سلام این داستانی رو که الان میخوام براتو تعریف کنم مربوط میشه به یک ماه نصفی قبل خواهش میکنم اگه داستانم مورد پسندتون قرار نگرفت بهم بگید ولی فوش ندید به احترام وقتی که گذاشتم و این خاطره رو براتون تعریف میکنم ممنوناز خودم بگم رضا هستم 21 سالمه رشته دانشگاهیم تربیت بدنی بسکتبال هم کار میکنم یه چند سالی پس یه هیکل ورزشکاری دارم نمیخوام از خودم تعریف کنم خانواده ما 6نفریم دوتا خواهر دوتا برادریم که خواهرام هردوتاش ازدواج کردن و مستقلن منو یه برادر کوچیکترمشهرمون جایه که اکثرا واسه خرید میاین اینجا یه دایی دارم که شیراز زندگی میکنن که یه دختر داره به نام ندا که 18 سالشه حدود یک ماه نصفی پیش برای خرید و سر زدن اومدن خونه ما ما زیاد با خانواده داییم در رابطه نیستیم شاید سالی دومرتبه همدیگه رو بیبینم یا تابستون و یا عیداسرتون رو درد نیارم داییم اینا با دخترش ندا و خانم داییم اومدن خونمو حدودا ساعت 9صبح بود رسیدن من خواب بودم ولی میدونستم که میان دل تو دلم نبود که ندا رو بیبینم چون آخرین بار عید پارسال دیده بودم خیلی خوشگل شده بودصدای ماشین اومدن تو حیاط رو که شندیم از خواب پریدم فهمیدم داییم اینا اومدن خودمو جم جور کردم اتاق رو از دیشبش مرتب کرده بودم عمواینا اومدن و رفتن تو پذیرایی منم تو اتاق بودم تا اون رفتن تو پذیرایی منم رفتم تو حیاط رفتم دستشویی صورتمو شستم تو حیاط که بودم داییم و خانم داییم اومدن از ماشین وسایل رو دربیارن منم دیدیمشون و باهاشون اهوال پرسی کردم آخه من خلی شرمو هستم وقتی مهمون برامون میاد مخصوصا مهمونای که کم میبیبینمشون یه خورده طول میکشه تا باهاشون اخت بشم خلاصه با دایی و خانم دایی اهوال پرسی کردم داییم چندتا تیکه بارم کرد که هنوز رو فورمی از این حرفا آخه داییم خودش ورزشکاره خانواده ما کلا ورزشکارن ندا دختر داییم هم یه چندسالی هست ژمیناستیک کار میکنهاز داییم اینا جدا شدم و رفتم تو اتاق کامپیوترو روشن کردم و نشستم پای نت همینطور داشتم تو فیس میگشتم که صدای حرف زدن مادرم و ندا رو شندیم ندا داشت از مادرم میپرسید که رضا چیکار میکنه بادرساش و این حرفا که مادرم بهش گفت اگه این کامپویترش و فیس بوکش بزارنش به درساشم میرسه صداشون یه خورده بلند بود یهو ندا گفت رضا فیس بوک میره؟؟؟؟مامانم گفت چه میدونم از دانشگاه که میاد میشنه پای کامپیوتر تا شب ازش میپرسم چیکار میکنی میگه تو فیس بوکم آخه راست میگفت مادرم همش پای نتم و شبا میرم باشگاهندا از مادرم پرسید رضا بیدارشده ؟؟مامانم گفت گمون بیدارشده برو تو اتاق اگه بیدار نشده بیدارش کن همین رو که گفت دلم لرزیر حس رودررو شدن با ندا یه جورایی اذیتم میکرد که یهو صدای تق تق در شنیدم با یه هلن لرزون گفتم بفرماید ندا اومد داخل وووای چی میدیدم یه دختر خوش هیکل سفید وووووخیلی خوشگل حل شده بودم از رو صندلی جلوش بلند شدم سلام دادم صدای بد جور میلرزید تابلو شده بودم که خجالت میکشمیهو ندا گفت چیه هنوز هم مثل قبل خجالتی ؟؟؟درنمیایی از اتاقت دسته پامو گم کرده بودم گفتم میخواستم بیام گفتم خستگیتون که رد اومد بیام تعارفش کردم گفتم رو صندلی بشین رو صندلی نشست یه برق خواصی تو نگاش بود فک کردم دارم عاشقش میشم همینطومحو ندا بودم که گفت از خانم دایی شندیدم که فیس بوک میری مگه ساکس یا وی پی ان داری؟؟؟ گفتم آره چطور مگه توهم میری گفت اره ولی دوهفته ای هست ساکسم پایان شده دیگه یخ بین منو ندا یا بهتر بگم یخ من شکسته بود تعارفش کردم گفت بیا بشین پای نت گفت نه مزاحمت نمیشم گفتم مزاحم چیه من کاری ندارم گفت نه الان خستمه استراحت کنم لباسامو عوض کنم بعد نهار میام گفتم باشه اینو گفت و از اتاق رفت بیرون همین که درو بست سرمو رو میز کامپیوتر گذاشتم و به صدای قلبم گوش کردم تند تند میزد ووای ندا خیلی خوشگل شده بود یه آرایشی کرده بود که نگو خیلی زیاد شد خلاصش میکنم نهار که خوردیم پدرم و داییم رفتن بازار خانم داییم با مادرم هم رفتن خونه خواهر کوچیکم که یه دوتا کوچه بالاتر بودن به ندا هم گفتن بیا ولی گفت شما برین ما آماده میکنم میام منم رفتم تو اتاق طبق معمول پای کامپوتر داشتم تو نت میچرخیدم که صدای در زدن ندا اومد گفتم بیا داخل همینطور نگام به در بود که ندا اومد تو وای خدایا چی میدیدم ندا با یه پیراهن آستین سرپ تنگ با یه شلوار راحتی و بدون شال و روسری اومد داخل دهنم وامونده بود نه که ندید پدید باشم نه ندا رو تا حالا تو اون وعض دیدیه بودم به خودم اومدم دیدم ندا رو صندلی دومی کامپیوتر نشسته و داره به صحفه کامپیوتر نگاه میکنه کیرم یه کم راست شده بود ولی چون شلوارکم یه کم گشاد بود خودشو نشون نمیداد خودمو جم جور کردم گفتم برات ساکس روزدم اینم موزیلا برو تو فیس بوک گفت دست درد نکنه عجله ای نبود گفتم نه راحت باش و بخاطر اینکه راحت باشه خودم رفتم بیرون دلم نمیخواست برم بیرون ولی خوب هم کیرم یه کم نافرم بود هم اونم میخواست راحت باشه.یه چنددقیقه نگذشته بود که در زدم چون دلم آروم نگرفت هیچ کس تو خونه نبود برادر کوچیکمم رفته بود اردو با مدرسشون رفتم تو ندا هواش به کامپوتر بود چی میدیدم یه عکس ندا با یه حالت هنری با یه تاپ شیک گردنی قرمز که تو اتاقش گرفته بود رو صحفه بود تا گفتم این کجا بود گفت از تو عکسهای فیس بوکم ورداشتم محو عکسه بودم و نشستم رو صندلی کنار ندا نگام رو صحفه کامیپوتر بو متوجه نبودم ندا داره نگام میکنه به خودم اومدم تانگا ندا کردم چشم تو چشم شدم باهاش یه برق خواصی داشت چشماش خمار بودن همینطوری داشتیم همدیگه رو گه میکردیم که ندا یه لبخند خوشگلی زد دلم لرزید یه چند لحظه ای داشتیم همدیگه رو نگاه میکردیم که به خودم اومدم تا دستم تو دست ندا قلف شده داغ بود دستش یه خورده نزدیکتر شدم صدای نفس ندا و من راحت شنیده میشد دستمو آوردم پایین یه لحظه هواسم پرت شد دیدم ندا از فرصت استفاده کرده و به کیرم که راست شده نگاه میکنهدلم ملیرزید صدای قلبم رو میشنیدم دل رو زدم به دریا رفتم نزدیکترش چشماشو بست آروم لبامو گذاشتم رو لباش طعم رُز میدادآروم لب بالایی ندا رو کردم تو دهن و بوسیدمش نفس نفس میزد من بدتر ازون دیگه لب گرفتمون تند تر شد تا جایی که زبون منو ندا تو دهن همدیگه بازی میکرد لبامو جدا رکدم گفتم بریم رو تخت گفت کسی نیاد گفتم نه هیچ کس نیست آرم بلدشدیم رفتیم رو تخت اون نشست منم جلوش زانو زدم شروع کردم به خوردن لبای ندا دیدم داره اذیت میشه گفتم بخواب خوابید خودمم روش دراز کشیدم باز شروع کردم به لب گرفتن ازش بدنش نرم بود دستمو کردم تو موهاش ولباشو خوردم شهوت تو چشماش بیداد میکرد آروم دستمو آوردم رو سینه چپش قلبش تند تند میزد دستمو رو سینش کشیدم از رو لباس سینشو مالوندم بهش گفتم اجازه هست گفت رضا زودباش هرکاری میخوای بکن زود تا کسی نیومده آروم تاپشو دادم بالا و یه سوتین سفید با گلهای صورتی پوشیده بود چی میدیم یه دوتا سینه سفید از برف سفید تر تاپشو کامل در آوردم گردنشو خوردم اروم اومدم رو سینش خودمو وسط پاهاش جا دادم از رو سوتین نوکسینشو بوس کردم نفس زدنش بیشتر شد سوتینشو در آوردم دیگه هیچی حالیم نبود خودمو یواش انداختم روسینش یواش سینه چپشو خوردم همنطور با سینه راستش بازی کردم دیدم دیگه هردمون تو فضا هستیم برعکس کردم سینه راستشو خوردم و با سینه چپش بازی میکردم سایز سینش فک کنم 75 یا70 بود یه هاله صوورتی هم دور نوکش بود که سینشو محشر میکرد یه رب فقط سینشو خوردم که دیگه خودش گفت بسه برو سر اصل کاری اصل توقع این حرف رو نداشتم چون باور نمیکردم توبغل ندا لختم رفتم پایین پاهاشو دادم بالا یواش شلوارشو در آوردم همینطور که داشتم شلوراشو در میاوردم اونم پیراهن منو دراورد وووووووای چقد سفید بود بدنش الان که دارم تجدید خاطره میکنم کیرم داره سیخ میشهآروم خودمو لاپاش جا کردم شورت سفیدی پوشیده بود اول روناشو بوس کردم بعد یواش شورتشو از پاش درآوردم ووووای چیزی که هیچ وقت باورم نمیشد تو خواب هم نمیدیم الان جلو روم بود یه کس سفید تپل بدوم حتی یه دونه مو به نظرم انگشت هم بهش نخورده بود اصلن تکون نخورده بود خیلی تپل بود زده بود بیرون کسش آب انداخته بود با شورتش آب کسشو پا کردم یواش لبامو گذاشتم رو کسش همین که لبام به لبهای کسش رسید ندا یه آهههههه بلندی از ته دل کشید طولانی شد داشتانم شرمنده ببخشیدبا آههههش منم شهوتی شدم زبونمو کردم تو کس اول حالت افقی از پایین ترین نقطه کسشه تا بالاترین نقطشو زبون کشیدم بعد به صورت پهانی زبونم مثل بستی لیسش زدم خیلی طعم خوبی میداد زبونمو تو کسش میچرخوندم و ندا آه اه میکرد با دسشت سرمو با کسش فشار میداد یه لحظه سرمو کشید عقب تنش لرزید فهمیدم ارضا شده اومدم بالا ازش لب گرفتم تو گوشش گفتم نمیخوای کاری کنی گفت چشمممممم جا به جا شدیم من خوابیدم اون اومد وسط پاهام همون کارای که من کردمو انجام دارم تا رسید به کیرم از رو شلوار روش دست کشید بعد شلوارمو رد آورد اینقده عجله داشت که که شورتتم باهاش کشید بیرون کیرمو که دید یه ای جوووونم یواشی گفت و آروم کیرمو گرفت تو دست یه خورده آب انداخته بود کیرم سرشو تمیز کرد و زبونشو روش کشید یهووو حس کردم کیرم داغ شده چشمامو باز کردم دیدیم ندا کیرمو کرده تو دهن و داره تو دهنش تلمب میزنه وووای نگو چه حسی داشتم وووای آه آه منم بلند شده بود گفتم ندا بسه الان میاریش ها گفت باشه دیدم ندا داره میاد روم گفتم چیکار میکنی گفت هیچی نگو گفت نه ندا پردت؟؟؟؟ گفت خیلی وقته رفته یهوتنم لرزید خواستم بگم که سکس داشتی خیلی عاشقونه انگشتشو گذاشت رو دهنم گفت نه عزیزم تو ژیمانستیک پاره شده نترس خیالم راحت شد با کیرمو گرفت تو دست اروم رو کس کشیدیش بعد یواش سرشو کرد تووو ووای خیلی تنگ بود یه کچوله که رفت تو یدیدم راست داره آه آه میکشه خودش رو کیرم نشست و خیلی آروم اومد پایین یه چند مرتبه همین کارو کرد تا خوب کسش جا باز کرد دیگه سرعتشو تند تر کرد من توهوا بودم بهم گفت رضا خواست بیا بگو تا بکشم بیرون داشت همینطوری رو کیرم بالا پایین میشد که گفتم ندا وقتشه دیگه طاقت نداشتم خواستم هرچه زودتر خودمو خالی کنم جامون رو عوض کردیم اون خوابید گفتم کچا بریزمش گفت بزار یکم بخورمش یه کچولو کیرمو خورد تا حدی که لیز بشه بعد سینه هاشو بهم فشار داد گفت لاشون بزن منم کیرمو یه چندباری لای سینش زدم یهو هرچی توان تو بدنم و کمرم بود از راه کیرم پاشید رو صورت و سینه ندا دیدم خودشم داره میلرزه تا خودشم ارضاء شده هردوباهم آه کشیدیم من از روش بیلند شدم رفتم دستمال آوردم رو صورتشو آروم تمیز کردم کنارش نشستم و از لباش بوس گرفتم گفتم چطور بود گفت رضا محشهر بودی گفتم تو بیشتر کمکش کردم لباساشو پوشید گفتم میری خونه آبجی؟؟گفت نه میخوام بخوابم چشماش خماررر بود گفتم خوب مادر اینا بیا شک میکنن گفت نه شک نمیکنن اومدن بگو ندا خسته بوده رو تخت من خوابیده گفتم باشه دراز کشید رو تخت یه پتو انداختم روش خودمم شلورمو پیراهنمو پوشیدم رفت کامپیوتر رو واسه دانلود گذاشتم و لباسامو ورداشتم رفتم حموم در که اومدم مادر پدرم و داییم اینا امومده بودن دقیقه یک دقیقه بعد اینکه من رفتم حموم جالب بود اصلن شک هم نکردن نمیدونم چرا خلاصه سکس با ندا رو هیچ وقت فراموش نمیکنم اونا یه هفته بعدش رفتن شیراز تو این یه هفته چندبارباهم عشق بازی داشتیم ولی سکس نه دعا کنید عید که رفتم بتونم سکس داشته باشیم باز بیام براتون تعریف کنمببخشید طولانی بود خستتون کردم خودمم خسته شدم ولی ناموسن هرانتقادی میخواین بکنینن بکینن ولی با ناموسم و ندا فوش ندین به احترام وقتی که گذاشتم و اینو خاطره رو براتون تعریف کردم دوستدارتون رضا
0 views
Date: November 25, 2018