این خاطره آیی که براتون نقل میکنم مربوط به سال 2002میلادی که من برای اولین و آخرین بار به خارج از ایران رفتم …از هواپیما که پیاده شدم باد شرجی بلگراد من و یاد انزلی خودمان انداخت که تابستانها با خانواده و یا دوستان می رفتیم.اتوبوس فرودگاه یک اتوبوس بنز کمر شکن سفید بود که ما را به ساختمان فرودگاه رساند .کارهای گمرکی وچک ویزا که پایان شد با یک تاکسی رفتم به سمت آدرسی که در گوشی موبایلم سیو کرده بودمبلگراد پایتخت صربستان است شهری است بسیار فرهنگی و جای همهچیز کتابخانه و تیاتر و سینما دارد و رودخانه دانوب از اطراف این شهر میگذرد …دختران صرب بسیار زیبا و خوش اندام هستند …پوستهای سفید و چشمان روشن که اکثرا سبز و آبی است و نکته مهمتر از همه قندهای بلندشان است…اصولا نژاد اسلاونژاد قدبلندی است و این نکته در زنانشان هم به چشم میخورد.هدف من از رفتن به بلگراد تحصیل در یکی از دانشگاههای فنی آنجا بود و چون تحصیل در آن سالها بسیار ارزانتر از اروپای غربی بود و دانشگاههای فنی خیلی خوبی هم داشت من دانشگاه بلگراد را برای تحصیل انتخاب کردم.سه ماهی کلاس زبان رفتم تا اینکه حس کردم احتیاج به یک معلم خصوصی دارم تا بتونم بیشتر و راحتر صربی صحبت کنم .از آنجاییکه از لحاظ مالی مشکلی نداشتم به یکی از معلمهای خانم پیشنهاد کار در منزل دادم …اولش یک خورده من من کرد و بعد با پیشنهاد جلسه ایی آیی ده دلار در منزل قبول کرد …از روزی که با او مشغول درس خواندن شدم متوجه شدم که این خانم تو کوک من است .نمیدونم چه چیز من توجهش را جلب کرده بود ولی وقتی که روبروی من مینشست متوجه میشدم که حواسش به سینه پر موی من بود چیزی که در پسران هم وطنش کم بود…خلاصه بعد از دو سه جلسه باهم خودمانی تر شدیم و از آقای فلانی کار به اسم کوچک رسید و از آنجایی که هردو تقریبا هم سن و سال بودیم حرفهای زیادی برای زدن داشتیم ….و با انگلیسی و مقادیری صربی رابطه برقرار میکردیم..خلاصه اوا …معلم من با من تبدیل به یک دوست صمیمی شد و تقریبا دوست دختر پسر هم شده بودیم …ماجرای اصلی و سکسی ما در یک روز تابستانی شروع شد …جلسه تدریس که پایان شد از یخچال دوتا آبجوی تگری آوردم و مقادیری پسته دامغان که یادگار وطن بود و مشغول نوشیدن شدیم …اوا پسته خیلی دوست داشت و چون یک آجیل خیلی گران و خوشمزه محسوب میشد خوردنش در واقع یکسورپرایز بود…اوا صورت گرد سفیدی داشت با موهای بلند فندقی رنگ و چشمانی میشی …گونه هایش بر جسته بودند و همیشه یک آرایش ملایم داشت که صورتش را ملیح میکردرژ لب صورتی رنگی زده بود و بوی عطراش که یک بوی کرم بود مرا بیشتر تحریک میکردسینه های اوا خیلی سفت و شق و رق بود …و همیشه خط سینه هایش ازبین پیراهن یقه هفتی که میپوشید حواس من و بین درس خواندن پرت میکرد…رونهایسفید که همیشه تراشیده بودند و پاهای لاک زده که هر تنابنده آیی را تحریک میکرد چه برسه به یک مرد جوان ایرانی حشری…الکل که وارد خونمون شد و کله ها داغ شدند برای اولین بار جرات کردم که صورتم را به صورتش نزدیک کنم …مثل اینکه منتظر چنین کاری از من باشه لبهاش و جلو آورد و گرمی لبهامون به هم نزدیک شد .در حالیکه بغلش کرده بودم زبانهایمان در هم میپیچید و من لبلانش را میمکیدم چه آبهای داغ و پر هوسی بود.کم کم از رویشلوار کیرم را که میخواست شلوارم را پاره کند را میمالید و من زیر گردنش را خوردم …بر خلاف دخترهای ایرانی که بعضی هاتون خیلی در سکس ناشی هستند خانوم معلم من بسیار ماهرانه در معاشقه من و همراهی میکرد…من و هول داد روی مبل و زیپ شلوارم را باز کرد و مشغول ساک زدن شداز زیر خایه هام میلیسید و بالا میآمد …خیلی لذت بخش بود …بعد از چند دقیقه کاملا لخت داشتیم به صورت 69کس و کیر همدیگر را میخوردیم…هیچ چیز برای من در سکس به اندازه لیسیدن کس لذت بخش نبود …کورتیولیسش(چوچوله) را بین لبانم فشار میدادم و زبانم در سوراخ کس صورتیش میچرخید…صدای آه و ناله اوا بلند شده بود و کیش به شدت چرب و لیزشده بود …و کیر من هم داشت پوست خودش را از شدت شق شدگی جر میدادگفتم که بلند شو بریم توی اتاق خواببه من گفت بغلم کن و مرا با خودت ببربه زحمت او را بلند کردم و روی تخت خواب دونفره ام بردم و آوا آرام خوابید و پاهایش را باز کرد سر کیرم را که در کسش گذاشتم انگار در یک قوطی وازلین فرو کرده باشم…کسش به شدت چرب و مکنده کیر من و به داخل میکشیدشروع کردم به تلمبه زدن …بر اثر مشروب خوردن هر دومان دیر ارضا میشدیم و این لذت سکس را چند برابر میکرد سینه هایش بر اثر تکانهای بدن من تکان میخورد و دستهایمان در هم گره خورده بود …بعد از چند دقیقه تلمبه زدن بلند شد و کیرم را لای سینه های سفتش گذاشت و من در حال بیهوش شدن از لذت زیاد بودم در حالیکه سر کیر من از بای پستانهای اوا بیرون میآمد او با مهارت سر کیرم را میلیسید…بعد دوباره مشغول کردن کس شدم که اوا پاهایش را دور کمر من گره زده بود و من انگار در وسط بهشت به دام افتاده بودم…کم کم حس کردم که این داره میاد…بهش گفتم بزار بریزم بیرون که بهم گفت بریز توی کسم من قرص ضد بارداری میخورم خلاصه که آب ما آمد و انگار که شیره جان من در تن خانم معلم خالی شد…اما اوا هنوز به ارگاسم نرسیده بود من دو انگشتم را به تقلید از فیلمهایی که دیده بودم تو کسش کردم و محکم تکان دادم ناگهان من و بغل کرد و کون خوشگلش لرزید فهمیدم که ارضا شده هردو بی رمق روی تخت ولو شدیم من سیگاری روشن کردم و بعد از دو سه پک به او دادم …اوا من و بوسید گفت …یکی از بهترین سکسهای زندگیم بود…امیدوارم از داستانم خوشتون اومده باشهمن تجربه اولم بود ****نوشته ر.ب
0 views
Date: May 5, 2019