سکس در مطب

0 views
0%

داستان اولین سکسماین داستان واقعیه ومثه داستان بقیه کسشعرنیس.اسمم(Naz)اسم مجازی مه دختری هستم که ۲۵سالمه و بعد کلی تلاش تو رشته ای که آرزوشو داشتم قبول شدم و بعد دوره های لازم بعنوان دکتر هوشبری مدرک گرفتم و تو یکی ازبیمارستان های خصوصی درتهران شروع به کار کردم دختر مغروری بودم و مجرد و دوس داشتم رو پای خودم وایسم واگه یه روز ازدواج کردم منت شوهر نکشم تو محل کارم خیلی جدی بودمو باهرکسی گرم نمیگرفتم. یروز بعلت اینکه عادت ماهانه روالی نداشتم تصمیم گرفتم با دکتر زنان درمیون بزارم تا علتشو بدونم طبقه دوم بیمارستان مطب یکی از دکترای زنان بود از منشیش وقت گرفتم و ازش خواستم منو یکم جلو بندازه به هرحال باید فرقی بابقیه میزاشت گفت که یساعت بعد برم قبول کردم و کارامو تموم کردم رفتم طبقه دوم زیاد شلوغ نبود و بعد از مریض آخر نوبتم رسید و رفتم تو سلام واحوالپرسی کردیم وزود منو شناخت چون بیمارستان خصوصی بودو منم باهاشون درارتباط بودم میشناختمشون ازم پرسید که مشکل چیه و چون مرد بود وهمکارم یکم خجالت کشیدم و اونم متوجه شد ازم خواست راحت باشم ومشکلمو بگم و گفتم که نیش خندی زدو گفت خوب معلومه منظم نمیشه بدلیل سنگینی کارت و تغذیه نامناسبت احتمال میدم ولی بازم معاینه ات میکنم و مینویسم آزمایش مطمئن تربشی قبول کردم و اشاره کرد که برم روتخت دراز بکشم همینکارو کردم ولی خیلی دلهره داشتم ازتت وپت کردنمم معلوم بود ازم خواست آروم باشمو شلوارمو دربیارم خودش کمکم کردو پاهاموبازکرد یروز قبل خودمو تمیز کرده بودم و احتمال همچین چیزی رو میدادم دستکش هاشو دستش کرد و کسمودید میزد بااینکه میدونس مجردم بازم پرسیدوجوابشو دادم ازم پرسیدکه تاحالا باکسی سکس داشتم یانه گفتم که نداشتم وکاملا سالمم شروع به مالیدن کسم کرد که دلیل این کارشو نمی فهمیدم رفته رفته پررو تر میشد و داشت تحریکم میکرد متوجه کارش شدم و ازش خواستم ولم کنه ولی ازچهره اش معلوم بود که حشرش زده بالا هرچی تقلا میکردم بی فایده بود هیکل اون دوبرابر من بود فرشاد(اسم دکتر)۳۰سال داشت ولی خیلی جذاب بود اندام روفرمی داشت موهای بور و چشای سبزی داشت که هردختری رو دیونه میکرد ولی بنظر نمیرسیدکه انقدحشری باشه دستکش هاشو ازدستش درآورد رفت که درو قفل کنه زود بلند شدم وشلوارمو کشیدم بالا ازپشت چسبید بهم و دستاشو دور کمرم حلقه کرد خواستم داد بزنم که دستشو گذاشت جلو دهنمو زیرگوشم زمزمه کردوحشی بازی درنیار حال کنیم برو وگرنه بد میشه برات به سمت دیوارهلم داد و دستاشو گذاشت رودیوارومحاصرم کرد لباشو گذاشت رولبام و باولع میخورد ولی من حرکتی نداشتم دکمه های مانتومو باز کرد وبادستاش ازرو تابم سینه هامو فشار میداد درد داشتم ولی نمیتونستم چیزی بگم چون داشت لبامو میخورد کیرشق شده شو از روشلوارم حس میکردم اینم بگم که سینه های متوسط وکون بزرگی داشتم لبای سرخ رنگ پوست گندمی چشای مشکی وموهای خرمایی رنگ که به توصیف اطرافیانم خیلی جذاب بودم فرشاد آروم لاله گوشمو مک میزد خیلی تحریک شده بودم بایه دستش سینمو فشارمیداد وبایه دستش اززیر شلوار کسمو میمالید آه خفیفی کشیدم که فرشاد بیشترازقبل حشری تر شدوپرتم کرد روتخت شلوارمو درآوردو منو به عقب خوابوند شلوارشو درآورد و کیرشو به کونم میمالید بااینکه تحریک شده بودم ولی نمیخاستم بکنتم التماس میکردم که ولم کنه عصبانی شد باتمام مردونگیش کیرکلفتشو گذاشت توکونم ازدرد به خودم پیچیدم کونم تنگ بودوکیر فرشاد کلفت نمیرف توولی توکارش ماهر بود کمی نگه داشت تا کیرش جابازکنه سینه هامو تومشتش فشارمیداد و کیرشوتوکونم میفرستاد تاآخر کیرشو کرد توکونم ووحشیانه تلمبه میزددیگه داشتم جر میخوردموصدای ناله هام بیشترشده بود کیرشو درآورد وخواست بزاره توکسم باگریه التماسش میکردم که نمیخام پردمو ازدست بدم نمیدونم دلش برام سوخت یاچه فکری به سرش زد دوباره کیرشو وارد کونم کرد وبعدچن دقیقه تلمبه زدن ارضا شدو آبشوتو کونم خالی کرد وقتی کارش تموم شد دوباره لبامو بوسید درو باز کرد وبایه شرط اجازه داد که برم شرطش این بود که شمارم روبهش بدم دادم و مطبو ترک کردم با گریه زاری ازبیمارستان زدم بیرون ورفتم خونه برای فردا مرخصی گرفتم و موندم توخونه نمیخاستم صورت نحس فرشاد رو ببینم خیلی درد داشتم وواسه اتفاقی که برام افتاده بود مثه سگ پشیمون بودم دو روز که گذشت یه پیام ازفرشاد دریافت کردم که نوشته بود من ازقبل بهت علاقه مند بودم و نمیتونستم بهت بگم وقتی روبروم ازهمیشه نزدیکترم بودی طاقت نیاوردم.نوشته Naz

Date: October 4, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *