیم گرفت بره سر کار اون توی یه شرکت مهندسی حسابدار شده بود.داستان از اونجا شروع میشه که یک روز که پدر و مادرم خونه نبود من و شیما صبح زود هر دو از خواب بلند شدیم که بریم سر کار.اون روز من رفتم سرکار اما برق کارگاهمون رفته بود و ما بعد از تماس با اداره برق و یکی دو ساعت انتظار زدیم به در کون گشادی و گفتیم بیخیال میریم خونه.خلاصه اینکه من اومدم سمت خونه کلید انداختم که برم تو یه جقی یا جلقی بزنم که حس کردم کسی تو خونست رفتم جلوی اتاق شیما که حس کردم یه صدایی از تو اتاق میادخواستم در بزنم که یه فکرایی اومد تو مخم اصلا دلم نمیخواست حتی بهش فکر کنم ولی مثل اینکه واقعیت داشت از سوراخ کلید داخلو نگاه کردم.تخت شیما درست جلوی در اتاق بود و از سوراخ کلید کاملا معلوم بود.باورم نمیشد شیما با یه مرده نشسته بودن رو تخت داشتن لب میگرفتن.یه لحظه فشارم افتاد باورم نمیشد که خواهر من؟؟؟بیشتر که دقت کردم دیدم که بله مرده همون صاحبکارشه یه پسر 27 ساله هیکلی و نسبتا خوش تیپ. نمیدونستم باید چیکار کنم.به سرم زد برم تو و بزنم کون جفتشونو پاره کنم اما بعد گفتم اینطوری هم آبرومون میره و هم ممکنه یه قتل اتفاق بیافته.دوباره از سوراخ کلید داخلو نگاه کردم مرده افتاده بود رو شیما و داشت لبشو میخوردو لباساشو در میاورد.اول تاپشو در آورد وبعد سوتینشو یکم سینه هاشو خورد و رفت سراغ پایین. شلوارشو درآورد و از رو شرت یه ذره کسشو مالید.شیما خیلی حشری شده بود و داشت بدجوری ناله میکرد بعد یدفعه به طرز وحشیانه ای شرتشو درآورد و افتاد رو کسش و شروع کرد به خوردن کسش.اینو بگم که خواهرم انصافا خیلی خوشکله و هیکلشم خیلی عالیه چون ورزش میکه سینه ها و کوم سفت و گنده ای داره.با یه پوست سفید. ..من برای اولین بار بود اونو لخت دیده بودم ولی از رو لباسم مشخص بود هیکلش خیلی خوبه کوفتش بشه شوهر مادر جندش که 5 سال کردتش و آخرم ولش کرد.اونجا بودیم که مرده داشت کس آبجیه مارو میخورد شیما بدجوری حشری شده بود چشاش بدجوری خمار شده بود.یدفعه شیما بلند شد و گفت تو بخواب عزیزکم(این لفظشه) خلاصه اینکه شلوار و شرت مرده رو در آورد و شروع کر به خوردن کیر پسره. چقدرم حرفه ای میخورد باورم نمیشد خواهرم داشت عین این جنده لاشی های فیلم سوپرا واسه یارو ساک میزد.یواش یواش منم داشت کیرم سیخ میش آخه تا حالا فیلم سوپر زنده ندیده بودم البته کس کردما… خلاصه اینکه شیما خوابیدو مرده پاهاشو داد بالا و کیرشو فرو کرد تو کسش و شیما یه جیغه بلندی کشیدو مرده شروع کرد به تلمبه زدن همینجوری داشت تند میشد و جفتشون حال میکردنو لب میگرفتن…بعد رفتن تو کاره سگی مرده گذاشت تو و داشت مثل سگ تلمبه میزد شیما هم که چند ماهی بود جدا شده از شوهرش معلوم بود که خیلی تشنست.پسره یواش یواش تندش کردش که حس کردم میرا داره درد میکشه و میخواد خودشو جدا کنه اما مرده ولش نمیکرد شیما داشت داد میزد که آی سوختم ولم کن……اما مرده سفت گرفته بودتش و داشت میکردش . میگفت جووون میخام جرت بدم…یواش یواش شیما داشت گریش میگرفت که مرده دیگه نزیکه ارضا شدنش بود.شیما رو ول کرد و شیما سریع خودشو کشید کنار و مرده هم سریع پرید روشو آبشو ریخت رو کونش.شیما بدجوری بغض کرده بود دلم براش سوخت میخاستم یکاری بکنم اما حیف که کاری از دستم بر نمیومد.خلاصه بعد چند دقیقه که کنار هم خوابیدن مرده یه چیزی در گوش خواهرم گفت و اشکاشو با دست پاک کرد. بعد یه لبی گرفتنو خندیدن…اینجا بود که یدفعه به خودم اومدمو دیدم که دستم پر آبکیره بله جق زده بودم اونم دوباردوباره تو رو نگاه کردم دیدم پاشدن خودشنو تمیز میکنن و میخوان لباس بپوشن حالا تازه مرده رو شناخته بودم اون صاحبکاره خواهرم بود…سریعیه دستمال از روی میز برداشتم خودمو تمیز کردمو از خونه زدم بیرون…چند ساعتی تو خیابون چرخیدمو فکر کردم که چیکار کنم اگه به کسی میگفتم یا حرکتی میکردم آبرومون میرفت تصمیم گرفتم دیگه نزارم خواهرم بره اونجا کار کنه و بیشتر هواشو داشته باشم که اینطورم شد و بعد صحبت با پدرم و گفتن اینکه خوب نیست یه دختر پیشه یه پسر جوون کار کنه دیگه نذاشتیم بره سر کار….البته اینو نمیدونم که هنوز با اون مرده رابطه داره یا نه……پایاننوشته افشین
0 views
Date: November 25, 2018