سلام به همه دوستان گلممن مرتضي هستم 27 سالمه قدم 182 و حدودا 85 کيلو هستم. بدنه روفرمي دارم و چهره دلچسب.اين داستان واقعا واقعي بوده و آرزو ميکنم براي همه شما اتفاق بيفته.برم سر اصل مطلبشنبه 27 اسفند نود حدودا ساعت 8 شب داشتم ميرفتم خونه که ماشينم پنچر شد. از شانس بدم روز قبل هم همسايه محترم زحمت اون يکی لاستيکم کشيده بودو…..گوشيو برداشتم زنگ زدم به يکي از دوستام که فلاني لاستيکتو بردار بيا من سر چهار راه منتظرم . يه 10 دقيقه که وايسادم يه لاستيکو آورد منم زود عوض کردم تا اومدم راه بيفتم يه 206ه از کوچه اومد و بدون اينکه توجه کنه افتاد توي جوب آب. راه افتادم که برم از کنارش رد شدم يهو ديدم يه خانم خيلي جذاب و با چهره اي واقعا زيبا و هيکلي مانکني از 206 پياده شد.زدم رو ترمز دنده عقب رفتم کنارش و گفتم نگران نباش کمکت ميکنم. پياده شدم روه دختر گفتم شما بشين تو ماشين بذار دنده عقب و آروم نيم کلاچ کن. سرتونو درد نيارمبا هر بدبختي که شده بود ماشينشو آورديم بيرون. دختره کلي تشکر کرد. منم گفتم براي خانم گلي مثل شما هر کاري بکنم کم کردم. رفتم سوارشدم و راه افتادم . تو ذهن خودم فقط دختره رو تجسم ميکردم که چه خوش هيکل بود. يهو بخودم اومدم که سر چارا بعدي کم موده بود ازپشت به ماشين بزنم . چراغ سقفي روشن کردم که از تو کيفم کارـ سوختو دربيارم که برم پمپ بنزين. همين که دنبال کارت سوخت ميگشتم سنگيني نگاه يکی روي خودم حس کردم چپ بعد راست کسي منو نگاه نمي کرد چشم افتاد به ماشين جلو که همون دختره بود از تو آينه منو نگاه ميکرد. چراغ که سبز شد رفتم کنارش که اشاره زد شيشرو به پايين. دادم با صداي خيلي نازش گفت ميخواستي بزنی به ماشينما. منم بدون معطلي گفتم تو فکر شما بودم و خدارو ستايش ميکردم که چنين زيبايي خلق کرده. که يه لبخند زد . اشاره زدم که بزن بغل. يه چند متري جلوتر نگه داشت. پياده شدم از سمت شاگرد رفتم کنار ماشينش گفتم اجازه هست که اونم گفت بفرما. تو کونم عروسي بود. نشستم تو ماشين خودمو معرفي کردم که جواب داد انتظار داشتم سر کوچه که ماشينو درآوردي خودتو معرفي کني. منم ساکت بودم که پرسيد حواست کجا بود؟ گفتم پيش تو.گفت چي ؟ پيش من؟ چرا؟ مگه من چيم يا کي هستم؟من تو فرشته خدا روي زمين و کنار من.خنديدو گفت تو چي هستي ؟ گفتم مخلوق خدا.خودشو معرفي کرد یلدا. 24 سالش بود. دانشجوي ارشد نرم افزار. ديگه بيشتر لفتش ندادم . يکي از کارتامو دادم بهشو گفتم منتظرت هستم. خداحافظي کردمو رفتن تو ماشينم و راه افتادم به سمت خونه. فردا خبري نشد پس فردا شب عيد بودو تو خونمون مادرم تدارک شام شب عيدو ميديد. گوشيم زنگ خورد . يه اس اومد به اين مضمون مياي شب عيدو با هم باشيم. اول نشناختم . اس دادم من سبزي پلو مانانمو با هيچي عوض نميکنم. که جواب داد عوض نکن. براي منم بيار. درضمن من آنا هستم.(منظورش آناهيتا بود).مثل برق گرفته ها سر جام خشکم زد. که با صداي مادرم به خودم اومدم . زود جواب دادم که البته تبصره داره. که چي و کي باشه. جواب داد. که تو جواب دادن هم کم نمياري. بعد گفت که شامتو بخور اگه دوست داشتي براي من هم بيار.به مادرم گفتم يکي از دوستام اس داده شب عيد تنهاست. بيا پيش من که من تنها نباشم. مادرم گفت که بگو بياد اينجا گه جواب دادم که گفتم. نمياد فقط يکم شام بزار من براش ببرم. شامو خوردم زود پريدم تو ماشين. زنگ زدم بهش گفتم کجا بايد بيام.آدرس همون کوچه رو داد. در عرض 20 دقيقه خودمو رسوندم اوجا رفتم دم مجتمعي که آدرس داده بود. زنگ زدم رفتم تو طبقه 4 بود دم در واحدش که رسيدم يهو با خودم گفتم که من خر بدون اينکه بدونم کجا دارم ميرم پاشدم اومدم جاييکه نمیدونم پشت در کيه و آيا نقشه اي برام داره؟دلو زدم به دريا در زدم لاي در باز شد از لاي در منو نگاه کرد. ديدم خودشه. گفت تنهايي. آره تنهام. رفتم تو يه فرشته جلوم بود. ي تاپ قرمز با شلوارک سفيد پاش بود موهاشو لخت کرده بود موهاي مشکي مثل پر کلاغ. قلبم داشت از جا کنده ميشدو رنگم پريده بود. پرسيد سهم منه؟ اصلا حواسم نبود. دوباره پرسيد که يهو به تکون دستش به خودم اومدم که گفت کجايي؟ منم گفتم اينجا. گفت آره ارواح عمت. اينجايي من 2بار ازت دارم ميپرسم سهم منه جواب نميدي. که گفتم چي؟ گفت ديدي اينجا نيستي. تازه يادم افتاد که سبزي پلو رو ميگفت.بوي غذا ميومد. پرسيدم شام خوردي. جواب داد که داشتم شام درست ميکردم که گفتي سبزي پلو داريم هوس کردم ديگه بيخيال شام خودم شدم. شامو که ميخورد منم همراهيش ميکردم که گفت سهم منه مگه تو نخوردي؟ گفتم چرا خوردم. زد زير خنده و گفت شوخي کردم بخور . گفتم که نه ديگه انگار تو خيلي گرسنه اي که جواب داد خيلو وقته دست پخت مامانمو نخوردم . دست پخت مامانت منو يا غذا هاي مادرم ميندازه که يهو زد زيز گريه . بي اختيار سرشو گرفتم تو آغوشم . چشم افتاد به عکس مادر و پدرش که هردو فوت شده بودن. تنها بود تنهاي تنها. گفتم کسيو نداري ؟ چرا. دارم 2 تا خواهر دارم شب عيد رفتن مسافرت خارج. پرسيدم پس تو. نرفتم. خواستم چراغ خونه شب عيدي روشن باشه. بي اختيار يه بوس کوچيک ازش گرفتم. گفت تورو خدا براي من امشب فرستاده که تنها نباشم. بغلش کردم يه لب کوچيک ازش گرفتم که خودش همراهي کرد. با ولع خاصي لبامو ميخورد. داشتم راست ميکردم. دلم براش ميسوخت کفتم بايد امشب يه حال اساسي بهش بدم که شب عيدي کلي بهش خوش بگذره و غم خونوادشو فراموش کنه. بلندش کردم چسبوندمش به دیوار. پاشو آورد بالا و از زیر گرفتمش گردنشو میخوردم چه بوییی میداد. یواش سواش مری کچل داشت شلوارمو پاره میکرد. بازم لبشو خوردم. تیشرتشو درآوردم و رفتم سراغ سینه هاش بدون عمل خوش فرم بود گرد بود و خوش اندازه نوکش بیرون بود با دندون یه گاز ازش گرفتم که دادش رفت هوا. کاملا بی اختیار شده بود. پایان سینه اش رو لیس زدم. تازه حموم رفته بود انگار میدونست امشب براش چه اتفاقی میخواد بیفته نافشو زبون میزدم یواش یواش دستمو گذاشتم روی کسش. خیسیشو از روی لباس میشد فهمید. از رو شلوار میمالیدم براش. دیگه نفساش تند شده بود. ناله میکرد. دستمو یواش کردم تو شورتش. خیس خیس بود با نگشتم حسابی چوچولشو غلغلک دادم . دیگه فریا میزد انقدر مالوندم که یه تکون شدید خورد و دیدم به حال افتاد تو بغلم. ارضا شده بود خوابوندمش روی مبل. شلوارکشو دراوردم یه شرت توری سفید پاش بود. کسش از زیرش برق میزد. شرتشو آروم درآوردم خیلی خوشگل بود. پاشو باز کردم رفتم لای پاش تا زبونمو گزاشتم رو چوچولش یه تکون خورد تازه فهمید کجاس. میگفت بخور ماله خودته. زبون میزدم. بازم ناله هاش رفه بود رو هوا. یه گاز از کسش گرفتم که بازم ارضا شده بود . گفت نوبت توه که ارضا بشی. گفتم تو دختری. گفت ماله خودته. دوست دارم پاره ام کنی. گفتم نه دختر. کار دستمون میدی. که حلم داد روی مبلو شرتمو کشید پایین مری کچلو گرفت تو دستش. شروع کرد به ساک زدن خوب ساک میزد. یهو گفت میخوام تلافی کنم تا گفتم چی یه گاز اساسی از کیرم گرفت. دادم رفت هوا. یه 5دقیقه همین طوری برام ساک میزد. من کلان آبم دیر میاد. خوابوندمش رو مبل و که گفت پارم کن. من گفتم چشب اولین بارم بود گه میخواستم پرده یه دخترو بزنم یکم حول شده بودم. کیرم گذاشتم جلو کسشو یواش بازی میدادو که گفت زود باش دوست دارم تو خودم حسش کنم. که با یه فشار دادمش تو. خودشو جمع کرد انگاری دردش اومده بود. ولی فقط ناله میکرد . گفت که جرم دادی. زود باش تند بزن پارم کن. شروع کردم تلمبه زدن چشاشو بسته بود ناله های حشری کننده ای میزد. اگه کسی فقط ناله هاشو میشنید خودشو خراب میکرد. تند ترش کردم. یه چندتا پوزیشن که عوض کردم دیگه فقط پیش خودش زمزمه میکرد. پارم کردی. دیگه داشتم میومدم گفتم دارم میام . (راستی از سکس از پشت خوشم نمیاد) گفت بریز تو یکی دوروز دیگه دوره ام شرو میشه. منم با فشار پایان آبمو ریختم توش . ولو شدم روی زمین اونم اومد بغلم خوابید. بغلش کردم تا صبح 2 بار دیگه باهم سکس داشتیم. تا الانم هروقت منو میبینه میگه شب عید امسالو هیچ وقت فراموش نمیکنه.ممنون که خاطره منو خوندید. مرسی قربون همه دوستای گلمنوشته مرتضی کیر طلا
0 views
Date: November 25, 2018