سکس در سالن ورزشی

0 views
0%

سلامنویسنده اوایل داستان مننویسنده پایانی داستان فرهادامروز داستانی می خوام واستون بنویسم از فرهاد نامرد که اگه دنیا چند تا از این ادم باشن داخلش دنیا رو خراب می کنند .داستان مال سال 1389 ماه اسفند هستش . بنده که من باشم علاقه زیادی به ورزش فوتسال دارم یه دوستی دارم به نام فرهاد که داستان قبلی رو با اون نوشتم که خیلی جالبه و توصیه هم میکنم که حتما اونو بخونید.بنده که من باشم مسئول سالن شهرمون هستم که بچه ها واسه گرفتن وقت سالن پیش من میان . این وسط دخترا هم هم سالن واسه بازی کردن می گیرن . خوب حالا برگردیم به داستان فرهاد تو یه کافی نت کار میکنه ، یه روز یه دختره اومده بود واسه ثبت نام دانشکاه که حدوداً 23 سال داشت ولی خیلی خوش تیپ و خوش اندام ، ادامه داستان فرهاد اون روز تو کافی نت کسی نبود و بنده که فرهاد باشم و دختره که اسمش (یاسمن خانم ) هستش اومه بود واسه ثبت نام . منم از خدا خواسته گفتم بیا پیشم بشین و بهم بگو تا فرم ها رو پر کنیم اونم یه صندلی اورد و گذاشت دقیقاً کنار پاهام که وقتی می نشست پاهامون به هم چسپیده بود من که دیگه یخ کردم قلبم تند تند می زد گفتم دلم رو خدا کنه کسی نیاد یه چند ساعتی حال کنیم . یاسمن جون خودشو هی می کشید به من منم کم کم دستمو به یه بهونه ای می کشیدم به روناش که مثلا اتفاقی بود .چند ساعتی که گذشت و ثبت نام که کردم شماره اونو از دو موقعی که داشتیم ثبت نام می کردیم برداشتم . یاسمن که رفت خونه دیدم یه شناسنامه جا مونده دیدم ماله سعید هستش منم که شماره اونو داشتم بهش زنگ زدم و بهش گفتم که پیش منه و قرار بود که 1 ساعت دیگه واسش ببرم . وقتی بردم در خونشون هچکس خونشون نبود فقط یاسمن تنها بود . بهم گفت بیا داخل با اسرار زیاد رفتم داخل اونم فقط تو حیاط که گفت دستت درد نکنه و این حرفا . بهم گفت که چند سالمه و کجا درس کی خونم و . .. .. این کسو شعرا که می خواست باهام دوست بشه . بلاخره با یاسمن دوست شدم یاسمن هم بهم گفت که فوتسال بازی میکنه و عاشق فوتساله .یه روز یاسمن زنگ زد و گفت امروز ساعت 2 بازی داریم منم زنگ زدم به دوستم که آقای (من ) هستش و ازش خواهش کردم که امروز من در سالن رو باز کنم که بلاخره قبول کرد و کلید رو به من داد ساعت 2 رفتم در سالن رو باز کردم همه اومدن و بازی کردن 1.30 دقیقه شد که بازی کردن بعد بازی همه رفتن و خوش شانسی من این بود که بعد از خانم ها کسی سالن نگرفته بود و کسی بازی نمی کرد . دفتر مدیریت رو باز کردم دیدم یاسمن نرفته بهش اشاره دادم بیاد داخل اومد داخل و خودشو دراز کرد رو مبل و نشت گفت خسته شدم ، بهش گفتم می خوای خسته گیتو بر طرف کنم ؟ چیزی نگفتمنم بلند شدم و رفتم پشت سرش از پشت دوش هاشو گرفتم و ماساژش دادم که خیلی خوشش اومد گفتم بهش که راحت باشه حجابش رو بیرون بیاره اونم قبول کرد من از بالا فقط سینه هاش رو دید میزدم دستم رو هی کم کم بردم پایین که دیدم چیزی نمی گه و چشمش رو بسته بود دستم رو گذاشتم رو سینه هاش و یه فشاری دادم که یه آهی کشید از ته دلش که دیدم پایست یه چند دقیقه ای از رو لباس سینه هاش رو مالیدم کم کم لباسشو در اوردم که دیدم یه تاپ نارنجی پوشیده از رو تاپش کمی با زبونم باهاش بازی کردم . یاسمن جون خیلی خوشش می اومد تاپش رو دادم بالا و کرستی که پوشیده بود سفید بود اونم دادم بالا وای چه سیه های سفید و مامانی یعنی چه بگم توپ توپ سینه هاش اینقدر سفید و گرد بودن که نفهمیدم دارم چه کار می کنم نواخواسته پریدم روش و سینه هاش رو خواردم یه 5 دقیقه ای این کارو کردم که گفت نمی خوای فرهاد کوچولو رو بهم نشون بدی ، بهش گفتم الان عزیزم . بهم گفت خودم می خوام این کارو بگنم ، لباس ها مو در آورد و دست کرد از رو شرتم کیرم رو گرفت و اینقدر باهاش حال کرد و بعد شرتم رو کشید پایین و مشغول به ساک زدن شد اینقدر کیرم رو داخل دهنش کرد که وقتی بیرون اورد کیرم سرخ سرخ شده بود داشت آتیش می گرفت کیرم شق شده بود یاسمن رو خوابوندم رو مبل و کیرم رو یه تف زدم دادم لای سینه هاش خیلی حال داد مثل ژله لیز می خورد یه چند دقیقه ای این کار و کردم و رفتم سراغ کسش وای چه کسی تموم موهای کسشو زده بود یه تاره مو هم نداشت کیرمو کشیدم به کسش وای چه حسی داشت یاسمن که دیگه نمی تونست جلو خودشو بکیره و بلند بلند آه آه می کرد بهش گفتم تو که پلمی از کس حداقل از پشت بکنمت اول قبول نمی کرد و با اسرار زیاد من قبول کرد اونو برعکسش کردم و کیرمو یه تف اساسی زدم و گذاشتم در کنش . کنش خیلی تنگ بود که اینقدر فشار دارم تا اینکه دیگه نفسم بالا نمی اومد ولی بلاخره با کمی تلاش کیرمو بردم داخلش وای چه داغ بود سری کشیدم بیرون داشت می سوخت کیرم . بهش گفتم کیرم داشت می سوخت گفت این ماله حشری زیاده دوباره کیرمو گذاشتم کنار کنش با چند باز امتحان بلاخره کم کم رفت داخل و شروع کردم به تلمبه زدن کم کم شدت رو زیاد تر می کردم اونم خیلی خوشش اومده بود و هی می گفت فشار فشار …که دیدم یاسمن از نفس افتاد فهمیدم که ارضا شده ولی من بهش کاری نداشتم و کار خودمو می کردم ایقدر تلمبه زدم که فهمیدم داره آبم میاد بهش گفتم چکار کنم گفت سینه هام و همه آبم رو ریختم رو سینه هاش اونم با دست هی کیره منو ماساژ می داد وهی سینه هاش رو . اینقدر قربول صدقه کیرم رفت و گفت باید این کیر چند باز تو کن من بره تا کیر خوبی از آب بیرون بیاد . هر 2 تاییمون خندیدیم . یه چند دقیقه ای خوابیدیم بعد لباسامون رو پوشیدیم و چند تا بوس از لباش گرفتم و گفتم انشا ال.. دفعه های بعدی بیشتر بهت حال می دم . اونم با جون و دل قبول کرد .ساعتای 6 بود که کلید رو واسه دوستم (من) بردم و کل داستان رو واسه اون تعریف کردم و بهش گفتم دفعای بعد که زمین گرفتم بهم خبر بده تا من با ورزشکار گرامی کار دارم .البته ( من ) حق داره چون این باره 2 هستش که خودم تنهایی کن می کنم و بهش قول داده بودم که اونو ببرم حالا دفعه بعد ….داستان های من و فرهاد رو همیشه دنبال کنید هفته ای یه داستان سکسی .نوشته پیمان و فرهاد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *