دلم خواست از خاطرات جبهه براتون بگم تا از این تخیلات آبکی بیاین بیرون .سال 1367 من 17 سالم بود و با جند تا از دوستا داوطلبانه و زورکی با توهم فانتزی فیام های رمبو رفتیم جبهه …1- اولین تجریه تلخ سکس من یه جونه 17 ساله… من نوچه حاج مرتضی … بودم تو یه عملیات تفحص 3 نفری رفتیم تو دل دشمن که بیسیم داده بودند 15-20 نفر تو یه منطقه محاصره هستن بعد از 4 ساعت پیاده روی رسیدبم تو یه خاکریز و با نفله کردن 2 تا عراقی وارد منطقه شدیم و 8 تا کشته و 6 زخمی بودن 4 نفر سالم بدون غذاو مهمات سریع موقعیت منطقه گذارش شد و نیروی کمکی اومدو منظقه دست ما افتاد و من با زخمی ها برگشتم عقب رسیدم جادر بهداری اونجا زخمی هارو تحویل بدم که موقع طهر بود و هوا داغ داغ بی هوا وارد جادر شدم یهو دیدم 2 تا از خانمهای دکتر پرستار تو چادر یا لباس توری مانند استراحت میکنن سریع رفتم بیرون و بعد کفتم یا الله مریض داریم کپ کرده بودم خلاصه مریضا رو تحویل دادم و همونجا شبو موندم البته یه جورایی هالی به هالی شده بودم چون خانم پرستاره خیلی تحویلم گرفت بعد از 3 روز دیگه شده بودیم با هم پسر خاله و یه شب به بهانه گرفتن قرص سر درد رفتم جادر صدا کردم کسی جواب نداد داخل شدم کسی نبود پس منتظر شدم تا چند دقیقه بعد خانم پرستارسراسیمه وارد شد ومن و دید خشکش زد و بدون سوال نشست ومن مات و مبهوت داشتم پاهای سفیدش رو که از لایه جادر مشکی دیده میشد ورنداز میکردم زیر چادر چیزی جز یک پیراهن نداشت جند دقیقه نفس کشید و بعد گفت حالم خوب نیست چی میخوای منم گفتم مهم نیست . تو چت شده ؟ گفت بدن درد داره و منم اروم نزدیک شدم و شروع به ماساژ دور گردن کردم خلاصه بعد از ساعتی کار بالا گرفت و به مالیدن سینه و … و خانم آروم تر شده یود و من راست کرده و با تجربیات تئوری جلو میرفتم وخودمو تو بغل یه خانم 32 ساله جا دادم و کیرمو لا پاهاش که خانم فرمودند رو زمین دراز بکشم منهم اطاعت کردم و خودش برعکس رو من اومد وشروع به خوردن کیرم کرد وبه من گفت بخور منم موندم آخه جی رو ؟؟؟ فقط پشم بود بلاخره کوسشو چسبوند به دهنم و منم آروم شروع به مکیدن کردم بوی بدی میداد ولی آنچنان کیرمو میخورد که هر لحظه حس میگردم داره آبم میاد و ضریه های که به تخمام میزد مانع میشد . بعد خودش اومد کنارم خوابید وگفت بیا رومو بکن من هم رفتم روشو خودش کیرمو گرفت کرد تو .حسه عجیبی بود اون موقع که من شروع به عقب جلو کردم هیجی حس نمیکردم آخه خیلی گشاد بود خودش هم متوجه شد وبه پشت خوابید و گفت از پشت بکن لا پام منم فک کردم میگه بکنم تو کونش از پشت یه هویی کردم تو کونش که با دست محکم زدتو پامو گفت تو کونم نه متم که تازه یه سوراخ تنگ پیدا کرده بودم گفتم فقط یه ذره وشروع به تپوندن کردم اولش خیلی تنگ میرفت و کم کم نرم شد و یعد از چند دقیقه خیلی خبلی شل میرفت و پرستار هم سرشو تو بالش کرده بود وصداش در نمیومد که من متوجه بوی بد و بیرون زدن اسهال خانم از تو کونش شدم (وای مریضیش اسهال بوده ) داشتم یالا میاوردم کشیدم بیرون و سریع با چفیه کیرمو پاک کردمو با حالته تهوو از چادر پا یه فرار گذاشتم و از اون یه بعد قسم خوردم تو کون نکنم .نوشته radiba
0 views
Date: November 25, 2018