خاطره من از آنجایی شروع می شه که در زمستان سال 88 من تصمیم گرفتم برای درس خواندن به اهواز بیام برای ترم دوم دانشگاه ازاد ولی تو فکر این بودم که کجا در ترم قبل من در خانه دوستم که اسمش سعید بود در طبقه دوم انها زندگی می کردم ولی از انجای که سعید قصد ازدواج داشت تصمیم گرفتم بعد از پایان ترم اول به تهران برم که همین طور هم شد ولی در اغاز ترم دوم دیدم جای نداشتم برم به خاطر همین تصمیم گرفتم برای خودم خانه مجردی جور کنم با هزار بدبختی توانستم خانه را جور کنم و یک سری وسایل را هم خرید م سر تان را در دنیارم یک روز سه شنبه در خانه خودم بودم و داشتم درس می خواندم که صدای زنگ در خانه را شنیدم اولش جا خوردم چون قرار نبود کسی بیاد و من در این شهر غریبم ولی بلند شدم و رفتم در خانه را واز کردم و چی دیدم خدا می دونه یه دختر بسیار زیبا و امروزی با موهای مش کرده و پوست سفید و چشمهای عسلی بسیار جذاب و اندامی بسیار مناسب و سکسی که میشد از پشت مانتوی بسیار تنگ فهمید چی پشتشه و بیشترین جای که من را متوجه خودش کرد سینه های بسیار خوش تراش بود که معلوم نبود خدا اینها را چطوری افرید بود بگذریم توی همین حالی که بهش خیره شده بود دختره با صدای بسیار نازک گفت ببخشید من همسایه طبقه پایین شما هستم و متاسفانه در خانه من باز نمی شه و قفلش خرابه میشه از تلفن شما استفاده کنم و به شو هرم خبر بدم من توی دلم گفتم عجب شانسی و لی چطور میشه دختر با این تیپ موبایل نداشته باشه ولی گفتم بی خیال بگذار م زنگ بزنه شاید توی همین فرصت تونستم با هاش دوست بشم وازش خواستم بیاد تو . بعد از ورود به خانه و دیدن وضع موجود فهمید من مجردم و با صدای بسیار زیبا به من گفت ببخشید کسی دیگر در منزل نیست و من سریع فهمیدم که این خانومه الکی نیومده بالا زنگ بزنه حتما خبر یه و من هم گفتم نه من مجردم و دانشجو تلفن کناره مبله و دختر ه هم یه راست رفت کنار تلفن نشت روی مبل و شروع به زنگ زدن به شو هرش کرد و من هم رفتم تا شربتی بیارم داشتم شربت درست می کردم که دیدم خانومه داره به شوهرش ناسزا می گه و هی فحش می ده من امدم دیدمتلفن را گذاشته و داره گریه زاری می کنه لیوان شربت را بردم پیشش که دختر گفت ببخشید مزاحم شدم و من هم با کمی جرات گفتم خانوم چی شده مشکلی داری دختره گفت شوهر م رفته شهرستان و کلید زا پاس خانه هم پیششه و من نمی دونم چه کار کنم و میگه حالا حالا هم نمی یاد تا اخر هفته من که این خبر راشنیدم توی دلم خوشحال شدم و بهش گفتم خانوم اشکالی نداره می خواهید یه کلید ساز بیارم و دختره گفت مزاحم نمی شم و خواست بره که بهش گفتم خانوم الان که آخرش شبه و کلید سازی پیدا نمی شه و دختر گفت ممنون ولی من باید برم خانه مادرم و تا اخر هفته صبر کنم تا شو هرم بیاد و دختره به سمت در رفت که من گفتم ببخشید خانوم اسمتان چیه که دختره گفت الهام و من خودم را به هشون معرفی کردم ((مهدی)) و دختر بعد از خوش بش رفت تا کفشش را به پوشه که بره و من توی همین شرایط نمی دونستم چه کار کنم و به خاطر همین بهش گفتم خانوم ببخشید الهام خانوم الان ساعت 1130 شبه بهتره بمانید فردا صبح برید و دختر خندید گفت منظور شما را نفهمیدم شما فکر کردی من می مان اینجا و زد زیر خنده و من کمی ناراحت شدم درست بود پیشنهادم بچه گانه بود ولی بهتر ا ز هیچی بود و دختره با صدای بلند و محکم گفتن ممنون از لطف شما ولی باید برم و در خانه را خواست باز کنه که من نفهمیدم چی شد که یک دفعه دختره برگشت گفت ببخشید میشه یه تماس با اژانس بگیرین و من هم گفتم تلفن اژانس را ندارم ولی می تونم با ماشین شمار ا تا هر جای خواستید برسانم و دختر بعد از کلی تعارف قبول کرد و من زود امده شدم.بعد از سوار شدن در ماشین دیدم دختره نشست جلو و من هم هیچی نگفتم بعد از طی مسیر ی کوتاه دیدم دختره داره روسریش را باز می کنه و دکمه های بالای مانتوی خودش را باز کرد و گفت اهواز هم توی زمستان گرمه هاو من هم گفتم اره اگر می شد برم اب تنی توی استخر زنانه و مردانه کلی حال می داد و یکه لحظه دیدم الهام داره با زیز چشمی من را نگاه می کنه و من هم متوجه نگاهش شدم الهام گفت شما دوست دختر و یا نامز د و یا همسر نداری که گفتم نه من با کسی در رابطه نیستم و لی دوست دارم با یکی دوست باشم و الهام گفت می خوای دوستت چطور ادمی باشه و من بعد از کلی تعریف و تمجید از دختر مورد نظرم دیدم الهام داره یواش دست ش را طرف شلوارم میاره و داره با الت من بازی میکنه و کیرم دار سریع راست می شه من نفهمیدم چی شد زدم کنار و الهام گفت چی شد نمی خوای و من هم گفتم از خدامه و الهام شروع کرد زیپ شلوارم را باز کردن و شورت اسلیپم را کنار زد و شروع به ساک زدن کرد نمی دونید چه حالی داشت همین که داشت سرش را بالا و پایین می برد گرمای دهنش داشت من را دیوانه می کرد چه برسه به کیرم و دیدم کیرم خیلی بزگ شده و الهام هم داشت کیرم را می خورد و من هم دستم را بردم سمت مانتوش و با دقت دکمه ها را باز کردمو دیدم الهام از خوردن کیرم دست کشید و سرش را بالا اورد و مانتوش را بیشتر باز کرد و سوتین الهام را دیدم وای عجب پستو نهای سفید و زیابی داشت و من هم مثل سینه ندیده حمله کردم وشروع به خوردنش کردم و الهام گفت یواش یواش سینه ام را کندی یواشتر بخور و در همین حال بودم که الهام گفت بهتره بریم یه جای دور و من هم قبول کردم و ماشین را استارت زدم و هر کت کردیم توی راه الهام داشت برام ساک می زد که دیدم داره ابم می ادخواستم بزنم کنار که ابم با فشار ریخت روی صورت الهام و الهام داشت ابم را با زبونش لیش می زد وایچه حالی شدم زدم یه جی تاریک و دور از شهر من و الهام رفتیم صندلی عقب و لباس هامون را در اوردیم و بعد من دستم را بردم به کس الهام وای چه کسی خیس ولزج و خوش بو و خیلی هم تمیز بود بدون هیچ مویی و من شروع کردم به خوردن کس الهام الهام داشت حال می کرد و من هم دیدم داره حال می کنه زبان را بیشتر بردم داخل و الهام شروع به داد کشیدن و هی می گفت به خور به خور و من هم دیدم داره ارضا میشه بلند شد و کیرم که خیلی بزگ و شق شده بود یواش نزدیک کسش کردم و با یه فشار محک کیرم رفت داخلش وای چه دادی زد و شروع به تلبه زدن کردم وقتی کیرم عقب و جلو می رفت داشتم دیوانه می شدم و خود الهام می گفت بکن یالا زود بکن دارم حال می کنم پارم کن و من هم با پایان قدرتم و محکم کیرم را عقب جلو می کردم و داشتم سینهاش را هم با دندان یواش گاز می گرفتم که نفهمیدم چه طور شد ابم را ریختم تو کسش و الهام داد زد چه کار کرد بد بختم کردی چرا جلوی ابت را نگرفتی و من هم گفتم کست خیلی گرم بود نتونستم جلوی خودم ار بگیرم و بعد هم هردو لباس پوشیدیدم وسریع برگشتیم خانه و از هم جدا شدیدم من رفتم به خانه و الهام هم همینطور ولی قبل از رفتن گفتم الهام مگر در خانه قفل نبود چرا داری می ری سمت خانه که الهام گفت نه در سالمه و داشتم با تو بازی می کردم و بعد با عصبانیت رفت بالا و من هم که تاصبح به فکر کس و الهام بودم تصمیم گرفتم یک بار دیگه الهام را ببینم و با هاش سکس کنماین داستان ادامه دارهلطفا نظرات خودتان مطرح کنید وخوب هم سکس کنیدبا تشکر مهدی از اهواز
0 views
Date: November 25, 2018