سلام من امید هستم جریانی رو که میخوام واستون تعریف کنم داستان نیست یه ماجرای واقعی است که برای خودم اتفاق افتاده که هیچوقت فراموش نمیکنم. (فقط اسامی و عنوانها به جهت حفظ آبرو عوض شده) من متاهل هستم خیلی هم هات هستم ولی خانومم سرده و نیاز جنسیمو خیلی کم میتونه تامین کنه. قبل از ازدواجم با یه نفر محدود سکس داشتم ولی هیچوقت به اندازه این سکسم بهم لذت نداد چون یه سکس توام با عشق بود.ماجرا از اونجا شروع شد که بهار 1390 من درمشهد یه شرکت دارویی رو یه ساله اجاره کردم ( من پزشک هستم ) و چند پرسنل نیاز داشتم از جمله یه حسابدار خانم که واسه شیفت عصر میخواستم و یه آگهی زدم که چند نفر اومدن که مورد پسندم نبود تا اینکه یه خانومی زنگ زد و گفت که واسه آگهی زنگ زده منم خواستم که برای مصاحبه بیاد. روز مصاحبه که اومد دیدم سه تا خانوم اومدن من نمیدونستم که کدوم یکی از اینا واسه کار اومده. یکیشون خیلی خوشگل و خوش اندام، ولی ریزنقش بود و دوتای دیگه چهره معمولی داشتن. یه چند دقیقه ای گذشت و شرایط کار رو معرفی کردم. ازشون پرسیدم که من یه نفر میخوام کدومتون واسه کار اومدین؟ اونا هم گفتن میدونیم یه نفر میخواین ما باهم اومدیم که تنهای نباشیم. که دیدم اونکه خوشگله گفت من واسه کار اومدم. قند تو دلم آب شد. شرایط کارو کامل براش توضیح دادم و قرار شد از دوروز بعدش بیاد.دوروز بعد که اومد ابتدا باید کارو آموزش میدادم که شروع کردم به آموزش چون اولین تجربه کاریش بعد از دانشگاه بود.. ضمن اینکه کاراصلی شرکت صبح بود و عصر فقط من و اون که اسمش لیلا بود تو شرکت بودیم واسه حساب و کتابا. دختر خیلی خوب و شوخ طبع و خوش اخلاقی بود و من که آدم رسمی بودم تونسته بود محیط کار رو تلطیف کنه و دائم منو میخندوند. منم سعی میکردم تو شوخی ها همراهیش کنم و گاهی عمدا سوتی میدادم که سوژه خندمون بشه و گاهی هم اون سوتی میداد و میخندیدیم. یادش بخیر… دوران خیلی قشنگی بود… جالب اینجا بود که در موردش هیچ برنامه سکسی نداشتم از طرفی اینقدر این دختر شیرین زبون و جذاب بود که حسابی بهش وابسته شدم و اونم بهم وابسته شده بود. هنوز دو هفته نگذشته بود که دوست داشتم یه روز رستوران دعوتش کنم ولی چون دختر با حیایی بود نمی شد رک بهش بگم واسه همین نقشه کشیدم یه شرطی رو باهاش ببندم که هرکی باخت یه ناهار بده و عمدا سوتی بدم و ببازم که بتونم ببرمش رستوران. دقیقا طبق برنامه عمل کردم وقرار شد فردای اون روز ناهار بریم شاندیز بهش شیشلیک بدم. اونم شب به مامانش گفت که فردا به خاطر اضافه کاری باید زودتر بیاد شرکت که بهش شک نکنن چون خیلی مواظبش بودن. (بیشتر وقتا باباش می رسوندش) این بود که فردای اون روز منم خودمو آماده کردم و به خونه گفتم ناهار نمیام کار دارم و با لیلا رفتیم شاندیز و ناهارو خوردیم. اونجا بود که صمیمیتر شدیم و تو مسیر برگشت در حین شوخی یکی دوبار دستمو بهش میزدم و نیشگونش میگرفتم. روز به روز با هم صمیمی تر میشدیم، یواش یواش به خاطر جذابیتش و لوندیش شهوتم در مورد اون تحریک شده بود مخصوصا اینکه خانومم باردار بود و یه 7-8 ماهی بود که از سکس خبری نبود و نیاز خیلی مبرمی به سکس داشتم این بود که تصمیم گرفتم یه سکسی باهاش داشته باشم ولی اصلا نمیدونستم که اونم راضی میشه یا نه.. از اون به بعد تو شرکت در حین کار هروقت یه جا کارشو درست انجام میداد در حین تحسین با دست نوازشش میکردم مثلا دست میکشیدم رو سرش یا پشتش یا روناش. رونای خیلی خوش فرمی داشت مثل رون مرغ. اون فکر میکرد من بی منظور این کارارو میکنم واسه همین چیزی نمیگفت و یه بار هم دستشو گرفتم و پشت دستشو بوسیدم که ناراحت شد و گفت چرا اینکارو کردی گفتم نمیدونم همینجوری. هیچی نگفت. دیگه تا آخروقت بهش دست نزدم ولی از فردای اون روز باز موقع کار که کنارش می شستم پشت کامپیوتر بهش دست میزدم تا اینکه در حالیکه دستم دور گردنش بود لبمو بردم نزدیک گونه هاش و یه بوسه ناز ازش گرفتم. و بعد از اون جسور شدم و دیگه دستمو از روی روناش برنداشتم. اونجا هیچی بهم نگفت و خیلی عادی کارشو انجام میداد ولی بعد که رفتم خونه دیدم یه اس ام اس زده و گفته بود که من فکر میکردم که شما منظوری نداری از اینکه دستتو بهم میزنی و منم چون شما رو جای برادرم میدونم چیزی نمی گفتم ولی امروز که بوسم کردی حس میکنم که رابطه ما داره بیش از اندازه به هم نزدیک میشه و ازتون میخوام که دیگه بهم دست نزنین. منم جواب دادم باشه و از فردای اون روز دیگه بهش دست نزدم و اونم راضی و خوشحال بود و بیشتر بهم اعتماد کرد ولی علاقه ای که بینمون بود روز به روز بیشتر میشد. من خیلی دوسش داشتم و به گفته خودش اونم میگفت منم شمارو خیلی قبول دارم از خیلی لحاظا. تا اینکه چند روز گذشت و من دوباره یه روز که خانومم خونه مامانش بود لیلا رو واسه ناهار دعوتش کردم خونم. اونم قبول کرد و اومد. وقتی از در وارد شد اصلا بهش دست نزدم. ناهارو که خوردیم نشستیم پای کامپیوتر که عکسامو و فیلمو چیزای دیگه … رو ببینیم کم کم داشتم شهوتی می شدم که دستمو گذاشتم رو روناش دیدم چیزی نمیگه خودم بهش گفتم من تو محیط کار قول دادم بهت دست نزنم و تو هم دیدی که دیگه بهت دست نزدم ولی اینجا فرق داره بذار یکم نوازشت کنم قبول کرد ولی گفت به شرطی که زیاده روی نکنی. منم درحین دیدن برنامه های سیستم دستم رو به پایان قسمتای رونش رسوندم و پشتشو ماساژ میدادم بازوهاشو هم ماساژ میدادم و اونم خودشو مشغول دیدن برنامه ها کرده بود منم دیگه شهوتم حسابی زیاد شده بود و از طرفی نمیتونستم زیر قولم بزنم فقط سرشو گرفتم تو آغوشمو یه بوسه ازش گرفتم . اینبار چیزی نگفت و ادامه دادم جسور شده بودم و بهش گفتم میشه از پشت میز بلند شی؟ گفت واسه چی؟ گفتم کاری ندارم همین نوازشو میخوام ادامه بدم بلند شد گفتم بیا کنار دیوار بچسب به دیوار. اونم چسبید به دیوار رفتم جلوش وایسادم دستامو انداختم دور گردنشو به دیوار چسبوندمش و خودمم بهش چسبیدم. چیزی نمیگفت ولی حیا رو تو صورتش میدیدم که داره روشو از اونور میکنه کاملا مشخص بود بار اولشه و تا حالاسکس نداشته ( به دلایلی که در حین خوندن متوجه خواهید شد ) همینطور که بهش چسبیده بودم سرشو گرفتم تو دستم و لبمو گذاشتم رو لبش. نمیدونست باید چیکار کنه یه چند ثانیه ای مکث کردمو لبمو برداشتم دیدم با دست داره منو دور میکنه و گفت که بسه دیگه بریم شرکت الانه که مادرم زنگ بزنه شرکت که اگه من نباشم بد میشه منم دیگه زیاده روی نکردمو گفتم باشه آماده شدیم که بریم موقع بیرون اومدن از خونه پشت در یه لب دیگه ازش گرفتم و زدیم بیرون. اینم بگم دفتر شرکت طوری بود که مثل بانکها شیشه داشت و از بیرون داخلش دیده میشد و اونجا به جز دستمالی کار دیگه ای نمیشد کرد. شرکت که رسیدیم طبق قولم دیگه باز بهش دست نمیزدم. چند روزی گذشت و دوباره واسه ناهار دعوتش کردم. این بار از در که اومد تو بغلش کردم و یه لب ازش گرفتم وقتی شهوتو تو چشام دید گفت ببین همین اول بهت بگم که زیاده روی نکنی ها گفتم باشه. رفتیم سر ناهار و ناهار که تموم شد اومد رو مبل نشست منم نشستم کنارش هنوز مانتو روسریش تنش بود بهش گفتم درش بیار گفت نه دستشو گرفتم ولی اون هیچ حس سکسی نداشت و نمیخواست داشته باشه آخه حرف حسابش این بود که تو متاهلی و من عذاب وجدان میگیرم بیام تو زندگی عاطفیتون و جای زنت باشم علاقه ای هم که بهت دارم به خاطر اینه که برادر ندارم و تورو جای برادرم میدونم اونم چون این مدت شناختمت و قبولت دارم. خلاصه یواش یواش نازش میکردمو ماساژش میدادم از قسمت سرش گرفته بودم تا گردنش. دستمو بردم زیر روسریش و اونو درآوردم مقاومت میکرد ولی اهمیتی ندادم شروع کردم دور گردنو موهاشو نوازش کردن بعد دستاش و دستمو بردم سمت سینه هاش اولین باری بود که میخواستم سینه هاشو بگیرم دستمو که گذاشتم روش خودشو کنار کشید منم دیگه ادامه ندادم و شروع کردم باز کردن دکمه های مانتوش بازم نمیذاشت ولی من دیگه تو عمل انجام شده قرارش دادمو بازشون کردم و مانتوشو انداختم کنار و بغلش کردم. دوست داشت خودشو از آغوشم آزاد کنه ولی محکم گرفته بودمش چندتا بوسش کردم. یه چند دقیقه ای تو آغوش هم بودیم بعد بلندش کردم و چسبوندمش به دیوار و چسبیدم بهش. اومدم که لباسشو بدم بالا نذاشت. بهش گفتم بخواب رو زمین گفت واسه چی گفتم هیچی فقط میخوام بغلت کنم درازکشید منم خوابیدم روش و بغلش کردم . دیگه داشتم از شهوت می مردم اون کم کم حشری شده بود ولی به دلایلی که گفته بود نمیخواست وا بده ولی من ول کن نبودم اومدم شلوارشو بکشم پایین نذاشت. بهش گفتم برگرد اونم دمر خوابید یکم باهاش ور رفتم و نوازشش می کردمو باسناشو ماساژش میدادم. شلوارمو در آوردم و باشرت روش خوابیدم لباسشو یکم دادم بالا و بهش اصرار کردم و گفتم فقط یه ذره بذار شلوارتو بکشم پایین تا زود از دستم راحت شی. قبول نکرد ولی با چند تا اصرار دیگه قبول کرد و تا اومدم بکشم پایین گفت بذار خودم بکشم تو زیاده روی میکنی کمربندشو شل کرد یه شلوار لی تنگ پوشیده بود که روناش روح آدمو جلا میداد. دیدم خودش شلوارشو شل کرد دیگه مهلتش ندادم و با هم شلوارشو تا زیر باسنش کشیدیم پایین ولی طوری دست انداخته بودم که شرتشم تو دستام بود و هردو باهم اومدن پایین. البته من که میخواستم تا آخر بکشم پایین ولی نذاشت و گفت تا همینجا بسه. از این طرف هم لباسشو تا بند سوتینش دادم بالا که دیگه بیشتر نذاشت. یه نگاه کلی به اندامش انداختم با این که ریز نقش بود ولی اندام خیلی متناسبی داشت پوست سبزه ولی بسیار صاف و لطیفی داشت کمر و شکم کاملا باریک و یه کون خوش فرم که نسبت به بدنش گنده بود و باسنای درشتش به رونای گوشتی و توپرش وصل میشد. اما بقیه بدنش کاملا ظریف و زنانه بود. خلاصه از دیدنش حسابی لذت بردم. تو این وضعیت بودم که شروع کردم به ماساژ باسناش وای چه لذتی داشت روناشم با کف دست ماساژ میدادم. باسناشو با دستام باز کردم و سوراخ آکبندشو دیدم اما پاهاشو سفت گرفته بود که کسشو نبینم هر چی با دستم سعی کردم کسشو بمالم نذاشت گفت تا همین جا بسه هرکار میخوای بکنی بکن که من دیگه بیشتر ازین نمیذارم. دیگه فهمیدم که با اینکه خیلی داشت لذت میبرد( اینو بعدها بهم گفت) ولی به خاطر همون دلایل خودش نمیخواست ارضا بشه و به قول خودش گناه کنه و فقط واسه اصرار من و هم اینکه یکم هم تو رودروایسی گیر کرده بود و از همه مهمتر اعتمادی که بهم داشت میخواست من زودتر کارمو تموم کنم و ولش کنم. منم دیگه دیدم خودش نمیخواست ارضا بشه شروع کردم به کار خودم. اول باسناشو خوب مالیدم بعد لاشو باز کردم سر کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش ولی چون کیرم هم دراز و هم کلفته و مطمئن هم بودم قبول نمیکنه بکنم توش از تو کردن منصرف شدم و سر کلاهک کیرو فقط دم سوراخش می چرخوندم یه لحظه به صورتش نگاه کردم سرشو انداخته بود زمین که لذت بردنشو نبینم ولی داشت حال میکرد. گفت زود باش تمومش کن منم کیرمو گذاشم لای باسنشو شروع کردم به مالش و عقب جلو . با اینکه دوست داشتم یکی دوساعتی کش بدم ولی تمرکز کردم که سریع ارضا شم بعد حدود 20 دقیقه ای همونطور که کیرم لای کونش بود تلمبه زدم و با دستام سینه هاشو از روی لباسش میمالوندم و از کنار بوسش میکردم که دیدم نزدیکه آبم بیاد و یه فشار محکم به باسناش دادم و پایان آبم ریخت لای باسنشو پشتش. یه دو دقیقه ای روش خوابیدم و بعد سریع تمیزش کردمو لباسامونو پوشیدیم و رفتیم شرکت. به من که خیلی حال داد ولی من اصلا اینطور سکسو دوست نداشتم که خودم ارضا شم ولی شریک سکسیم ارضا نشه و همیشه تا طرفمو ارضا نکنم خودم ارضا نمیشم و چون پزشکم مهارت کاملی دارم که چطوری هم خودم بیشترین لذتو ببرم و هم چطوری شریک سکسیمو به بهترین نحو و با لذت فوق العاده ارضا کنم ولی چون خودش نخواست و پایه سکس نبود اصلا بهش حال نداد و ناقص ارضا شد و بیشتر اعصابش خورد شده بود. هرچند که من خودم بهش گفته بودم باید کامل ارضا شی وگرنه زده میشی. ( کسانی که تجربه سکس ناقصو دارن می دون چی میگم) به هر حال به شرکت که رسیدیم اولش کارای عقب مونده رو انجام دادیم و هردو ساکت بودیم بعد یواش یواش نشستیم به صحبت کردن و خودبخود صحبتامون به سکس رسید. و اونم سوالای متنوع و مختلفی در مورد سکس ازم می پرسید و من که جواب میدادم براش خیلی جالب بود. اونروز گذشت و فردای اون روز که اومد دوباره بعد از کار صحبتمون به سکس رسید و یه سری چیزایی در مورد خودش بهم گفت. دیگه رومون کاملا باز شده بود و ازش پرسیدم که پس تو چطوری خودتو ارضا میکنی که جواب داد خودارضایی میکنم. اونم فقط زمانیکه دیگه خیلی بهم فشار بیاد. خلاصه بهش گفتم ببین عزیزم تو که دیروز عمل سکسو انجام دادی هرچند ناقص، ولی لذتشو نبردی که ضرر کردی. خودشم اینو تایید کرد وگفت بعدا که رفتم خونه با خودم گفتم حالا که گناهشو کردم کاش منم ارضا میشدم. بعد بهش گفتم ببین منو تو دیگه باهم میشه گفت محرم شدیم پس بذار کامل ارضات کنم که هم خودارضایی نکنی که اونم گناه داره و هم لذتشو ببری. ضمن اینکه من قصد اینو نداشتم که بخوام بکارتتو بردارم میخواستم بدون دست زدن به پرده بکارتت ارضات کنم. ولی اون قبول نکرد یه چند روزی همین دلایلو بهش توضیح می دادم، به ظاهر قبول نکرد ولی از رفتارش متوجه شدم که دوست داره ولی روش نمیشه و دلش میخواد من دوباره تو عمل انجام شده قرارش بدم. یه هفته بعد از اون جریان دوباره موقعیت جور شد و من ناهار دعوتش کردم خونه دیدم با میل قبول کرد و هیچی نگفت دیگه مطمئن شدم که دوست داره یه سکس کامل داشته باشه. دوباره فردای اون روز شد و آوردمش خونه. از در که وارد شد اولش خودم مانتو و شالشو برداشتم و رفتیم سراغ میز ناهار، خیلی شاعرانه بود .. چون میز ناهارو خیلی قشنگ چیده بودم.. با شمع و نور ملایم. بعد که خوردیم نشستیم کنار هم رو مبل. شروع کردم به بو کردن و بوسیدن و ماساژ دادنش دیگه هیچ مقاومتی نشون نمیداد بلندش کردم و در حال حرکت بغلش کردمو دور خودم چرخوندمش. دستمو انداختم دور گردنشو بردمش تو اطاق خواب. باهم دراز کشیدم رومون به سقف بود و یکم حرفای رومانتیک زدیم من چرخیدم طرفش، دستمو انداختم دور گردنشو در گوشش نجوا میکردم، با دستام موهاشو نوازش میدادم از لپش یه بوسه گرفتم، بعد گردنش. دستمو گذاشتم رو سینه ش یه تکونی خورد، قلبش با شدت زیادی میزد. یه هیجان توام با استرسی بهش دست داده بود. سرشو چرخوندم و لبمو گذاشتم رو لباش. شروع کردم به ماساژ دادن بازوها و دستاش و دیگه با دو دست سینه هاشو میمالوندم یه پنج دقیقه ای که گذشت لباسشو زدم بالا و درش آوردم بعد بدنشو و شکمشو ماساژ دادم. سوتینشو دادم بالا و آروم سینه هاشوماساژ دادم بعد شروع کردم به خوردنشون یه لحظه نگاش کردم چشاش خمار شده بود ادامه دادم. بعد یه دستم که رو سینه ش بود دست دیگمو بردم سمت کسش. از رو شلوار ماساژش دادم. بعد دستمو بردم سمت کمربندش که بازش کنم، خجالت میکشید کسشو ببینم. منم واسه اینکه کمتر خجالت بکشه برش گردوندم و شلوارشو کشیدم پایین تا زیر زانوهاش. از روی شرت باسناشو یه ماساژی دادم. جالب اینجا بود که چون میدونست امروز حتما کرده میشه شرت و سوتین ست سفید پوشیده بود که باعث میشد شهوت آدم بیشتر بشه. بعد شرتشو کشیدم پایین. معلوم میشد صبح حموم بوده و موهای زائدشم کاملا شیو کرده بود بعد شرت و شلوارشو همه رو باهم کامل از پاش در آوردم و لخت لخت شد. یه نگاه کلی به بدنش انداختم از تناسب اندامش خیلی لذت بردم، کمر باریک با کون گنده و گوشتی و رونای توپر. افتادم به جون باسناشو روناش. خیلی لذت داشت. پایان بدنشو از گردنش تا پاهاش ماساژ میدادم یه چند دقیقه ای خودمو به اینکار مشغول کردم. بعد دوباره سمت خودم برش گردوندم. برای اولین بار کسشو دیدم داشت بهم نگاه میکردم که وقتی کسشو می بینم چه حسی بهم دست میده. لحظه جالبی بود. خودش که خجالت میکشید. یه دست کلی به بدنش کشیدمو دستمو آوردم روی کسش و خم شدم روش و دقیق بهش نگاه کردم. لاشو از هم باز کردم و ابتدای واژنشو دیدم. بعد شروع کردم به خوردن چوچولش هنوز شروع نکرده بودم که گفت بسه نمیخواد. گفتم چرا هیچی نگفت. با دست شروع کردم چوچولشو مالش دادن دست دیگم رو سینه ش بود کم کم دراز کشیدم روش و کیرمو تنظیم کردم رو چوچولش و دستام به سینه هاش و لبم و گذاشتم رو لباش شروع کردم تلمبه زدن روی کسش. وااااااااااای چه صحنه باشکوهی بود. یه ده دقیقه ای ادامه دادم در عین حال سینه هاشم میخوردم تا اینکه گفت میخواد یه پوزیشنی رو که همیشه تو رویاهاش داشته رو امتحان کنه. گفتم من درخدمت شمام. گفت به پشت بخواب منم خوابیدم پاهامو بازکردم و وسط پاهام نشست. کیر 18 سانتی مو تو دستای ظریفش گرفت و با همون شیرین زبونیش گفت بالاخره نمردیمو کیر واقعی رو از نزدیک هم دیدیم. من خندم گرفت و گفتم مگه تا حالا ندیده بودی؟ گفت نه مال کیو باید میدیدم. دوتایی خندیدیم و بعد ادامه دادیم. کیرم که تو دستش بود رو روی چوچولش تنظیم کرد و دراز کشید روم و شروع کرد خودشو به حرکت دادن. ولی نمیدونست باید چیکار کنه. منم گفتم تو تکون نخور بذار خودم ادامه بدم. بدنشو به بدنم چسبیدم و لبشو گذاشتم رو لبام و با دستام باسناشو گرفتم و شروع کردم به تلمبه زدن زیر کسش. یهویی یه آهی کشید و به آه و ناله افتاد. دیگه هیچ اثری از شرم و حیا تو صورتش نمیدیدم خودشو کامل وا داده بود و به من سپرده بود. در همون حین باسناشو خوب ورز میدادم یه 10 – 12 دقیقه ای که گذشت گفتم پاشو یه پزیشون دیگه. گفتم حالت چهاردست پا بگیر ( حالت سگی ) بعد اومدم پشتش و بعد از یه مالش مختصر، کیرمو گذاشتم لای پاش طوری که بالای کیرم با چوچولش تماس داشت من خودم این پوزیشنو خیلی دوست دارم. شروع کردم به تلمبه زدن خیلی جالب بود باسناش که به کناره های کیرم برخورد میکرد موج مینداخت رو کونش. این باعث میشد شهوتم چند برابر بشه. دستمام روی روناش و باسنش بود و اونارو می مالوندم و وسط پشتشو هم لیس میزدم. این کارو هم یه یه ربعی ادامه دادم دیدم دیگه نفساش داره به شماره میفته فهمیدم دیگه میخواد ارضا بشه دوباره برش گردوندم رو به خودم. دوست داشتم موقع ارضا شدن چهرشو ببینم. سرشو گذاشتم رو بالش و دوباره پاهاشو باز کردم و کیرمو گذاشتم رو چوچولش. پاهاشو انداختم رو شونه هام و دستام هم رو سینه هاش و شروع کردم به تلمبه زدن. گاهی هم با سرکیرم ضربه میزدم رو چوچولش و دوباره میذاشتم روش و عقب جلو میکردم. چشاش نیمه باز بود و حسابی شهوتی شده بود نفساش دیگه عمیق عمیق شده بود که دیدم یه آهی کشید و ارضا شد و پاهاشو محکم به هم چسبوند. یه چند ثانیه ای اینطوری بود که دیگه بدنش یهو شل شد. منم یه دو دقه ای صبر کردم تا حالش جا بیاد. حالا نوبت خودم بود که ارضا شم. بهش گفتم برگرد. دمر خوابید، بهترین پوزیشنی که خودم دوست دارم این حالته. با دستام باسناشو باز کردم وااااااااااای من عاشق این کارم. انگار در بهشتو میخوام باز کنم. بعد کیرمو گذاشتم دم سوراخش و با کلاهک کیرم سوراخشو مالش دادم. داشت قلقلکش میومد. بعد کیرمو گذاشتم لای کونش و خوابیدم روش و شروع کردم به تلمبه زدن. دیگه وسط بهشت بودم. دستام رو سینه هاش بود یه ده دقه ای تلمبه زدم که آبم اومد و با فشار همشو خالی کردم لای باسنوش پشتش. بعد خوابیدم روش و بی حال شدم. یه چند دقه ای همینطور بودیم، چندتا بوسش کردمو بلند شدیم خودمونو تمیز کردیم و نشستیم رو مبل و دوباره همو بغل کردیم. هیچی نمیگفت بعد حاضر شدیم رفتیم شرکت. تو شرکت که حالش جا اومد گفت هرچند که تاحالا تجربه دیگه ای نداشتم ولی واقعا جالب بود.چند روزی گذشت بعد از اون ماجرا در حین صحبتاش میگفت دیگه دوست نداره سکس کنه چون فقط میخواسته یه بار تجربه کنه ولی دیگه نمی خواد به گناه بیفته. و ازم خواهش کرد دیگه تو موقعیت قرارش ندم چون می گفت اگه تو موقعیت قرار بگیرم دست خودم نیست و ممکنه بازم وا بدم. بهش گفتم مگه لذتشو دوست نداری؟ گفت کیه که دوست نداشته باشه؟ همه دوست دارن خودمم خیلی دوست دارم ولی به خاطر گناهش میگم. ولی با این اوصاف بازم سه بار دیگه تو موقعیت قرارش دادم و سکس کردیم شبیه همین و خیلی هم بهش چسبید. دوستی مون هم داشت روز به روز عمیق تر میشد تو این مدت خیلی جاها باهم میرفتیم و خیلی خاطره داشتیم همیشه خریداشو با من میرفت، تا اینکه سروکله دوستش پیدا شد. یکی از همونایی که روز مصاحبه اومده بود، جریانش مفصله ولی تونست با شیطنت رابطمونو شکراب کنه و خودشم گم و گور شد. همین جریان اینقدر طول کشید که مدت قراردادم تموم شد و شرکت رو واگذار کردم. دیگه باهام تماس نگرفت و هرچی تلاش کردم سوء تفاهمو برطرف کنم نذاشت. روزای آخر که واسه تسویه حساب اومده بود جلوش گریه زاری م گرفت، بهش گفتم که هیچوقت فراموشت نمیکنم ولی اهمیت نداد ورفت. همیشه به یادش هستم و براش آرزوی موفقیت می کنم و هرروز آهنگی که بینمون خاطره شد رو گوش میدم.امیدوارم که از داستان زندگیم لذت برده باشین و اگه خواستین نظر بدین خوشحال میشم نظرتونو بخونم چون مایه تسکین درد تنهاییام میشه. چون واقعا بعد رفتنش حس میکنم یکی از عزیزانمو از دست دادم و دوست دارم قرارداد جدیدیمو که بستم اونقدر غرق در کارم بشم که یکم از فکرش بیام بیرون و تسلی خاطرم بشه.نوشته امید
0 views
Date: November 25, 2018