اولا سلام.دوما اولین باره که وارد این سایت ها میشم و خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم خاطرم و ثبت کنم.قبل از هرچی باید بگم که برای اینکه کاملا متوجه حرفام بشین مجبورم یکم گسترده تر بگم واسه همین طول میکشه ولی صبور باشین به جاهای سکسیشم میرسیم.خونه ما یه اپارتمان 4 طبقه است که تو هر طبقه 2 تا واحد هستش موقعی که ما اون خونه رو خریدیم هنوز واحد رو به رو کسی نیومده بود اما بعد از 5 ماه بالاخره برای اون واحد هم مستاجر اومد مستاجرش یه پیرزن و پیرمرد بودن که خیلی هم شاداب بودن بر عکس خیلی از جوونااون روز که اسباب میاوردن ما تازه فهمیدیم جریان از چه قراره از صذای تلق و تلوق وسایل مادرم رفت دم در مامانه منم که قوربونش برم اجتماعی سریع با همه اخت میشه با خانم همسایه احوال پرسی کرد و رفتن سره سوال و جوابای معمول کی اومدین و کی به کیه و ازین حرفا شب که پدرم اومد خونه مادرم که طبق معمول داشت جریانات و ریز به ریز در اختیارش میذاشت گفت این رو به رو مستاجر اومده یه پیر مرد و پیر زنن خیالم راحت شد ازین به بعد پری پشت در موند میگم بره خونه این زنه چقدرم که خوش مشرب و سرزنده بود ماشالابابام گفت کی جا به جا میشن مامانمم جواب داد امروز اسباب اوردن فردا میچینن خلاصه مطلب اینکه فردای اون روز مادرم مارو به زور فرستاد که برو کمک این خانم همسایه اونم کی؟ منه کون گشاد هرچی گفتم و اصرار کردم فایده ای نداشت خلاصه منم با هزار بار این پا و اون پا کردن زنگ زدم همون خانم در و باز کرد گفتم اومدم برای کمک و این حرفا اونم تعارف تیکه پاره میکرد که نه نوه هام هستن و این حرفا دیگه تو برو من بیا اخر سر من رفتم کمک اول با نوه هاش اشنام کرد دو تا دختر که خیلی هم خوشگل بودن چشمای رنگی و موهای بلوند و اووووف اصلا خوب بودن خلاصه مام شرو کردیم ظرفارو میچیدیم و اینا تا اینکه سر ظهر باز زنگ زدن مادر گلی(همون پیرزن همسایه) در باز کرد و کلی ام قوربون صدقه شخص پشت در رفت و بعدم دعوتش کرد تو اون شخص کسی نبود جز بهراد عزیزم اومد تو با دستای پر غذا گرفته9بود هنوز چشمش به جمال من نیافتاده بود واسه همین بلند بلند سر به سره دختر خاله هاش میذاشت و مدام چرت و پرت میگفت اونام میخندیدن تا اینکه یکی ازون دخترا که اسمش فرشته بود گفت حالا اقا بهراد همه باید بفهمن تو چقدر سر زبون دار و پررویی؟بهراد که تازه من و دید بدون اینکه مثل همه پسرا به تته پته بیفته و سرخ سفید شه از سوتی ایی که داد خندید و جلو اومد گفت خشبختم خانم من بهراد هستم نوه ارشد مادر گلی و شما؟چه غروری ام داشت لامسب من از همون موقع حس کردم که میتونه کیس خوبی باشه و دلم دادم که دادم منم خودمو معرفی کردم و خلاصه تا شب بهراد چرت میگفت ما میخندیدم و کار می کردیمدیدارای من و بهراد به اون روز ختم نشد من چند باری دیدمش که میاد و میره در حد سلام خداحافظ با هم حرف میزدیم تا اینکه یه ماجرایی پیش اومد که بعد از اون این سلام و خدافظای ما به کلامای ذیگه ای هم کشیده شد البته من اصلا نه تو فاز سکس بودم نه بلد بودم نه اصلا رو بهراد به این موضوع فکر نمیکردم تا اینکه یه بار من پشت در موندم و مجبور شدم که برم پیش مادر گلی البته قبلا پیش اومده بود که این اتفاق بیفته واسه همین وقتی برای دومین بار زنگ زدم کسی جواب نداد یه راست رفتم دم خونه مادر گلی و در زدم اما به جای مادر گلی بهراد در و باز کرد گفتمسلام مادر گلی هست گفت سلام نه رفته جایی اما حالا ها دیگه میاد باز پشت در موندی؟ گفتم اره اونم دعوتم کرد تو اولش نمی خواستم برم اما بعد دیدم اگه امتناع کنم ممکنه اون ناراحت شه البته بدمم نمیومد که یکم با هم حرف بزنیم و تنها باشیمخلاصه من رفتم تو برام شربت اورد یه ذره از درسام پرسید و اهمیت کنکور و اینکه با زور درس خونده و اهل درس نبوده و ایناا خلاصه من فهمیدم که پیش مادر گلی اینا زندگی میکنه چون مادر و بابش ایران نبودن و این حرفا بعد که دید خیلی سخت نشستم گفت راحت باش اصلا بیا بریم اتاقم و نشونت بدم و این حرفا منم رفتم اتاقش خیلی بزرگ بود با کاغذ دیوای ایه ابی خلاصه اتاقش خیلی ارامش بخش بود گفت بیا با هم فیلم ببینیم تا مادر گلی بیاد منم قبول کردم نشستیم به فیلم دیدن حالا نبین کی ببین رو مبل دوتایی تو اتاقش نشستیم اقا این فیلم ترسناک بود اونم ازون خفنا وسطای فیلم بود که به صحنه ای اتفاق افتاد من ترسیدم جیغ کشیدم بهرادم خندید بعد گفت میترسی؟ میخوای یکی دیگه بذارم؟ گفتم نه همین خوبه منم که غرق در فیلم بودم که بهراد بغلم کرد بازومو گرفته بود منم که انگار برق 220 ولتی بهم وصل کردن خشک شدم گفت پریا یه چیزی بگم؟ گفتم بگو خلاصه این بهراد شروع کرد از داستان دل باختگیش گفتم مام دو تا گوش داشنیم دو تام قرض کردیم و گوش کردیم بعد از اعترافات اون یخ منم اب شد منم گفتم هر چی تو دلم بود بعد از مراسم شیرین اعتراف بهراد گفت مغنعه تو دربیار خب گرمه بعدم خودش مقنعه مو دراورد بعدم نمیدونم چی شذ که مانتومو دراوردم بهرادم به اهنگ عاشقونه گذاشته بود خلاصه داشتیم صحبت میکردیم که بهراد به لبام خیره شد اومد جلو منم که هنگ بودم لباش و گذاشت رو لبام ولی اصلا حرکت نمیداد ولی بعد شرو کرد به مک زدن لبام منم که بلد نبودم صامت وایساده بودم چشمامم بسته بودم همشم با خودم درگیر بودم که چرا هولش نمیدم عقب و د برو که رفتی؟ اون لبام و میخورد منم درگیر بودم تا اینکه بهراد گفت پری تو چرا نمیخوری؟ نگاش کردم گفتم من بلد نیستم خنده خوشگلی کرد بعدم گفت بلدی نمیخواد تا حالا پاستیل خوردی؟ گفتم اره گفت پس مشغول شو دوباره از هم لب گرفتیم این بار دستشو گذاشت رو سینم من تاپ تنم بود منو برد سمت دیوار لبام و میخورد و با دستش سینمو میمالوند منم رفته بودم برا خودم کم کم رفتیم سمت تخت تاپم و دراورد دیگه اونجا به خودم اومده گفتم بهراد چیکار میکنی؟ گفت عشق بازی گفتم من این بازی و بلذ نیستم گفت یادت میدم منم دیگه لال شدملباسشو دراورد بغلم کرد باز لب گرفت اینبار منو خوابوند رو تخت اومد تو گردنم گردنم و ممیخورد ارووم منم چشامو بسته بودم دستم و کردم تو موهاش هی میخواستم مخالفت کنم خدایی اما نمیشد نمی دونم تا حالا براتون اتفاق افتاده یا نه خلاصه اومد پایین تر سوتینم و داد بالا سینه هام و میخوردذ منم خجالت کشیده بودم خدایی ولی زبونم موش خورده بود اومد پایین تر نفسش می خورد به بدنم اصلا یه حالیی بودم بوس میکرد بوسای ریز تا شیکمم هی بوس میکرد و زبون میزد تا دم شلوارم شلوارم و دراورد دیگه خیلی خجالت که کشیدم گفتم بهراد نکن بزا برم اما انقدر سست گفتم که خودمم قانع نشدم که دارم زججر می کشم بهرادم گفت چشمات و ببند پری من و فقط لذت ببر منم اطاعت کردم پاهامو داد بالا از کف پام میخورد تا رون پام غلغلکم گرفته بود جالبه بدونید که تو اون فضا خندم گرفته بود شرتم و که درامرد ارزو میگردم بمیرم از خجالت اما به رو خودم نیاوردم پاهامو باز کرد دولا شد اول با دستش با کسم ور میرفت یه چیزاییم زیر لب میگفت که من خیلی حال میکردم خلاصه من که نمیدونستم میخواد چیکار کنه اما یهو حس کردم یه چیز نرم رو کسم داره وول میخوره چشام و باز کردم بهراد داشت کسم و میخورد اونم خیلی ارووم نمیدونم چطوری توصیف کنم تو فضا بودم تو یه دنیایه پر لذت خلاصه داشتم حال میکردم بهراد بلند شد چشمام و باز کردم داشت شلوارشو در میاورد ترسیدم نگاهش پر عشق و لذت بود ولی چشماش خمار خمار بود کیرش و دراورد یااا علی چی میدیدم هنگ کرده بودم خیلی بزرگ بود نمیدونم قیافم چه شکلی بود اما بعد ها بهراد بهم گفت هر وقت یاد اون قیافم میفته خیلی میخندهگفتم این چیه؟گفت هیچی عزیزم هر بازی یه اسباب بازی داره اینم اسباب بازی عشق بازیهگفتم بهراد من میترسم بیا تمومش کنیم گفت عشق من چشمات و ببند و فقط لذت ببر بهم اعتماد کن …ادامه دارد…نوشته پریا
0 views
Date: November 25, 2018