سلام *ماعروسی دعوت شدیم عروسی برادر یکی ازدوستای پدرم اونجا کلی مارو تحویل گرفتن سال72 بود ومن 17 سالم بود شب تا دیر وقت بزن برقص وعشق وحال کردیم وخسته رفتیم خونه ی یکی ازفامیلای عروس بخوابیم من با بسر صاحب خونه توی اتاق خوابیدیم خواهرش هم اومد تو اتاق ماخوابید من گفتم حتما جا کمه ومهمونا زیادکه اومده اونجابخوابه. یک ساعتی بودکه خوابم برده بود که حس کردم هیکل گرم و نرمی تو جامه زود فهمیدم دخترس از ترس داداشش خودمو بخواب زدم اما شروع کرد تو تاریکی بادستاش صورتمو نوازش کردن ودستای منو بردطزف کسش و میمالوند یه دستمو از بیرهنش برده بود تو بستوناش اون یکی هم تو شرتش و شکم و گردنو کون و…میمالوند باولع من که بدجور راست کرده بودم از شدت هیجان وترس لرز خفیفی گرفته بودم راستی از اولش یواش بمن گفت جامو گم کردم و. ببخشید اومدم تو جای تو ومنم خودمو زده بودم به اون راه که راست میگی ومن نمیفهمم داری چکار میکنی اون فهمید علتووگفت داداشش خوابش خیلی سنگینه نترس من باورم نشد باشدم برم بشاشم اونقدروررفته بود شاشم گرفته بودرفتم بشت اتاق باغ مانند بودکه رادیاتورمو خالی کنم که اونم 2دقیقه بعد اومد بیرون پیشم. گفتم مطمئنی ازداداشت؟ گفت آره ولی اصلابیابریم تو انبارعلوفه. من دلو زدم بدریا تا رسیدیم توی انبارتو نور ماه بنجره لخت شد تو خونه فقط ما3 تا بودیم بقیه جاهای مختلف هرچند تاخونه ی یکی خوابیده بودند یامشغول کارهای عروسی فرداخونه ی داماد. دیدم عین برفه وروشن بدنش دوتا بستون عین دوتاانارسفت بانوکای کوچولو کلی بستوناشوخوردم ولباشو داشتم میکندم باکاراش توجام حسابی حشریم کرده بودگفتم دختری گفت اره گفتم از عقب بکنمت؟گفت بواش بکن گفتم دردت گرفت داد نزنی گفت یواش بکن لباساشو گذاشتم جلوش که اگه داد زد بااونا جلوی دهنشو بگیره خلاصه بااستفاده از فنون قزوینی بابدبختی کون گندش باز شد وبه زور سر کیرم رفت توکونش معلوم بوددردش میاد عرقش دراومده بود همین که یه کم دیگه فرو کردم دردش گرفت گفت اخ اخاخ بسه بسه دردم اومدبکش بیرون منم حشرداشت دیوونم میکردیه کم کشیدم بیرون همونجوری سربا شروع کردم کسشو شکمشوماچمالی کردن دوباره قنبلش کردم سرشو فشاردادم تارفت تو وصداش دراومد اخ ووای واوخ اخ واوخ واقعی نه الکی منم حشرترشدم ابم اومد کونش بر اب شد سریع کیرمو دراوردم و لبشو ماچ کردم من لخت نشده بودم امااون از استرس من دچاراسترس شده بود زیب میبمو بستم دست کشیدم لای کبلش اب کیر خالی بود زود دوییدم تواتاق خودمو زدم بخواب که هگه کسی برسید بگم اینجا کجاست؟اینو کی کرده؟ همنم 7_8دقیقه بعد اومد خوابیدیم فردا بس فردای اون روز قبل برگشتن توتاریکی چند بار مالوندمش چندسال بعد ماجرا اتفاقی دیدمش ازدواج کرده بود خوشبخت خداکنه بشه نوشته ببو
0 views
Date: November 25, 2018