این خاطره مال همین چند وقت پیش که تو پادگان نیشابور سرباز بودم .خودم هم اهل نیشابور هستم. تو خدمت چون ما فوق دیپلم بودیم افسر وظیفه بودیم و در ماه 2 بار کمک افسر قرارگاه می شدیم . آخرهای خدمتم بود یه شب که میشه گفت یکی مونده به آخرین نگهبانیم بود ، نگهبان بودم.ساعت 4 بود که رفتم سمت آسایشگاه قرارگاه .آسایشگاه یه سالن بود با یه اتاق که توی آسایشگاه سربازها می خوابیدن و توی اتاق افسر نگهبان بود . وقتی رفتم تو سالن یکی از سربازارو رو اولین بار بود که می دیدم . پسر چشم روشن و سفیدی بود . بعد از اینکه یه خورده حرف زدیم رفتم یه سر به پست ها بزنم ببینیم که سربازهای جونور سر پستاشون هستن یا نه ؟ همینجور چرخ زدم رسیدم به پمپ بنزین . نگهبانه اونجا هم قسمتی خودمون بود و بعد از حال و احوال گفت امشب حال کردی دیگه با امید نگهبانی. گفتم امید دیگه کیه ؟ گفت پدر سرباز جدید. گفتم چه طور مگه ؟ گفت پدر بچه خوشگل رو بگیر بکن می گن اینکاره است . گفتم تو از کجا می دونی . گفت آمارش رو دارم جونه خودت حله . دوست داشتی بیا اینجا با هم بکنیمش. باورم نشد سربازها کس کس و شعر زیاد می گفتن . اما ته دلم گفتم سنگ مفت گنجشک هم مفت ببینیم چی میشه حالا تا شب . خلاصه وقتی رسیدم آسایشگاه تو اتاق خواب بود . توی اون لباس و شلوار تخمی خاکی که نمی شد فهمید چه هیکلی داره . اما پوست خیلی سفید و چشم های روشنش هم منو حشری کرده بود. گذشت تا ساعت 12 شب که من باید می خوابیدم.اومدم تو اتاق و بیدارش کردم . گفتم امید جان نوبت پستت نمی خوای بلند شی . گفت چشم و بلند شد داشت بلند می شد دیدیم که کیرش راست به نظر می یاد .به شوخی گرفتمش و گفتم بد موقع که بیدارت نکردنم . خواب می دیدی . خندید و گفت نه پدر خیلی تو کفم اما دسشویی دارم . منم خندیدم و دراز کشیدم رو تختم . گفتم امید جان هر مشکلی بود بیدارم کن . اگر افسرنگهبان هم امد ( عمرا ) بیدارم کن حواست باشه نگهبان آسایشگاه هم نخوابه . همینطور که پوتینش رو می پوشید یه چشم گفت و رفت . همش تو این فکر بودم که چه جوری مخش رو بزنم که خوابم برد . نمی دونم چقدر گذشت که از خواب بیدار شدم . دیدم ساعت 3 صبح و امید هم روی تختش با پوتین خوابه . آروم پاشدم رفتن تو سالن دیدم نگهبانه سالن هم مثل خر خوابه. برگشتم تو اتاق و امید رو بیدار کردم گفتم اینجوری پاس می دی . حسابی ترسید و گفت وای شرمنده باور کن 5 دقیقه هم نشده . خواست بلند بشه دوباره کیرش رو گرفتم دیدم راسته راسته . گفتم ای پدر یه فکری به حال این بکن . گفت بی خیال چیکارش کنم . گفتم صبر کن . بعد دکمه های شلوارش رو باز کردم و سریع کیرش رو کشیدم بیرون .بنده خدا جا خورده بود . کیرش 17 سانتی می شد . کلفت و کبود . آروم براش شروع کردم مالیدن . گفت مهندس کسی می یادها گفتم نترس اینجا هیچ کس نمی یاد اگر هم بیاد تا در سالن باز شه می فهمیم . دیگه هیچی نگفت و دستش رو گذاشت روی شونم منم داشتم براش می مالیدم . گفتم خشکه اذیت میشی ؟ گفت اره پاشدم دستم رو گرفتم جلوی دهنش و گفتم تف کن . اونم یه خرده مزه مزه کرد و یه تف انداخت توی دستم . دوباره شروع کردم کیره نازش رو مالیدن و با اون دستم کونش رو نوازش می کردم . اونم کیره من رو گرفت از رو شلوار و شروع کرد به مالیدن . جفتمون داغ شده بودیم بعد از یه خرده مالیدن دستم رو انداختم دوره گردنش و شروع کردم ازش لب گرفتن . اونم پایه شد و زبونش رو می کرد توی دهنم و من هم زبونش رو می مکیدم . شهوت تو اون چشم های روشنش تابلو شده بود . گفتم امید بشین لب تخت و درش بیار . زود نشست و دکمه هامو باز کرد و کیرم رو کشید بیرون و شروع کرد به مالیدن . دستم رو انداختم پشت گردنش و گفتم امید دهنتو باز کن اول یه خرده صبر کرد بعد دهنش رو باز کرد .منم کیرم رو فرستادم توی دهنش . شروع کرد با زبون داغش باهاش بازی کردن . گفتم امید قشنگ ساک بزن . اونم با یه دستش گرفت هم جق می زد برام هم ساک میزد . خیلی حال می داد . خیلی قشنگ ساک می زد و حرکت لباش روی کیرم دیونه کرده بودم . بعد از یه مدت حس کردم آبم داره می یاد اما نمی خواستم و از دهنش در اوردم گفتم امید بلند شو . بلند که شد کمربندش هم باز کردم و سریع برش گردوندم شلوار و شرتش رو با هم تا زانوش کشیدم پایین وااای یه کن سفید و تپل و کم مو داشت . گفتم دستت رو بزار لب تخت اونم خم شد و این کار رو کرد . منم نشستم لب تخت خودم .حالا کونش قشنگ جلوی صورتم بود . لمبرهاشو گرفتم باز کردم .سوراخش کبود و گشاد بود . زبونم رو گذاشتم روش و شروع کردم لیس زدن .خیلی حال می داد زبونم رو تیز می کردم و فشار می دادم تو سوراخش .اونم هی یه دستش رو از لبه تخت بر می داشت و تفی می کرد و کیرش رو می مالید و انگشت کرد پاشدم کیرم رو تفی کردم و گذاشتم دمه سوراخه خیسش . یه خورده فشار دادم تو نرفت . لمبرهاشو گرفتم و یه خرده محکمتر فشار دادم باز هم نرفت .گفت اینجوری نمی شه باید چربش کنی . گفتم تو چیزی داری گفت نه .خودم هم چیزی همراهم نبود. دوباره کیرم رو تفی کردم و گفتم واستا اونم ایستاد و گذاشتم لای پاش و شروع کردم به مالیدن . خودش هم رون هاشو سفت و شل می کرد و کیره خودش هم می مالید. بد نبود داشت حال می داد . تا دوباره کیرم خشک شد . گفتم امید خشک شد نشست لب تخت و کیرم رو چپوند توی دهنش با یه دستش کیره من رو به همره ساک زدن جق می زد و با دسته دیگش مال خودش رو می مالید و انگشت کرد . اینقدر حرکت سر و دهنش و دستاش هماهنگ بود که بی نهایت حال می داد . بعد از چند دقیقه حس کردم دیگه نمی تونم تحمل کنم . گفتم امید داره می یادها . اصلا اهمیت نداد و حرکت دستش روی کیره خودش رو تند کرد . من هم دستم رو گذاشتم رو سرش و با پایان وجود آبم رو پاشیدم تو دهنش . آخرهای پمپاژ من بود که آب خودش هم با فشار پاشید بیرون . بعدش بلند شد سریع شلوارش رو کشید بالا و منم کیرم رو جمع کردم . بعد اومد طرفم و ازم یه لب گرفت . دهنش بوی آب کیرم رو می داد . که خیلی حال کردم . داشت می رفت بیرون که گفتم امید دیگه نخوابی ها . با خنده گفت نه و رفت.خودم تخت گرفتم خوابیدم.نوشته آرش
0 views
Date: November 25, 2018