سکس دوست داشتنی با جی اف

0 views
0%

سلام میخواستم اولین سکسمو براتون بنویسم شاید باور نکنید و فحش بدین طوری نیس راحت باشین اتفاقا از فحشاتون خوشم میاد،خب بگذریم بریم سراغ داستان.18 سالمه 3 سال پیش بود که رفتم کلاس دوم دبیرستان و اون زمان بچه مثبت و خرخونی بودم که وقتی از مدرسه تعطیل میشدیم با یکی از بچه میرفتیم نزدیکای یه مدرسه دخترونه که اون مدرسه هم دبیرستان بود.خلاصه یه چند روزی رفتیم و عاشق یه دختر شدم که به رفیقمم نمیگفتم که عاشقشم(البته از لحاظ سکسی عاشقش نشدم فقط برای لب گرفتن و اس مس به هم دادن).روز بعد به رفیقم گفتم من دیگه نمیام و کار دارم اونم گف طوری نیست منم نمیرم.روز بعد اون دختر که اول دبیرستان بود تعقیبش کردم تا در خونشون،چند باری موقع رفتن به مدرسه پشت سرش میرفتم که یه دفعه متوجه شد و گفت که شما تازه تو این محله اومدینمنم که به خود ریده بودیم گفتم نه رفیقم خونشون اینجاس منم با اون میرم که همون لحظه گفتم شماره میدیتا اینو گفتم فحش کشم کردو دیگه جرات نمیکردم از اون محل رد شم تا اینکه دوباره چشمون تو چش هم افتاد و گفت شماره میخواستی منم از ترس گفتم نه و اونم گف شماره نمیدم میگیرم منم خوشحال شدمو شماره دادم که بعد یه هفته یه نفر پیام عاشقونه میداد که نمیدونستم اونه و میخواستم ببینم کیه بهش زنگیدم وقتی گف الو متوجه شدم.اسمشو پرسیدم گف عطیه منم گفتم خوشبختم مهدی(مستعار)بعد یه مدت اس مس بازی که خیلی صمیمی شده بودیم یه روز تو خیابون دیدمش داره که خرید میکنه و تنها بود منم رفتم کنارشو سلام علیک کردم،حدود یه ساعت تو راه حرف زدیم که گفتم عزیزم میتونم لب بگیرماونم گفت فعلان نه باشه یه وقت دیگه منم ممانعتی نکردم و گفتم باشه.ساعت 2 ظهر فردا بهش زنگیدم و گفتم نمیای بیرون گفت باشه واسا مامانمو راضی کنم منم بهش گفتم بیا پارک محلمون اونم گفت باشه.ساعت 2 و نیم اومد و پارک خلوت خلوت بود و کسی نبود منم گفتم حالا وقته لب گرفتنه ها ،اونم قبول کرد و یه 10 دقیقه ای لبامون تو هم بود،خلاصه بعد لب گرفتن گفت من 1 ساعت دیگه وقت دارمو به مادرم گفتم تا ساعت 3 و نیم خونه هم کلاسیمم.اون خیلی دوست داش سکس انجام بدیم و میگفت چه موقع میخوای لباسمو در بیاری منم که از سکس حالم به هم میخورد هی میگفتم الان عجله دارم تا اینکه یه روز گوشیش خاموش بود منم نگران بودم نزدیک خونشون رفتم دیدم داره جایی میره منم سریع بغلش رفتم و گفتم عزیزم چرا گوشیت خاموشه اونم جواب نمیداد معلوم بود که قهر کرده که با منت کشی کردنم گفت من دیگه نمیخوام باهاتت رفیق باشم منم گفتم چرا اون چیزی نگفت که فهمیدم میخواد سکس داشته باشیم.بعد 2 روز گوشیشو روشن کرد منم بهش اس دادم عزیزم امروز خونمون خالیه بیا خوش باشیم.یهو دیدم زنگ زد گفت کی میخوای لباسمو دراریمنم گفتم همین امروز ساعت 3 اونم گفت باشه و مکالمه تموم شد.منم که خودمو مسلمون میدونستم و گرچه نماز نمیخوندم ولی میدونستم سکس گناه بزرگیه اما متاسفانه اونروز ساعت سه باید سکس با جی افمون میداشتیم.خلاصه ساعت 3 با یه مشت کتاب اومد گفتم اینا چیه گفت به مادرم گفتم میرم خونه رفیقم …… .خلاصه لباساشو در اورد و دید من لباسامو در نمیارم گفت زود باش منم گفتم باشه در اوردم که تا اوون هیکل نازشو دیدم مسلمانیو و نماز و خدا را متاسفانه کنار گذاشتم همون موقع ادم دیگه ای شده بودم و دوست داشتم بکنمش(البته قبلا هفته ای یه بار جلق میزدم)منم سریع رفتم سراغ کسش که یهو گفت از بالا میان پایین منم که ابروریزی کرده بودم از لب و لوچش شروع کردم و اومدم به سوتینش رسیدمو سریع کندمش،وقتی سینه های نورسشو دیدم شهوتم بیشتر شدو شروع کردم به خوردن سینه هاش بعدش کیرمو که حدود 10 سانتی بود فرستادم بین سینه هاش و عقب و جلو میکردم بعد 10 بار عقب و جلو کردن ترسیدم ارضا بشم کیرمو از بین سینه هاش جدا کردم بعد از اونجا رفتم سراغ شرتش،اونم پایین کشیدم تا اومدم کیرمو بفرستم لای کسش گف صب کن اولا اونو میلسن ثانیا باید از پشت بکنی منم که نمیدونستم پرده چیه ابروریزی نکردم و رفتم سراغ پشتش به به چی بود ،کیرمو اوردم و تو سوراخ مقعدش کردم و حدود 10 دقیقه تلمبه زدن حس کردم ابم داره میاد سریع بیرون کشیدم و همون لحظه ارضا شدم،دیگه نمیخواستم ادامه بدم ولی اون هنوز ارضا نشده بود بعد 10 دقیقه سرمو گرفت برد پیش کسش منم که نمیخواستم بلیسم ممانعت کردم و به خوردن سینه هاش رو اوردم و اونقدر مکیدم که اه و اوهش بلند شده بود منم کیرمو سریع بردم نزدیک کسش و کمی رو کس مبارکش مالش دادم که 2 دقیقه بعد منو محکم گرفت که فهمیدم ارضا شده سریع لباسامونو پوشیدیم و اونم رفت خونه،بعد 1 روز فهمیده بودم چه گناهی مرتکب شدم ولی خوشبختانه دیگه اونم نمیخواست سکس داشته باشیم و با لب گرفتن از هم و اس مس دادن به هم،روزامونو میگذروندیم که 1 ساله به خاطر دلایلی از هم جدا شدیم.خب این بود داستان من و عطیه خانم گل که دیگه به جز اون با کسی دیگه رفیق نشدم و از شما عزیزان ممنونم که این داستانو خوندید منم از اون روز به بعد ادمی دیگه شدم بچه مثبتیمم تموم شد.امیدوارم نظراتتونو بنویسید حتی اگه بخواهید فحش بدید.خدانگهدارنوشته m.h

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *