با سلام به شما ، من علی هستم نوروز 90 میرم تو 18 سال ، خاطره ای که میخوام بتعریفم مربوط به 8 ماه پیشه ، یه دایی دارم که تو روستا داره خونه میسازه ازم خواسته بود که برم کمکش منم از خدا خواسته رفتم ، بگین واسه چی میگم از خدا خواسته ، واسه این که دختر اون یکی داییم که من باهاش سکس داشتم همونجا بود اخه اونا یه خونه تو شهر داشتن و یکی تو روستا ( این داییم که دخترشو کردم اون داییم که داره خونه میسازه نیست ) از شانسم اون همونجا بود ، باهم رابطه ی تلفنی داشتیم ، داییم داره خونشو کنار خونه ی بی بیم میسازه ظهرا شبا که کار تموم میشد میرفتیم خونه ی بی بیم ، یه شب که نشسته بودیم تو خونه دیدم دارن میگن صبح میخوایم بریم شهر دنبال کارای وام خونه ، منم که کار اب دادن به دیوارای نو سازو داشتم موندم ، همون شب زنگ زدم گفتم صبح بیا خونه بی بی نا که کسی نیست ، حتمأ الان به خودتون میگین چطور اینجوری باهاش حرف زده ، اره اخه قبلا باهم سکس داشتیم ، خلاصه بهش گفتم ، گفت باشه ، صبح شدو دایی و خانم دایی و بی بیم رفتن شهر ، بهش زنگیم که بهش بگم بیاد ، دیدم ای دل غافل گوشیش خاموشه ، منم که شق کرده بودم طوری کیر خورده بودم که الان فقط اونایی که این بلا سرشون اومده میدونن چی میگم ، شاید نزدیک 15 بار زنگ زدم همش میگفت خاموشه ، خونه ی دختر داییم اینا از خونه ی بی بیم اینا نسبتأ دوره ، دیگه ناامید شده بودم و خواستم برم دست به دامان جق بشم تا جای پیش رفتم که کله لباسامو در اوردم که دیدم زنگ زد ، برق از سه فاز کلم پرید ، شلوارمو بدون اینکه شرت بپوشم پوشیدم برداشتم دیدم قطع کرد گفتم حتمأ میس انداخته ، زنگ زدم دیدم بازم خاموشه ، باز اعصابم تخمی شد ، دوباره زنگ زدم دیدم داره بوق میخوره ، تا برداشت گفت باطری گوشیم خرابه واسه همین هی دم به دیقه خاموش میشه ، منم سریع گفتم بیا که رفتن ، گفت باشه ، 10 دقیقه طول کشید تا خانوم تشریف اوردن ، خونه ی بی بیم اینا حیاط درندشتی داره حموم از اتاقا یه کم فاصله داره ، اومد گفتم برو تو حموم که من الان میام ، اون رفت تو حموم منم رفتم دور خونه امار بگیرم ، دیدم خبری نیست ، رفتم تو حموم دیدم گوشه حموم ایستاده شلوارمو در اوردم علی کوچیکه که دست بهش میزدی میشکست افتاد بیرون. پیرهنم ام در اوردم ، حقیقتش من اهل حال کردن نیستم سریع میکنم و للش ، گفتم لخت کن گفت نه گفتم باشه نکن شلوارشو کشیدم پایئن شورتشم به همین منوال کسش مو داشت ، راستی نگفتم دختر داییم کلاس سوم راهنماییه ولی اندامش ببینی توش میمونی وجدانأ عکسشو نشونتون بدم کف بر میشین ، لاشی کسش که اکبنده ، تو کونم که نمیده ، داشتم میگفتم موهای کسش زده بود داشت بلند میشد یه کم داشت ، یه کم با زبون روشو لیسیدم دیدم اینجور نمیشه حوله رو پهن کردم رو زمین گفتم به پشت به خواب خوابید نشستم رو پاهاش حالان کونه پهن و بزرگش جلو من بود ، تف کردم لا پاش کیرم و گذاشتم لا پاش جلو عقب کردم دیدم حال نمیده دیدم شامپو بغل دستمه برداشتم ریختم دره سوراخ کونش با دست لاپاشو میمالیدم کیرم و گذاشتم لاپاش دیدم ای جان چه حالی میده ، یه 5 دقیقه ای تلمبه ی یواش یواش زدم بعد ناخوداگاه دیدم سر کیرم رفت تو کونش دیدم سیخ شد بلند شد که بره ، تو دلم گفتم بدبخت تازه کیرم موتورش روشن شده ، ولی او دست بردار نبود هی میخواست بره ، چند تا عکس سکسی تو گوشیم داشتم از یکیش که فوت کرده بود خیلی خوشم میومد بهش گفتم تا مثل این نکنی نمیزارم بری اونم قبول کرد دوباره شلوارشو کشید پایین شرتشم به همین منوال پشتشو کرد طرفت من بعد مثل( استغفرالله ) سجده خوابید کسشو باز کردم دیدم کسش خیس خیسیه شامپو ها هنوز یکم لاپاش مونده بود کیرم گذاشتم لاپاشو شروع به تلمبه زدن کردم از زیر سینه هاشو که تو سوتین بیرون انداخته بود میمالیدم 3 دقیقه طول کشید تا ابم مثل ابشار مارگون ریخت لاپاش چند دقه روش خوابیدم بعد بلندش کردم ازش لب گرفتم بوسیدم و فرستادمش رفت ، از اون موقع تا حالا موقعیت پیش نیومده تا دوباره بکنمش ، راستی برای اولین بار بود داستان مینوشتم امیدوارم خوشتون اومده باشه ، بای به همه خواننده ها .نوشته علی
0 views
Date: November 25, 2018